چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

روز هفتم جشنواره‌ی 34

ده‌نمکی اینجا؛ ده‌نمکی آنجا؛ ده‌نمکی همه‌جا

 

دختر (سودای سیمرغ) – کارگردان: سیّد رضا میرکریمی

به سختی و خیلی دیر آغاز می‌شود و در یک سوم ابتدایی فیلم هیچ چیز نمی‌سازد و قصه‌ای را آغاز نمی‌کند.

گفتگوی طولانی دخترها در کافه، درباره‌ی همه‌ی آنها اندک اطلاعاتی در اختیارمان قرار می‌دهد به جز شخصیت اصلی که حتی چهره‌اش را نیز کمتر سایرین در قاب تصویر می‌بینیم. در ادامه نیز با ورود به منزل چیزی جز پرسه زدن‌های او را در خانه نمی‎‌بینیم و علاقه‌اش به کاردستی‌های فلزی نیز نه تنها شکل نمی‌گیرد، بلکه اساساً بی‌معنی است و خودِ فیلمنامه‌نویس نیز آن را به سرعت از یاد می‌برد.

شخصیت پدر و شغلش هم پرداخت درست و کاملی ندارند. از پالایشگاه- و آبادان- که جز چند تصویر توریستی و زیبا چیزی نمی‌بینیم. خودِ پدر هم به عنوان یکی از مدیران پالایشگاه باورپذیر نمی‎‌شود چراکه از شغلش تنها قدم زدن در محل کار و چند تلفن چیز بیشتری نمی‌بینیم. به علاوه، معلوم نیست که شغل او چه کارکرد دراماتیکی در فیلم دارد و اگر شغلش چیز دیگری بود، چه تفاوتی می‌کرد. اما پدر، مستقل از شغلش، به عنوان یک مرد عصبی و غیرمنطقی اندکی شکل می‌گیرد (این در حالی است که رفتار پدر در نیمه‌ی دوم فیلم در تضاد با این عناصر شخصیتی می‌ایستند). البته نقاط مجهول و ناقص در شخصیت او کم نیستند و این مقدار از باورپذیری نیز تا حد زیادی به دلیل بازی اندازه‌ی اصلانی است.

نهایتاً، بعد از تلف کردن زمان زیادی از فیلم، با سفر دختر به تهران یک قصه‌ی نحیف به آرامی شکل می‌گیرد. با شکل‌گیری بحران، قصه‌ی فیلم جان‌دارتر می‌شود و انتظار ما برای رویارویی با پدر، گرچه فاقد تعلیق است، پی‌گیری فیلم را تا حدودی جذاب می‌کند. متأسفانه این جذابیت و قصه‌گویی تا حدود 20 دقیقه بیشتر پایدار نیستند و با رسیدن پدر به تهران به ناگهان ریتم فیلم افت می‌کند و فیلم بار دیگر زمان قابل توجهی را با ریتمی کند هدر می‌دهد تا برسد به پایان‌بندی که همچون ابتدای فیلم قادر به ساختن چیزی نیست.

یک بخش از فینال فیلم مربوط به پدر است که فیلمساز مشخصاً در این بخش گنگ عمل کرده است، به طوری که نمی‌داند طرف پدر را بگیرد یا با محکوم کردن او دلِ دختران جوانی را که در سالن نشسته‌اند به دست آورد. راه سوم هم آن است که همچون یک ناظر بی‌طرف، عقب بنشیند و تماشا کند. فیلمساز حتی این راه را نیز انتخاب نمی‌کند، چراکه با نوسان بی نتیجه مابین پدر و دختر، اصطلاحاً یکی به نعل می‌زند و یکی به میخ. بدین ترتیب فیلم- و فیلمساز- با بی موضع بودن خود، تکلیف این پدر و دختر را برای مخاطب معلوم و مشخص نمی‌کند.

بخش دیگر پایان‌بندی، اما ناظر به دختر است که حالا پس از آنچه بر او گذشته، منتظر تصمیم‌گیری او هستیم. در این بخش، جمع دخترانه‌ی ابتدای فیلم بار دیگر تکرار می‌شود و دختران به تقلید از "یه حبّه قند" مشغول ورّاجی و بگو بخند می‌شوند. با این تفاوت که در اینجا فیلمساز سعی می‌کند که به سبک ده‌نمکی "پیام‌های اخلاقی" فیلم را در دهان کاراکترها بگذارد و از این طریق "متعهّد" بودن خویش را به مخاطب حقنه کند ولی در انتها فرهادی وار نتیجه‌گیری نهایی را برعهده‌ی مخاطب بگذارد و عملاً با استناد به مَثل "کار را که کرد؟ آن که تمام کرد." در به انجام رساندن کاری معین ناتوان عمل کند.

به هر روی، "دختر" به دلیل همان 20 دقیقه داستان ساده‌ای که برای‌مان تعریف می‌کند و نیز بازی قابل قبول فرهاد اصلانی، اندکی قابل توجه و دیدن است.

 

خماری (نگاه نو) – کارگردان: داریوش غذبانی

یک فیلم ده‌نمکی گونه‌ی دیگر که با بازی‌هایی بد (به جز نادر فلاح که اصلاً بد نیست)، قصه‌ای فاقد منطق روایی و شخصیت‌هایی گنگ و منگ که سعی دارد تمام "پیام"‌اش را از طریق مونولوگ‌هایی طولانی بیان کند و به جز این حرفها و پیام‌ها نه چیزی برای گفتن دارد و نه تمایلی به گفتن.

 

مالاریا (سودای سیمرغ) – کارگردان: پرویز شهبازی

از بدترین‌های جشنواره‌ی امسال که معلوم نیست اصلاً به چه دلیل در بخش مسابقه پذیرفته شده است. متأسفانه فیلم اوّلی‌های بدی چون نمونه‌ای که در بالا نام برده شد، از این فیلم خیلی بهتر هستند. مالاریا نیز از "پیام" دهندگان امسال جشنواره به شمار می‌آید. پیامی بی‌ربط به مخاطب و منفک از جامعه که در خام‌ترین و آلوده‌ترین شکل ممکن ارائه می‌شود. ساخته شدن چنین فیلمی توسط سازنده‌ی "عیار 14" و حتی فیلم بد "دربند"- که بسیار جلوتر از "مالاریا" است- فقط بعید نیست؛ خجالت‌آور است.

نظرات 3 + ارسال نظر
میثم امیری سه‌شنبه 11 اسفند 1394 ساعت 09:16 http://tilem.blog.ir

من نظرم درباره دختر کمی از شما مثبت تر است. آن هم این که توی سینمای میرکریمی غیر منتظره بود. فیلم با خودش منطقی و صادق بود؛ شلوغ کن نبود و لعاب و بزک نداشت. نمی خواست فرش ایرانی ارائه بدهد. می خواست درباره مشکل مشخص یک دختر صحبت کند. هر چند عوارض نگاهِ راهِ حل برای همه چیز را توی کافه می بینیم، ولی این نگاه به کل اثر سرایت نکرده است. پدر فیلم با همه مشکل ها و گرفتاری هایش به پدر ایرانی شبیه بود و به نظر من از تیپ فراتر رفته بود؛ با این که سکوت های از جنس منگلی مثلِ امروز داشت، ولی با این حال نمای برفی روی پشت بام که پدر گریه می کند، در لانگ شات، پدر فیلم را نجات می دهد. دختر فیلمی است که باید مفصل بررسی اش کرد و امیدوار بود به آینده میرکریمی. فیلمی که می توانست با نگاه و مترِ آقایان داور، برای بهترین فیلم جشنواره انتخاب قابل تحملی باشد.

میثم امیری سه‌شنبه 11 اسفند 1394 ساعت 09:09 http://tilem.blog.ir

مالاریا را دیدم؛ این قدر این فیلم بد است که نمی تواند مثل دربند متوهم باشد که ممکن است خوب باشد.

حسین پارسایی دوشنبه 19 بهمن 1394 ساعت 21:09

سلام.
شما برنامه ی "نقد 4" از شبکه چهار را می بینید؟
به قول استاد, روابط عمومیِ به این خوبی برای سینماگران ما نظیر ندارد..
لطف کنید و سه فیلمِ برتر این جشنواره تاکنون را هم نام ببرید..

سید جواد:
سلام.
خیر، آن برنامه را نمی‌بینم. فقط گاهی اخبارش را از این و آن می‌شنوم.
ان شاء الله در یادداشت جمع‌بندی جشنواره، به برترین‌ها از نگاه شخصی‌ام اشاره خواهم کرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد