چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

اژدها وارد می‌شود - مانی حقیقی - 1394

شیّادی

 

"اژدها وارد می‌شود" فیلم افسارگسیخته‌ی ناتمامی است که بزه‌کارانه و روشنفکرانه از قِبل همه چیز نان می‌خورد. از سیاست، هنر، خانواده و از همه مهم‌تر سوررئالیزم. متأسفانه سال‌هاست که در تمام دنیا و به ویژه کشور ما سوررئالیزم به اشتباه تعبیر می‌شود و سازندگان بی سواد و مرعوب نیز تلاش می‌کنند از انتساب‌شان به این مکتب طرفی ببندند.

سوررئالیزم، آنچنان که بنیان‌گذارانش در مانیفست خود بیان می‌کنند، عبارت است از عملکرد خودکار ذهن در غیاب هرگونه اراده‌ی شخصی و خودآگاهی و به دور از هر نوع کنترل اخلاقی، هنری و زیبایی شناسانه برای دست‌یابی به روایتی برآمده از ناخودآگاه آدمی. نسخه‌ی ایشان هم برای رسیدن به این نوع عملکرد ذهنی آن است که در هنگام خلق اثر سوررئال، سازنده می‌بایست خود را در شرایطی قرار دهد که به هیچ چیز فکر نکند و هرچه بر ذهنش می‌گذرد را بدون تفکر به مخاطب ارائه دهد و در این سیر تا می‌تواند سریع عمل کند تا مبادا عاملی خارجی موجب ایجاد تمرکز و تفکر در او شود.

فارغ از اینکه این نوع خلق، به لحاظ منطقی، اصلاً امکان وقوع دارد یا ندارد- که ندارد- و با گذر از این پرسش که اساساً چنین روایتی به چه درد مخاطب می‌خورد- که نمی‌خورد-، نکته این جاست که این نوع "روایت"، اساساً در سینما غیر ممکن است و با توجه به منافات بنیادین بین سیر تولید یک فیلم و روند تولید اثری سوررئال، روایت سوررئال مطلقاً در سینما به فعل نمی‌رسد.

اما خروجی سوررئالیزم- به فرض وقوع یافتنش در هر مدیومی- اثری خواهد بود که عجیب و غریب می‌نماید؛ عناصرش در ارتباطی منطقی و در تجانس با یکدیگر قرار ندارند؛ و برای فهم کردن آن گزیری جز تفسیرگرایی وجود ندارد. چنین اثری که هرکس بتواند با ذهنیت و تفسیر خویش آن را در دستگاه ادراک خود به اتمام و سرانجام برساند، در واقع، اصلاً خلق نشده است و خالقی خاص برای آن متصور نیست. پس وقتی با اثری سوررئال برخورد می‌کنیم، درواقع با یک "هیچ" مواجه شده‌ایم. هیچی که به دلیل هیچ بودنش می‌توان همه چیز به آن بست و به هر شکلی آن را تأویل نمود. این تأویل‌محوری و تفسیرگرایی از آنجاکه عدم توانایی سازنده را در خلق پنهان می‌کند و مخاطبین را به دنبال نخود سیاه می‌فرستد، بسیار مورد علاقه‌ی سازندگان قرار گرفته است. اما از آنجاکه ساخت اثر سوررئال (حذف مطلق خودآگاهی) در عالم واقع ممکن نیست، سازنده با احظار مطلق خودآگاهی و حذف کامل ناخودآگاهی به چینش پازلی می‌پردازد که نتیجه‌اش همان ویژگی‌های اثر سوررئال فرضی را داشته باشد. به عبارت دیگر، برای خلق اثری که بتوان بنابر تعریف صاحبان و بنیان‌گذاران مکتب سوررئالیزم آن را سوررئال خواند، باید دقیقاً ضدّ سوررئالیزم رفتار کرد، اما سازندگانی که چنین می‌کنند، یا به آنچه انجام می‌دهند آگاه نیستند که در این صورت خلقی جاهلانه تحویل مخاطب می‌دهند و یا کاملاً می‌دانند که چه می‌کنند اما با شیّادی تمام از کلاه‌برداری و ریایی که مرتکب آن شده‌اند دم بر نمی‌زنند و تلاش می‌کنند که ژست پوشالیِ روشنفکرانه‌شان را در انتساب به سوررئالیزم حفظ کنند و به روی خود نیاورند که در عملی شرم‌آور کاملاً بر ضدّ مردم رفتار کرده‌اند.

این رویکرد بزه‌کارانه و حقیرانه با هنر و مخاطبینش را اوّل بار صادق هدایت با اثر منحط اما پرآوازه‌اش، بوف کور، در ایران آغاز کرد و امروز این کلاه‌برداری و شارلاتانیزم اندک اندک در حال سرایت کردن به سینمای این کشور نیز هست. "اژدها وارد می‌شود"، در کنار یکی دو اثر دیگر، از سردمداران این جریان انحرافی در سینما است. اثری مهمل که برای فهم نشدن ساخته شده است و با ظاهر متفاوت‌نمای پست‌مدرنش سعی در فریب مخاطب خاص دارد. با مخاطب عام هم کاری ندارد، زیرا مخاطب عام آن‌قدر هوشمند هست که به اندازه‌ی یک پول سیاه هم برای چنین آثاری ارزش قائل نشود. پس با این لاطئلات تنها می‌توان مخاطب "خاص" مرعوب شده را فریب داد.

"اژدها وارد می‌شود" ملغمه‌ای- و نه حتّی کولاژی- است عقیم و متوهّم از مستند، وحشت، معما، اگزوتیزم و آنارشیزم که با این همه، اساساً از دکان سوررئالیزم نمایی سود می‌جوید و تقلیدی است ناموفق از آثار امثال تارانتینو، لینچ و فون تریر که ربطی به سینما و مخاطب ما ندارد. قطعاً فقط تیتراژ فیلم پیشین مانی حقیقی به کل فیلم آخرش می‌ارزد و از آن جلوتر است.

نظرات 4 + ارسال نظر
میثم امیری دوشنبه 10 اسفند 1394 ساعت 17:28 http://tilem.blog.ir

من کمی «اژدها...» را برای فضای غریبش دوست داشتم؛ بین نظر شما و نظر خودم سرگردان هستم. باید فیلم را یک بار دیگر ببینم تا حسِّ ته نشین شده ام را بگویم. الان متلاطم درباره این فیلم. با این که مطمئنّم فیلم بدی است و بی قصه، بی شخصیت، توخالی، و بادکرده. ولی هنوز حسّم صاف و شارپ نیست درباره این فیلم.

ناشناس شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 02:01

سلام
در این که نمی توان هیچ اثر هنری سورئال را به معنای "خلق بدون تفکر" ساخت شکی وجود ندارد و صحبت های شما در این باره کاملا درست است. اما واقعیت این است که منظور از یک اثر سورئال در سینما شاید معنای متداول کلمه ی سورئال نباشد و این سورئالسیم یه نوعی به صورت یک آنارشیسم یا نفی قوانین (شاید قوانین فیزیکی یا ترتیب های منطقی یا قوانین اجتماعی یا ...) تعبیر شود.
حال اگر این بی قانونی شالوده ی کل اثر را تشکیل دهد واضحا اثر پرت و پلا و بی هدف خواهد شد. اما شاید این سورئالیسم (آنارشی یا بی قانونی) بتواند در دل یک فیلم به صورت هنرمندانه قرار بگیرد. برای مثال شاید بتواند کارکرد کمدی داشته باشد همانطور که در فیلم "ایرما خوشگله" این اتفاق افتاده است و سکانس فرار از زندان یا سکانس نهایی فیلم به معنایی که عرض کردم سورئال هستند. یا فیلمسازانی مانند برگمان توانسته اند در بخش های از فیلم های خود این لحظات سورئال را خلق کنند.
روی هم رفته به نظرم نفی کامل سورئالسیم البته به معنایی که ذکر کردم درست نیست و شاید بتوان در مواردی هوشمندانه از آن استفاده کرد.

سید جواد:
موافقم. اما به هر حال هر مکتبی مانیفست و قواعدی دارد که تعریف ما از آن مکتب طبق آن قواعد باید باشد و اگر هر کسی بخواهد تعریفی شخصی از یک مکتب ارائه کند، به واقع دیگر مکتبی وجود نخواهد داشت.
مسأله‌ی دوم آنکه آنچه می‌فرمایید دیگر سوررئال نیست. به قول فرمایش خودتان، آنارشی است و کاملاً موافقم که آنارشی توان به فعل رسیدن در سینما را دارد.
نکته‌ی پایانی آنکه می‌توان با سوررئالیزم نه به عنوان یک مکتب که به عنوان یک مفهوم مواجه شد. در این صورت، معنای لغوی واژه (فرا واقعی) مد نظر خواهد بود که باز در این حالت نیز نمی‌توان بدون عبور از رئالیته به سوررئال دست یافت. فیلمسازانی که نام بردید (که به نظر بنده هیچکاک هم در بین آنها جای می‌گیرد) همه به این معنی لحظات سوررئالی را خلق کرده‌اند. سخن شما دقیق است در جایی که می‌فرمایید "لحظات سوررئال"، چراکه اغلب نمی‌توان حتی به معنای دوم مورد بررسی، اثری تماماً سوررئال ساخت، هرچند که موارد نادری از این دست وجود دارد که نشان از کاربلدی فیلمساز در حد اعلی دارد.
اما بر خلاف آنچه شما فرمودید و بنده عرض کردم، امروزه به آثاری سوررئال گفته می‌شود که دقیقاً با هیچ‌یک از معانی فوق تطابق ندارند و چنانچه عرض شد، خودآگاهانه پازلی را سرهم می‌کنند که ظاهری سوررئال/ بی منطق داشته باشد. در برخورد با این فیلمسازان نمی‌توان از معنای دوم سخن گفت و باید آثارشان را با معنای مکتبی سوررئال سنجید، چراکه هم خودشان به معنای دوم غالباً قائل نیستند و هم معنای دوم مربوط به فیلمسازان کاربلدی است که از برخی از آنها نام بردیم، نه این دست فیلمسازان سردرگم.

Ali چهارشنبه 21 بهمن 1394 ساعت 23:31

سلام سید جواد جان . از نوشته های خوبت لذت میبریم و از طرفی اونقدر هم طولانی نیستن که باعث کلافگی بشن. یه سوال داشتم اینکه شما توی سایت IMDb فیلم ها رو ارزش گذاری کردی ؟ اگر آره که لینک صفحه امتیازهایی که دادین رو برای من ایمیل کنید. اگر هم اینکار انجام ندادین تا حال یه گوشه ذهنت در نظر داشته باش
ممنون

سید جواد:
سلام و ممنون.
خیر، بنده در IMDb امتیازدهی نکرده‌ام.

حسین پارسایی چهارشنبه 21 بهمن 1394 ساعت 14:47

سلام.
کاملا موافقم ..
آثارِ بونوئل که بت خیلی از انتلکتوئل هاست,,برای پر کردن سطل زباله ها مناسب است,به جزء ویریدینا که کمتر بد است که آن هم فیلمِ کپک زده ای ست و تاریخ مصرفش تموم شده...
ملک الموت,جذابیت پنهان پورژووازی,میل مبهم هوس و ..
متاسفانه برخی از مخاطبین عام,از اسمِ اثرِ سورئال و.. دچار عقب گرد از اظهارنظر مستقل خود میشوند ,که جای تامل دارد.
دست سازندگان این قبیل آثار هم باید رو شود که هیچ وقت چیزی در چنته نداشته و از اسمِ دهان پرکنِ سورئال و.. نون میخورن ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد