چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

واکنشی به ماجرای مسعود فراستی، کمال تبریزی و دیاثت فرهنگی‌اش

اشاره: این مطلب را خبرگزاری دانشجو منتشر کرده است.

همیشه پای یک نقد در میان است

 

1

حرف‌ها دارم اما . . . بزنم یا نزنم؟

با توام، با تو! خدا را! بزنم یا نزنم؟

اینها را از قلم می‌پرسیدم؛ قلمی که بی‌تاب بین انگشتانم تاب می‌خورد. یک بار دیگر، به اصطلاح هنرمندی از نقد منتقدی تند و تیز برآشفته شده بود و داشت زمین و آسمان را به هم می‌دوخت.

من نیز، گرچه هنوز کیمیای سعادت سکوت بود و سکوت، این بار دیگر نمی‌خواستم ساکت بمانم. می‌خواستم من هم ولوله‌ای برپا کنم و این کار جز با یاری قلم ممکن نبود. اگر مخالفت می‌کرد و همراهم نمی‌شد، کاری از دستم ساخته نبود. اما از آنجاکه او همیشه از من حسّاس‌تر و عاقل‌تر بود، باید نظرش را می‌پرسیدم و از او به عنوان مجری کاری که در سر داشتم، مشاوره می‌گرفتم. از همین رو بود که شروع کردم به تشریح آنچه بنای گفتنش را داشتم.

رو به قلم کردم و گفتم:

حرفهای زیادی دارم که نمی‌دانم کدام‌شان را باید بگویم و کدام را نه.

می‌خواهم از اینجا شروع کنم که در سینما این نخستین بار نیست که فیلمسازی نقد حقیقی- نه تعریف و تمجیدی که نام دروغین نقد بر آن گذاشته‌اند- را بر نمی‌تابد و در مقابل منتقد راستین ما به پرخاشگری می‌پردازد؛ او را مریض می‌نامد و چون در دفاعی منطقی از خویش عاجز است، سعی می‌کند با پیش کشیدن گذشته‌ی منتقد ما، به خیال خود، او را بترساند و مجبور به سکوت و عقب‌نشینی کند.

می‌خواهم بگویم که این اولین و آخرین باری نیست که حرف‌های منتقد ما را- آن هم با چنین لحنی- می‌شنوند. او همان زمان نیز که از آثارشان تعریف می‌کرد، همین آدمی بود که اکنون به روان‌پریشی محکومش می‌کنند.

می‌خواهم بگویم واژه‌ای که این فیلمساز خاص را برانگیخته کرده است، نه درباره‌ی خود او، که توصیف‌گر فیلمش است. حال اینکه چرا او مصرّانه تمایل دارد که این صفت را به خود منتسب کند، جای تأمّل دارد.

می‌خواهم‌‌ بپرسم که چرا وقتی چند روز پیش از منتقد ما یکی از علما از واژه‌ی مورد بحث استفاده کرد، کسی جرأت دم زدن و صحبت کردن از مادّه‌های قانونی و احکام جزایی را نداشت؟ نکند عدم توانایی در واکنش نشان دادن به آن عالم است که اکنون بر سر منتقد ما آوار می‌شود!

می‌خواهم از فیلمسازمان- که البته حالا با دیدن فیلم توقیفیِ تازه اکران شده‌اش باید او را فیلمساز آنها نامید، نه فیلمساز ما- بپرسم که ایشان و بسیاری از هم‌قطاران‌شان را چه می‌شود که وقتی منتقد ما نظرش را، به عنوان یک انسان آزاد و به قول خودشان، باسواد درباره‌ی فیلم ایشان مطرح می‌کند، ایشان در مقابل به جای آنکه تأمّل و تحمّلی بر حرف منتقد ما داشته باشند، خودِ منتقد را آماج بد و بیراه می‌کنند و نقد را پس می‌زنند؟

می‌خواهم بپرسم ایشان که ادعا می‌کند برنامه‌ی تلویزیونی منتقد ما را نمی‌بیند، چگونه آن‌قدر بر "تناقض‌گویی" منتقد ما در این برنامه اشراف دارد که خود را آماده‌ی تدوینی جدید از آن اعلام می‌کند؟ اگر ایشان این برنامه را نمی‌بیند- و به دیگران نیز توصیه می‌کند که نبینند- چگونه از صحبت‌های منتقد ما در چند شب متوالی اطلاع دارد؟ اگر او این برنامه را تماشا نمی‌کند، چگونه مطلع است که در برهه‌ای خاص یک مجری جدید به برنامه اضافه شد و در زمان آن مجری روال برنامه بهتر شد؟ اصلاً اگر این برنامه را نمی‌بیند، چگونه به خود اجازه می‌دهد که درباره‌ی آن نظر دهد و عوامل سازنده‌اش را به سفارش‌پذیری متهم کند؟ باز هم خوشا به انصاف و همت آن منتقدِ به قول ایشان روان‌پریشی که برای بروز روان‌پریشی خود رفته و در سالنی خالی از مخاطب، به تماشای فیلم ایشان نشسته است!

می‌خواهم از فیلمساز آنها بپرسم آیا ایشان که ظاهراً فرد معتقدی هستند و دست به آیه و روایت خواندنشان خوب است- که نیست- نشنیده‌اند که امیرالمؤمنین فرمود: "هر که با نقد مخالفت کند، هلاک خواهد شد"؟

می‌خواهم از ایشان که به مقابله با نقد یا تخطئه‌گری پرداخته‌اند، به عنوان فردی "باورمند" به انقلاب اسلامی بپرسم که آیا ندیده، نشنیده یا فراموش کرده‌اند که بنیان‌گزار این انقلاب به شخص شماره یک اجرایی این مملکت گفتند: "ما نباید گمان کنیم که هر چه می‌گوییم و می‌کنیم، کسی را حق اشکال نیست. اشکال و بلکه تخظئه، یک هدیه‌ی الهی است برای رشد انسان‌ها."؟ و آیا تمایل نداشته‌اند بشنوند که رهبر فعلی همین انقلاب می‌گویند: "از انتقاد- ولو غیر خیرخواهانه باشد- استقبال کنید چون گاهی در انتقادهای خصمانه هم حقایقی وجود دارد که انتقاد کننده از روی خیرخواهی نمی‌گوید، اما انتقادش واقعی است، چه برسد به آن کسانی که از روی خیرخواهی از شما انتقاد می‌کنند . . . خیلی از نظرات انتقادیِ گزنده از روی دلسوزی است. انسان باید ببوسد آن دهنی را که از روی دلسوزی انتقاد می‌کند."؟

می‌خواهم بپرسم آیا سریالی که آن را ملک شخصی خود تلقّی کرده و آن را مایه‌ی گروکشی قرار داده است، همان سریالی نیست که در بدو پخش شدنش، به دلیل توهین آمیز بودن نسبت به مردم از سوی آنها مورد اعتراض قرار گرفت و متوقف شد؟

می خواهم بگویم که وقتی ایشان از تلویزیون پول می‌گیرد و خطاب به مسؤلین تلویزیون اظهار می‌دارد که احساس کرده است برای کسانی فیلم می‌سازد که قدرش را نمی‌دانند، معلوم است که مطلقاً در ساخت فیلم به مردم فکر نمی‌کند و برای کسانی فیلم می‌سازد که پول فیلمش را داده باشند. در چنین شرایطی عجیب نیست که اگر پول فیلم از جایی خارج از کشورش بیاید، در آن فیلم غیرتی نسبت به هم‌وطنان خویش نداشته باشد و به شکلی کلاه‌بردارانه توهین به مردم را با ماله‌ی "نقد دولت" بپوشاند.

می‌خواهم بگویم جالب است که ایشان داعیه‌ی نقد دارد اما خود، فرهنگ نقد شدن ندارد و در برابر نقد دو-سه دقیقه‌ای منتقد ما در برنامه‌ای زنده، حدود 90 دقیقه در یک برنامه‌ی ضبطی به پاسخ‌گویی می‌پردازد و در مقابل یک عبارت (دیاثت فرهنگی) که از جانب منتقد ما درباره‌ی فیلم- و نه البته فیلمساز- صادر شده است، شخصِ منتقد را "بیمار روانی"، "شعبان بی‌مخ" و "داعش سینمایی" خطاب می‌کند و اینها همه در حالی است که ایشان طبق توصیه‌ی مادربزرگ‌شان نمی‌خواسته پاسخی به منتقد ما بدهد!

می خواهم بگویم . . .

به اینجا رسیده بودم که قلم لب به سخن گشود و با عتابی جدی مرا از ادامه دادن بازداشت.

 

2

می‌خواستم که ولوله برپا کنم، ولی . . .

با شور شعر محشر کبری کنم، ولی . . .

. . . قلم زبانم را دوخت و گفت: "بربند دهان، این همه تقریر روا نیست . . . اگر زمانی که در سخن گفتن از این "فرهنگ‌سازانِ" بی‌فرهنگ از تو تلف می‌شود برایت مهم نیست و اگر عمری که در کلنجار با این جماعت مبتذل از تو هدر می‌شود برایت اهمیت ندارد، لااقل از من خجالت بکش؛ از قلم شرم کن و آن را در نوشتن درباره‌ی این افراد لوس و حرفهای بچگانه و سخیف‌شان ضایع نکن!

رفتار و گفتار این دست فیلمسازان مثل دختربچه‌های نُنُری است که با کوچک‌ترین نگاه دیگران به اسباب‌بازی‌هایشان زیر گریه می‌زنند و در عوض، صورت فرد مقابل را چنگ می‌زنند و مویش را می‌کشند تا دلشان خنک شود. این نُنریزم نه فقط در سینما، که در تمام بخش‌های فرهنگ ما ریشه دوانده است، چون متأسفانه روش اومانیستی مربّیان فرهنگی ما، فعالان فرهنگی- هنری مان را عادت نداده‌ است که گاهی باید تنبیه شوند و اخم ببینند. اخمی که همیشه از سر تنفر نیست؛ تشری است که برای بعضی‌ها به شدت ضروری است. هر منتقدی که می‌گوید فلانی گند زده است، لزوماً از او متنفر نیست؛ بعضی‌ها واقعاً گندبزن هستند. اما آن رفتار اومانیستی در برخورد با فعالان فرهنگی- هنری بر سر این گندکاری ها مدام سرپوش می‌گذارد و فاشیست‌گونه منتقدان را سرکوب می‌کند.

آنان از این نکته غافل‌اند که ویژگی بنیادین تجدد و تمدن نقد است و ساکت کردن منتقد، سرکوب کردن آزادی است. آنان نمی‌فهمند که نقد شدن لیاقت می‌خواهد و فرهنگ. فرهنگی بیش از آن میزان که برای رسیدن به هنر لازم است.

نتیجه‌ی تربیت فرهنگی ما، اما، از آنجاکه نقد در آن جایی نداشته است، نه تجدد بوده، نه تمدن و نه فرهنگ. خروجی این سیستم سخیف آدم‌هایی نازک‌نارجی و خودپسند بوده‌اند که گرچه در کلام به استقبال نقد می‌روند، اما همیشه منتظر تحسین هستند و چنین می‌پندارند که منتقدین با نقدهایشان در حال خودنمایی هستند. علت چنین پنداری هم کاملاً روشن است: چون فرد خودپسند نمی‌تواند چیزی به جز خودپسندی را بفهمد و چیزی جز خودنمایی را در ذهن کوچک خویش تصور کند. این افراد، جاهلانه ترجیح می‌دهند که به جای نجات یافتن توسط نقد، با تعریف و تمجید به هلاکت کشیده شوند.

اینان در حقیقت جمله‌ی ارسطو را سرلوحه‌ی خویش قرار داده‌ و به آن جامه‌ی عمل پوشانده‌اند:

"اگر می‌خواهی نقد با تو کاری نداشته باشد، هیچ مگو، هیچ مکن، هیچ باش."

اینان به واسطه‌ی نقدگریزی، هم خودشان به عنوان هنرمند هیچ‌اند و هم آثارشان هیچ است و اگر نیک گوش کنی، این فریاد اعتراف را از عمق باطن‌شان خواهی‌ شنید که:

با تسلسل، دور باطل می‌زنم

سرد و سرگردان، مدارم هیچِ هیچ

"هیچ"، ارزش و لیاقت توجه و تحلیل ندارد.

 

3

آواز عاشقانه‌ی ما در گلو شکست

حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست

حق با قلم بود. آوازی که من در پی سر دادنش بودم، از سر عشق به هنر، نقد و منتقدمان بود، اما وقتی رفتار و گفتار طرف بحث (فیلمساز آنها) آن‌قدر کودکانه و سطح پایین است که در آن نه رنگ و بویی از هنر وجود دارد، نه شعوری نسبت به نقد و نه فهمی نسبت به منتقد، دیگر چه جای بحثی باقی می‌ماند؟

این شد که ترجیح دادم به جای تشریح مفصل آنچه می‌خواستم بگویم و بپرسم، همین مکالمه‌ی بین خود و قلمم را منتشر کنم تا یک بار برای همیشه توضیح داده باشم که سکوت ما در برابر این گزافه‌گویی‌ها و یاوه‌سرایی‌ها به معنای درک نکردن ماجرا نیست؛ بدان علت است که ما به تعلیم قرآن کریم فراگرفته‌ایم که باید از جاهلین اعراض کرد.

 

4

جرمم این بود: من خودم بودم

جرمم این است: من خودم هستم

کار مکتوب ساختن این مکالمه تقریباً‌ به پایان رسیده بود که متوجه شدم منتقد ما نیز خود در برابر همه‌ی اتهاماتی که به او زده‌اند و جرم‌هایی که برایش تراشیده‌اند، متمدنانه، موضعی جز سکوت اتخاذ نکرده است. سکوتی که اگر خوب به آن گوش دهیم، گویای جرم اصلی او- اینکه همواره خودش بوده و خودش باقی خواهد ماند- می‌باشد و همچنان به آنان که مصادیق دیاثت فرهنگی- هنری هستند، پیوسته می‌گوید:

در شهر شما باری اگر عشق فروشی است،

هم غیرت آبادی ما را نفروشید

نظرات 59 + ارسال نظر
حسین پارسایی جمعه 22 مرداد 1395 ساعت 22:04

سلام.
به نظرِ بنده بینش سیاسی داشتن ,حُسن نیست که غیرِ سیاسی بودن, عیب باشد;شاید بشود گفت که التزام است برای جوانان این مرز و بوم;(البته سیاست زدگی هرگز و هرگز);
البته منظورِ بنده بیشتر آگاهی از اخبارِ جهان اسلام بود;
بگذریم........

سید جواد:
سلام.
گذشتیم . . .

شریف جمعه 22 مرداد 1395 ساعت 12:37

بنده وبلاگتان را از طریق وب فراستی میشناسم / مطالبتان را خوانده و از برخی لذت برده و آموخته ام /و مطلعم که انسانی اهل دین هستید /و آنطور که از وبلاگ قبلیتان به یاد دارم در کار تربیت مبلغ دینی اید /حال سوالی دارم /تماشای فیلمهایی که در آن بازیگری بصورت نیمه برهنه و حتی گاه کاملا برهنه به نمایش گذاشته میشود با آموزش های دین تناقض ندارد ؟ /مثلا فیلمهایی چون پرتقال کوکی.دکتر استرنج لاو.ایرما لا دوس.آوانتی.و.../عیبی ندارد اگر این سکانسها را بدون نیت بد و غلط تماشا کنیم ؟/ اگر پاسختان این است که برای نقد این فیلمها را تماشا میکنید پس نبایستی از آنها خوشتان آید و لذت ببرید /و در بحث درباره ی آنها شرکت نمایید.مشتاقم پاسخ جنابعالی را بدانم /و امیدوارم خصومت را دلیل پرسیدن این سوالات ندانید /پرسیدم به جهت آموختن از حضرتعالی
درود....

سید جواد:

اولاً از لطفی که بنده دارید سپاس‌گذارم.
ثانیاً پاسخ شما در چند محور قابل بررسی است.

1) حکم فقهی دیدن بدن افراد- چه زن، چه مرد؛ چه عریان، چه نیمه عریان- در حالت مستقیم و غیر مستقیم تفاوت دارد. بدین صورت که دیدن برهنگی افراد به طور مستقیم فی نفسه حرام است، اما تماشای همان برهنگی از طریق آینه، عکس یا فیلم فی نفسه حرام نیست و فقط اگر به قصد تحریک شهوت باشد، حرام است. این مسأله البته منحصر به بدن انسان نیست. اگر کسی یک سنگ را نیز به قصد شهوت انگیزی ببیند، عملی حرام انجام داده است.

2) تقوا دو مرحله دارد: پرهیز و ستیز. تقوا از پرهیز آغاز می‌شود و برای بسیاری از افراد در همین مرحله باید متوقف شود. اما تعدادی از افراد که می‌توانند بر برخی از قوای خود؛ از جمله شهوت، کنترل داشته باشند، باید از مرحله‌ی پرهیز گذار کرده و به مرحله‌ی ستیز برسند، یعنی نسبت به پدیده‌های منفی فقط پرهیز نکنند، بلکه با آنها مواجهه‌ای کنترل شده داشته باشند به این منظور که آگاهی پیدا کنند و دیگران را نیز آگاه سازند. یعنی فقط از بدی دوری نکنند، بلکه به جنگ با بدی برخیزند. جنگ با بدی البته خسارت دارد و اگر فرد توانایی پرداخت این خسارت را نداشته باشد، ممکن است که به هلاکت بیافتد. بنابراین تقوای پرهیز وظیفه‌ی همه است، اما تقوای ستیز کار هر کسی نیست.
اجازه بدهید مثالی عرض کنم. ما برای اینکه مبتلا به برخی بیماری‌های خطرناک نشویم، می‌توانیم تمام عمر را در فضایی ایزوله زندگی کنیم و همواره در قرنطینه بسر ببریم. این یعنی پرهیز. اما راه دیگری هم وجود دارد. می‌توان برای مقابله کردن و ایمن شدن در برابر برخی از این بیماری‌های خطرناک، واکسن آنها را مصرف کرد. واکسن چیست؟ مقداری اندک و کنترل شده از همان بیماری خطرناک. این، سیر ستیز و ایمن شدن است (که البته منجر به رهایی از محیط بسته‌ی قرنطینه می‌شود). البته باید فراموش نکنیم که هم میزان واکسن نباید از حدی معین فراتر برود و هم برخی از بیماری ها با واکسن نیز علاج نمی‌شوند و راه مواجه نشدن با آنها تنها پرهیز است و بس. مثلاً ورود کمترین مقداری از ویروس ایدز به بدن، موجب مبتلا شدن فرد به این بیماری می‌شود.به علاوه اگر کسی بخواهد از قرنطینه‌ی همیشگی بیرون بیاید و واکسن را انتخاب کند باید آمادگی داشته باشد که تا مدتی درگیر تب خواهد شد و این هزینه‌ای است که باید برای ایمن شدن بپردازد.
پس درحوزه‌ی فیلم و سینما نیز باید از دیدن صحنه‌هایی که منجر به تحریک شهوت می‌شوند پرهیز کرد. اما برخی افراد- که عموماً منتقد و تحلیل‌گر از آب در می‌آیند- برای اینکه هم خود ایمن شوند و هم به دیگران آگاهی ببخشند، توانایی غلبه بر قوای جنسی خود را کسب می‌کنند- که این البته کار هرکسی؛ چه منتقد، چه فرد عادی، نیست (و حتماً باید تحت کنترل و نظارت فردی آگاه به این مرحله رسید)- و به دیدن کنترل شده‌ی این صحنه‌ها می‌پردازند. مسلم است که چنین افرادی، هم از این صحنه‌ها لذت نمی‌برند- که اگر لذت ببرند اصلاً از ستیزگران نیستند و باید درگروه پرهیزگران بمانند- و هم تب روحی ناشی از دیدن همین صحنه‌های کنترل شده را باید متحمل شوند. واضح است که برای همین افراد نیز دیدن هر صحنه‌ای مجاز نیست و برخی از صحنه‌ها برای ایشان حکم همان ایدز را دارد. ناگفته نماند که لذت نبردن از این صحنه‌ها، صحبت نکردن از آنها و شرکت نکردن در بحث درباره‌ی آنها را نتیجه نمی‌دهد. اتفاقاً فردی که دست به ستیز می‌زند، ستیزش آنجایی کامل می‌شود که بتواند درباره‌ی بدی مورد نظر نشر آگاهی کند و میزان بد بودن آن را توضیح دهد و این کار جز با صحبت کردن درباره‌ی آنها میسر نیست. و این صحبت کردن نیز نشانه‌ی لذت بردن نیست.
نکته‌ی جنبی و پایانی نیز آن است که بخشی از این آگاهی دهی مربوط به خود صحنه است و بخشی از آن مربوط به سازنده‌ی صحنه. منتقد تحلیل‌گر باید بتواند تشخیص دهد که صحنه‌ی مورد بحث آیا به دلیل خود ارضایی فیلمساز در فیلم گنجانده شده یا نیاز دراماتیک آن لحظه از فیلم چنین صحنه‌ای است. البته بنده به شخصه معتقد هستم که هر نیاز دراماتیک انسانی و هنری ای را می‌توان در غیاب صحنه‌های جنسی نیز به نمایش گذاشت.

امیدوارم در تبیین مطلب موفق بوده باشم.

حسین پارسایی پنج‌شنبه 21 مرداد 1395 ساعت 16:15

سلام.
در پاسخ به دوستِ عزیز_کمیل_:
مجاز است دیگر,, هر چقدر هم آدمهایش حقیقی باشند ,هر دیدِ مجازینی ,بازدیدی ندارد برای سیدجان..صله رحم مجازین از عمر آدمی می کاهد در اینجا!
درسته سید جان؟؟
و اما شما سید آقا:
شبهه ی عصمت ؟!! این و نفهمیدم.
مشهورات فضایِ فوتبالی از آن مشهوراتی ست که بهتر است هرچه زودتر از فضا و جو پیرامونش خلاص شویم و کمتر و کمتر پیگیرش شویم..کاملا هم نظریم.گذاری ست که بنده هم طی کردم;
(البته بحثِ من ,,پیگیری ورزش ملی در سطوح جهانی بود;همانند علاقه ای که استاد به والیبال ملی مون دارن_بگذریم.....)
آن "بعید بودن" برای "این دنبال کردن" جدی نبود;
_____________________________________________
ولی برای اخبار منطقه جدی بود;ظاهرا شما آدمِ سیاسی ای نیستین,,حال دنبال نکردنِ اخبارِ منطقه مربوط میشود به وجه
غیرِ سیاسی بودنتان؟
البته این سوالات صرفا سوالی ست;لحنِ بازجویی که نداره ان شاا..؟

سید جواد:
سلام.
1) صله‌ی رحم حقیقی از عمر مجازی انسان می‌کاهد و این چقدر خوب است. البته حد دارد که باید نگاه داشته شود.
2) "شبهه‌ی عصمت" شوخی بود. توجیه طنزی برای پوشاندن عیبی که به آن اذعان دارم.
3) بر خلاف جناب فراستی، پیگیر ورزش ملی‌مان در سطوح جهانی نیز نیستم، اما از آن با خبر می‌شوم. به والیبال بیشتر متمایلم و گاهی هم نگاه می‌کنم (اندکی) اما پیگیر نیستم.
4) به شدت غیر سیاسی‌ام. ضد سیاست نیستم. بی تحلیل هم نیستم اما دلزده از سیاستم. هرگاه به سراغش رفته‌ام نشاطم خدشه‌دار شده است و گویی روحم در زنجیر افتاده است. ترجیح می‌دهم هم به دلیل عدم سواد و تخصص کافی و هم به علت عدم علاقه و شاید دغدغه دورادور نظاره‌گرش باشم و تحلیلش کنم. تحلیل‌های لانگ شاتی و نه هرگز کلوزآپی. البته آنجایی که فرهنگ با سیاست گره می‌خورد، داخل میدان هستم؛ شوخی ندارم و اگر لازم باشد اکستریم کلوزآپ هم می‌شوم و اینسرت می‌گیرم. اما در موارد دیگر اساساً کاری به کار سیاست ندارم.

کمیل پنج‌شنبه 21 مرداد 1395 ساعت 15:23 http://cinematic-writing.blogsky.com

سید جان،در هنگام مطالعه،وقتی مثلا در خانه صدای تلویزیون و صدای دیگران به گوش میرسد،چگونه بی صدا خواندن،تمرکز بیشتری دارد؟صدای دیگران که به گوش میرسد،تمرکز را به هم میزند

سید جواد:
البته عرایض بنده مربوط به شرایط عادی بود. بله، در این حالت خاص شاید بلند خواندن کمک بیشتری کند. البته چون برای شخص بنده صداهای اطراف تمرکز زدا نیست، تجربه‌ای شخصی در این زمینه ندارم که عرض کنم.

کمیل سه‌شنبه 19 مرداد 1395 ساعت 21:02 http://cinematic-writing.blogsky.com

سلام سید جواد عزیز
شما ما رو قابل نمیدونید که به کلبه محقرمون سری بزنید ولی ما به هر بهانه ای سر میزنیم که بیاموزیم تا قابل سر زدن بشیم.
سید جان نظر شما نسبت به این موضوع که در سریال های ما باب است که اگر آموزش های خانواده غیر مستقیم و از طریق سریال داده شود،اثرش از آموزش مستقیم بیشتر است-نمونه اخیرش "پریا"-چیست؟
با احترام و سپاس

سید جواد:
سلام رفیق عزیز.
فکر کنم الان دیگر متوجه شده باشید که بنده به کلبه‌ی خودم هم وقت سر زدن درست و حسابی ندارم. چه به لحاظ خواندن و پاسخ گفتن به نظرات، چه بابت انتشار مطلب جدید. به هر حال، شرمنده‌ام که رسم ادب را در بازدید پس دادن بجا نیاورده‌ام و ممنونم که شما مرا قابل می‌دانید و قدم سر چشمم می‌گذارید.
عرض می‌شود که اولاً بنده سریال "پریا" را ندیده‌ام و فقط موضوعی کلی از آن می‌دانم، اما با توجه به نشست‌هایی که پس از پخش سریال برگزار و پخش می‌شود، آموزش‌ها چندان هم غیر مستقیم نیستند. به عبارت بهتر مسوولین فرهنگی ما، هم تحمل آموزش غیر مستقیم را ندارند و به آن ایمان ندارد و هم چیزی به جز آموزش مستقیم بلد نیستند- اگر آن را هم بلد باشند-. بنابراین ساخت سریال برای آنها تنها یک ادا و یک بهانه است. ادای هنر و آموزش غیر مستقیم و بهانه‌ای برای زودتر رسیدن به آموزش مستقیم.
اما نکته‌ی کلی آنجاست که هنر غالباً و اساساً جای آموزش نیست زیرا هنربا ناخودآگاه کار می‌کند و حس اما آموزش با خودآگاه کار می‌کند و فکر. با وجود این، برخی آموزش‌ها می‌تواند حسی باشد و ناخودآگاه. این آموزش‌ها معمولاً مربوط است به تربیت انسانیت انسانها و مسائلی چون ایدز و غیره در این قالب نمی‌گنجد. این نوع از آموزشهای حسی البته به شرط سینما بلدی می تواند در مدیوم فیلم در بیاید. اما آگاهی دادن درباره مسائلی چون ایدز می تواند در خلال یک فیلم یا سریال سرگرم کننده‌ی غیر هنری اما محترم شکل بگیرد. البته باز هم به شرط اینکه کارگردانی کاربلد پشت ماجرا باشد. به انتقال این‌گونه آگاهی ها (که بیش از آموزش، آگاهی است) در قالب یک سریال خیلی خوش‌بین نیستم، هرچندکه آن را محال هم نمی‌دانم. اما تصورم این است مدیوم اساسی این کار، مستند و فیلم کوتاه است و فیلم بلند، داستانی و سریال از اثرگذاری آن می‌کاهد.

حسن رضایی دوشنبه 18 مرداد 1395 ساعت 00:56

سلام خدمت شما
دو سوال در مورد سرگیجه ذهنم رو مشغول کرده
اول اینکه چرا مادلین اون شبی که قرار بود برن بیرون اون گردنبند رو گردن انداخت، مگه نمیدونست که اسکاتی گردنبند رو میشناسه، پس این چه کاری بود؟
دوم اینکه اون در کلیسا که معروفه به بزرگترین گاف تاریخ سینما، مگه میشه هیچکاک حواسش نباشه؟ به نظرم عمدی بوده ولی دلیلشون رو نمیدونم.
اگه میشه راهنمایی کنید

سید جواد:
سلام.
1- اینکه مادلین می‌دانست یا نمی‌دانست را الان دقیقاً به خاطر ندارم، ولی فکر می‌کنم که نمی‌دانست.
2- هیچکاک از ابتدا طوری کارگردانی می‌کند (اندازه نماها، حرکات دوربین، وضوح تصویر، موسیقی) که آنچه در حال رخ دادن است، به سوبژکتیو اسکاتی و رویای او تبدیل می‌شود. این سوبژکتیو و رویا اغلب "رو" نیست و در لایه‌ی زیرین فیلم کار می‌کند، اما گاه هیچکاک با عناصری "رو" و البته کوتاه و گذرا به وجود این لایه‌ی زیرین تأکید می‌کند. درب کلیسا، نبودن مادلین در اتاق هتل و برخی موارد دیگر از این دست هستند.

حسین پارسایی جمعه 15 مرداد 1395 ساعت 14:14

سلام.
کتاب فانوس خیال,برگمان رو خوندین؟
پیشنهادتون اینه که قبل دیدن مجموعه آثار برگمان بخونمش یا بعدش؟
تشکر

سید جواد:
سلام.
کامل نخوانده‌ام. به نظرم فایده و لطفش پس از دیدن تعداد قابل توجهی از آثار مهم برگمان بیشتر است.

کمیل چهارشنبه 13 مرداد 1395 ساعت 14:58 http://cinematic-writing.blogsky.com

سلام
در ادامه سوالم مربوط به کیفیت مطالعه،سوال بنده بازده مطالعه بود نه تمرکز،بازده دریافت مطلب در چه حالت خوانشی بیشتر است؟تند یا کند؟با صدای بلند یا بدون صدا؟حداقل در مورد خودتان چگونه است؟
سپاس

سید جواد:
سلام.
بنده تصور می‌کنم که در حالت تندخوانی، بازده، به علت افزایش تمرکز، بالاتر است. بنده خودم چنانچه عرض کردم سرعت خوانشم کم است. مدتها پیش، گاهی با صدای بلند می‌خواندم، اما اکنون بدون صدا می‌خوانم و دریافته‌ام که بازده، تمرکز و سرعت در حالت بدون صدا بیشتر است.

حسین پارسایی دوشنبه 11 مرداد 1395 ساعت 22:03

اون توپ سوالی مربوط به وودی آلن بود,,تقریبا گل شدن یا نشدنش بی تاثیره..
راستی یادمه گفتین که هیچ مسابقه ورزشی و دنبال نمیکنید;
یعنی شما مسابقات المپیک و هم دنبال نمیکنید؟
یعنی میخواید بگید که فوتبال ایران و استرالیا یا ایران و امریکا_1998رو ندیده بودین؟
و گفتین که اخبار منطقه ,, چندان مساله تون نیست..
یعنی اخبار سوریه و عراق یا یمن و بحرین و دنبال نمیکنید؟
بنده که بعید میدونم..

سید جواد:
بعید ندونید. حقیقت دارد. بالاخره ما هم باید اشکال و خطایی داشته باشیم که برای مردم شبهه‌ی عصمت در مورد ما پیش نیاید (!)
بنده هیچ‌کدام از وقایع نام‌برده را "دنبال" نمی‌کنم، اما مقاومت هم نمی‌کنم که اخباری از آنها به گوشم بخورد. البته فوتبال‌هایی را که نام بردید دیده‌ام و آن دیدن مربوط به زمانی بود که بچه بودم و جاهل و دیوانه‌ی فوتبال (البته به تقلید از جوّ دوستان، ادای فوتبال دوستی را در می‌آوردم). الان هم هیچ چیزی از آنها به یاد ندارم.

حسین پارسایی یکشنبه 10 مرداد 1395 ساعت 23:33

اون توپ بی ارزش تر از اینهاست که ارزشِ شکوه داشته باشه..

سید جواد:
نفرمایید قربان! اگه این وبلاگ ارزشی هم داره مال همین توپ‌های شماست.

حسین پارسایی یکشنبه 10 مرداد 1395 ساعت 16:01

سلام.
تعجب کردم از پاسختون..(لااقل نسبت به اخبار منطقه)
اینم تفاوتِ سوم!
میگم سید جان این توپِ سوالیِ مون که افتاده بود تو حیاطتون و پسش نمیدین؟ نکنه میخواید یه کار کنید که دیگه دمِ خونتون بازی نکنیم..

سید جواد:
سلام.
اگه بگم توپ‌تون گم شده، خیلی بده؟ یعنی میرید پیش شورای محله شکایت می‌کنید؟ یا بازم از همون توپ دارید؟

حسین پارسایی شنبه 9 مرداد 1395 ساعت 13:25

سلام.
شهادت امام جعفر صادق (ع) رو تسلیت میگم خدمتتون..
یه سوال غیر سینمایی داشتم ازتون..
اهلِ پیگیری اخبارِ جهان هم هستین سید آقا؟
یا اخبار منطقه؟
تا چه میزان دغدغه ست براتون؟

سید جواد:
سلام.
ضمن عرض تسلیت متقابل، باید عرض کنم که خیلی دغدغه‌ام نیست.

حسین پارسایی جمعه 8 مرداد 1395 ساعت 12:47

سلام.
مشخصه که اومدین..
درسته؟

سید جواد:
سلام.
بععععععله.

حسین پارسایی پنج‌شنبه 7 مرداد 1395 ساعت 22:15

خدارو شکر;
پس قبلا سر زدین..

حسین پارسایی چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 02:00

سلام.
در پاسخ به دوست عزیز_احمد کریمی_: بنده هم دنبال زیرنویس داستان کارآگاهی میگردم و پیدا نکردم.اگر پیدا شد خبرتون میکنم_شما هم اگه پیدا کردین خبری بدین به بنده..
سید جان رفتم و زاپاس رو دیدم.فیلم بدی نبود;نزدیک به متوسط..ولی رابطه ی پدر و فرزندی امیر جعفری و پدرش عقب تر از فیلم بود;قصه ی چشمه و مرد شدن و.. در لحن کمیک کمی قابل تحمل بود ولی چون دقایقی ممتد لحن جدی به خودش میگرفت تو اجرا و لحن بیرون میزد از اثر و شعاری و اخلاقی پیامی!..اندک دیالوگای زیرپوستی و روپوستیِ جنسی داشت که نپسندیدم.دو جا هم موسیقی اوج میگیره(زانو زدن نعناع جلوی پدر_امیر جعفری_ و.. و همچنین خواهش التماس امیرجعفری از خانمش_ریما رامین فر_ از پشت در و رمانتیک شدنی که درنیومد و اگه درمیومد هم جاش تو این فیلم نبود)که چندان به لحن و فضای فیلم نمیخورد..
ولی قطعا از فیلم بی سر و ته و سطحیِ بارکد بهتر بود;
قصه ی بدی نداشت;بازی امیرجعفری خوب بود.
منظره ی جنگل شروع فیلم و که دیدین,, میلتون نکشید یه سری بزنین به استانمون؟

سید جواد:
سلام.
میل سر زدن چند باره به استان زیبای شما نیازمند سکانس‌های فیلم‌ها نیست. کیه که این میل را همواره نداشته باشه؟

احمد کریمی دوشنبه 4 مرداد 1395 ساعت 15:52

سلام و خسته نباشید
زیرنویس فارسی داستان کاراگاهی موجو نیست؟

سید جواد:
سلام.
یادم هست که دانشگاه تهران در یک کلاس نقد، فیلم را با زیرنویس فارسی پخش می کرد اما اینکه از کجا آورده بودند را نمی دانم.

حسین پارسایی دوشنبه 4 مرداد 1395 ساعت 10:43

سلام دوست عزیز..
نظرتون نسبت به این دو فیلمِ برگمان چیه؟ منفی یا مثبت؟
تابستان با مونیکا..جادوگر..

سید جواد:
سلام.
ندیده‌ام.

کمیل یکشنبه 3 مرداد 1395 ساعت 16:20 http://cinematic-writing.blogsky.com

سلام سید جان
باز هم سوالم نرسید؟!

سید جواد:
سلام.
رسید. در اولین فرصت ان شاء الله انجام وظیفه خواهم کرد. از صبرتان ممنونم.

کمیل پنج‌شنبه 31 تیر 1395 ساعت 18:07 http://cinematic-writing.blogsky.com

سلام،دو سوال داشتم:
1-با توجه به اینکه شما برای وقت خود ارزش قائل هستید،نظرتان نسبت به مهمانی های زیاد ایرانی ها چیست؟و اینکه بعضی این را به صله رحم در اسلام نسبت می دهند،واقعا اسلام انقدر تاکیید به مهمانی رفتن و مهمانی دادن کرده است؟
2-کیفیت مطالعه شما از وجه سرعت خوانش چگونه است؟و اینکه بازده کندخوانی بیشتر است یا تندخوانی؟
سپاس

سید جواد:
سلام. ضمن عرض پوزش فراوان بابت تأخیر ایجاد شده، عرض می‌شود که:
1- واقعاً تأکید اسلام به صله رحم بسیار زیاد است و همچنین به مهمانی رفتن و مهمانی دادن. برای اینکه وقت صرف شده برای این کار نیز تلف کردن وقت تعبیر نشود، بسیار در روایات داریم که خودِ مهمانی دادن و رفتن، به وقت برکت می‌دهند و صله رحم عمر را افزایش می‌دهد. مثلاً در حدیثی آمده که "گاه اتفاق می‌افتد که از عمر بنده‌ای سه سال باقی مانده اما صله رحم می‌کند و خدا عمرش را به سی سال افزایش می‌دهد و گاه از عمر بنده‌ای سی سال باقی مانده اما ترک صله رحم می‌کند و خدا عمرش را به سه سال کاهش می‌دهد." این، امری مسلّم است، اما ما یک قانون کلی دیگر داریم که در همه‌ی موارد صدق می‌کند- و بنده بارها به دلایل مختلف آن را بیان کرده‌ام- و آن این جمله‌ی امیرالمؤمنین-صلوات الله علیه- است که فرمود: "جاهل دیده نمی‌شود مگر در حال افراط یا تفریط". این فرمایش را بسیاری دیگر از روایات که به اقتصاد (به معنی میانه روی) توصیه‌ی جدی کرده‌اند، تقویت می‌کنند. مثلاً از پیامبر ما-صلوات الله علیه و آله- نقل است که "پروردگار من مرا به نه چیز سفارش کرد . . ." و یکی از آنها همین اقتصاد و میانه روی است. این مضمون را در دعای مکارم الاخلاق حضرت سجاد- سلام الله عیله- نیز می‌بینیم و یا در حدیث "خیر الامور اوسطها". پس در عین اینکه صله‌ی رحم و مهمانی بسیار پسندیده و مورد توصیه و تأکید اسلام است، حد نگه داشتن در آن- و در هر چیز دیگر- هم بسیار باید مورد توجه قرار گیرد. حد هر کس هم با دیگری در این موضوع تفاوت دارد. مثلاً فردی در سن و سال بنده و شما- که تلاش دارد از وقتش حداکثر استفاده را بکند- می‌تواند با روی خوش در طول زمان خانواده و اقوام را توجیه کند که او در هر مهمانی تا حد معقولی شرکت می‌کند و پس از آن علی رغم اینکه خانواده‌اش ممکن است هنوز در مهمانی باشند، خود او آنجا را با احترام ترک کند و در عمل هم نشان دهد که از زمانی که در مهمانی نبوده، استفاده‌ی مفید کرده است. به واقع، صله‌ی رحم با یک دیدار شاید یک یا دو ساعته انجام می‌گیرد و از بیش از این مقدار می توان آنچنان که گفته شد، پرهیز کرد که این پرهیز ان شاء الله به خیر نزدیک تر است. البته ناگفته نماند که اگر کسی به خاطر خواست والدین- اگر خلاف شرع نباشد- از کاری فکر می کند خیر است، پرهیز کند و کاری را انجام دهد که والدین می‌خواهند، خدا خیر را برای آن شخص خاص در کار دوم قرار می‌دهد. ضمناً برکت وقت را می‌توان از طریق کارهای دیگر مثل دائم الوضو بودن، سحر خیز بودن، پاسی از شب را بیدار و به ذکر و تذکر بودن و . . . بدست آورد.

2- بنده خودم خیلی تندخوان نیستم، اما تصور می‌کنم که تمرکز در تندخوانی بالاتر است.

کمیل سه‌شنبه 29 تیر 1395 ساعت 14:03 http://cinematic-writing.blogsky.com

سلام سید جان
من اینجا یک سوالی نپرسیدم؟!یا پرسیدم ولی شما تمایلی به جواب آن نداشتید؟

سید جواد:
سلام برادر عزیز.
من آخرین سؤالی که از شما دریافت کردم درباره مصادیق بازیگری بود که در پاسخگویی انجام وظیفه کردم. اگر بعد از آن چیزی فرستاده اید، به دست بنده نرسیده.

[ بدون نام ] دوشنبه 28 تیر 1395 ساعت 14:35

سلام و عرض ادب..
بنده به متن مصاحبه جناب فراستی با سایت رهبری و اظهاراتشون در دیدار با رهبری نیاز دارم.
اگر براتون ممکنه که بنده ممنونتون میشم,,
اگه امکانش نیست که هیچ انتظاری ندارم..
تشکر..

سید جواد:
سلام.
راستش بنده خودم هم دنبال این مصاحبه هستم. خود جناب فراستی نیز آن را ندارند.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 17 تیر 1395 ساعت 11:02

سلام.
شما هم اگه شد مجددا "بارکد" و ببینید.باشد که ........
چشم,قصد دیدنش و داشتم;باید هوای همشهری_آقای نیک نژاد_ رو داشت در هرحال..

حسین پارسایی چهارشنبه 16 تیر 1395 ساعت 10:12

سلام و عرض ادب..
عید بر شما مبارک,,
بنده و دوستم با ضمانت یادداشتِ شما رفتیم سینما سیدجان,,همزمان فیلم زاپاس هم رو پرده بود.نظرِ شما رو گذاشتم کنار نظر استاد ,,نهایتا رفتیم و بارکد و دیدیم..
از خودتون دفاع کنید لطفا........

سید جواد:
سلام و عرض احترام و تبریک عید.
نظرم درباره‌ی "بارکد" هنوز هم همان است که نوشته‌ام، اما آنچه درباره‌ی "زاپاس" نوشته‌ام را دوست ندارم و شاید بهتر باشد بگویم آن نوشته‌ی کوتاه را پس می‌گیرم. الان بر این باورم که "زاپاس" از "بارکد" فیلم بهتری است.
از اینکه بنده و یادداشتم را تا این میزان قابل می‌دانید، حقیقتاً سپاس‌گزارم. امیدوارم بابت وقتی که احیاناً از شما تلف شده است، بنده را حلال بفرمایید.
"زاپاس" را حتماً ببینید.

کمیل چهارشنبه 16 تیر 1395 ساعت 03:08 http://cinematic-writing.blogsky.com

یک بازیگر و شخصیتی خاص که آنرا بازی کرده است و الگو باشد

سید جواد:
هنری فوندا در "مرد عوضی"
کرک داگلاس در "داستانی کاراگاهی"

حسین پارسایی چهارشنبه 16 تیر 1395 ساعت 00:31

سلام.
بارکد رو دیدم;
فیلم بد و غیرقابل دفاعی ست;حتی از خط ویژه هم عقب تر بود._گرچه خط ویژه هم فیلمِ بدی بود_
نظرتون رو که خوندم راجع به فیلم,,کمی تعجب کردم.
به نظرم کمی رو دادین به این فیلم..

کمیل دوشنبه 14 تیر 1395 ساعت 15:53 http://cinematic-writing.blogsky.com

سلام
یک الگوی کامل از بازیگری-مصداقی-نام میبرید لطفا؟
سپاس

سید جواد:
سلام.
منظورتان از الگوی مصداقی، یک شخص است؟

حسین پارسایی یکشنبه 13 تیر 1395 ساعت 00:53

سلام.
مناظره جناب کثیریان و آذرپناه رو از آپارات دیدم.از هیچ کدوم شناختی نداشتم,نقدی نخونده بودم و حتی تصویری ندیده بودم.
در نمای نزدیک از هر دو دورم ,,ولی جناب کثیریان عصبانی تر بود.اتفاقا بیشتر از جناب آذرپناه تهمت میزد,,معترف بود که تنها بلدم نقد مضمون کنم و چیز دیگری بلد نیستم!,,بنده قصه های خانم بنی اعتماد رو ندیدم ولی از دو دوست که فیلم رو دیده بودن شنیدم که فیلمی ست مشخصا سیاست زده..ولی قطعا برخی از سیاست های حوزه ی هنری جای نقد اساسی دارد.
بنده در نمایِ نزدیک با رویکرد جشنواره ی عمار موافق نیستم ولی خیلی خوشحال میشوم که پیدا شوند جوانانی خوش فکر و باسواد که اگر از شهید آوینی به احترام یاد میکنند, منش و رفتاری هرچند نسبی مشابهِ شهید داشته باشند..سعه صدر وی,,سواد و دانش وی,,لبخند و مهربانیِ وی..یکسان دانستن تعهد و تخصص از جانبِ وی و فهمِ اعتقاد ایشان به اینکه تخصص حقیقی در سایه ی تعهد اسلامی ست.
مشخصا از هردوسو منتقدین و سینماگران ایدئولوژیک زده وجود داشته و دارد ولی پس از شهید آوینی نمیشناسم فردی جز جناب فراستی که ایدئولوژیک زده های دوسو را خوب بشناسد و در زمان مناسب نسبت به این افراد موضعِ مخالفش را با صدایِ رسا ابراز کند..
نمیدونم که شما مستند "دوپینگی ها" رو دیده اید یا نه,,این مستند گرچه مستندی مبتدی و ضعیف است ولی با یک منتقد حقیقی سینما مصاحبه ای شاید 1 دقیقه ای داشته باشد و آن منتقد راستین,, جناب فراستی ست..
میگویند که : هم اخراجی های سه فیلمِ بدی ست ,, هم جدایی..
یعنی اسیر دوقطبی ای اخراجی ها_جدایی نمیشوند و مستقلا موضع دارند.
دو جای دیگر که موضعی مشترک داشتند این دو طیف ,,سر دو فیلم ,"هامون" مهرجویی و "من مادرش هستم" جیرانی..
باز هم جنابِ فراستی موضعی مستقل و تسلیم نشدنی نسبت به جو ایجاد شده داشتند..
ویژگی بارز جناب فراستی یک چیز است و آن اینکه : رسیده اند و باور دارند که رویکرد عامِ جامعه ی ما ,,ابدا با رویکرد شبهِ منورالفکری همسو نیست..عرفِ عام را میشناسند و فریب نمیخورند.احترامی درونی شده برای مخاطب عام قائلند و حتی اشتباهِ آنان را توی سرشان نمیزنند.از خودشان جدا نمیدانند و مرزی نمیکشند,,حتی به اندازه ی توانشان تقصیر اشتباه را گردن میگیرند..این احترامی ست کاملا درونی شده..
لااقل برای بنده از دست دادن ایشان _با دست روی سینه _به مستخدم مجتمعِ سینمایی کاپری گرگان ,,این احترام درونی شده روشن است تا.....

حسین پارسایی شنبه 12 تیر 1395 ساعت 11:55

سلام.
پیشنهاد میکنم که نه کتاب دایی جان ناپلئون را بخوانید و نه سریال دکتر قریب را ببینید..
نظر جناب فراستی به ترجمه ی دکترحسینی _موبی دیک _رو میدونید؟
البته این رمان و پرویز داریوش هم ترجمه کرده..

سید جواد:
خیر. از نظرشان به تفصیل اطلاع ندارم. اجمالاً به نظر می‌رسید خیلی نظرشان منفی نیست.

حسین پارسایی جمعه 11 تیر 1395 ساعت 18:34

سلام.
سه فایل pdf میل کردم براتون_گفتم شاید نخونده باشین....
((فراستی و طوسی_جشنواره ی فجر
فراستی و نقد
فراستی و طالب زاده_سینما و مهدویت))

سید جواد:
سلام.
ممنون.

شریف جمعه 11 تیر 1395 ساعت 18:09

تشکر!
سریال دایی جان ناپلئون را که دیده اید. امیدوارم کتابش را هم بخوانید، که بعقیده ی حقیر، از سریال کمی بهتر است. اگر خوانده اید که چه خوب!
دکتر قریب را حتما ببینید. اخیرا پخشش از شبکه ی آی فیلم بپایان رسید. خوب است. اگر از قسمت اول ببینید متوجه می شوید که چرا از نظر بنده سریال خوبی ست.البته اگر نظر بنده را قابل بدانید...!
در مورد سریال پایتخت هم با شما موافقم!

انتقادم به آقای فراستی (که قبلا منتقد بسیار خوبی بود) نگاشتن مطالب دوسه خطی درباره فیلمهای آشغال جشنواره ای ست... کاش ننویسند! اینطوری بهتر است! در میانسالی نقد های خوبی چون هامون،کلوزاپ،و....می نوشتند و حالا... چه گویم؟!
شمیم بهار چهل سال است نمی نویسد! همچنان در اوج محبوبیت است!!!! فراستی اما با نوشتن " نقد"های دوخطی، با ادبیات اخیرا بی خریدار،کلیشه ای و درب و داغانش، هر روزه بر تعداد دشمنانش می افزاید!
کاش ننویسد،...البته بهتر بود در وبلاگ فراستی کامنت میگذاشتم.ولی شما پیام ما را برسان.

سید جواد:
کتاب را نخوانده‌ام، البته با اینکه خودم هم حدس می‌زنم از فیلمش بهتر باشد، تمایل برای خواندنش ندارم.

چشم. پیغام‌تان را خواهم رساند.

شریف پنج‌شنبه 10 تیر 1395 ساعت 21:53

یه سوال: آیا آقای فراستی از نظر شما بی عیب و نقص،
و مانند پیغمبر اسلام و ائمه اطهار، انسان کاملی است؟

ضمنا دوست داشتم نظرتون درباره این سریالها رو بدونم:
دایی جان ناپلئون، روزگار قریب و پایتخت (سری).

تشکر!

سید جواد:
پاسخ: انسان کامل که وجود ندارد و نخواهد داشت. پیامبر اعظم اسلام- صلوات الله علیه و آله- و ائمه‌ی اطهار- صلوات الله علیهم- نیز انسانهای معصوم و اکمل هستند، نه کامل و این از قضا موجب عظمت شأن ایشان است، نه نکته‌ای منفی.
در باره‌ی جناب فراستی نیز باید عرض کنم، بنده نه ایشان و نه هر انسان دیگری را که هزاران مرتبه از ایشان بالاترتر باشند را حتی لحظه‌ای در مقام مقایسه‌ای اندک و ذهنی با آن ذوات نورانی نیز قرار نمی‌دهم و ابداً هم معتقد نیستم که ایشان- یا هر کس دیگری- بی عیب و نقص است.

از "دائی‌جان ناپلئون" بدم نیامد، اما آن را بیش از یک سریال متوسط نمی‌دانم.
"روزگار قریب" را تکه تکه و نه چندان با دقت دیده‌ام و در حد همین چند تکه باید عرض کنم که توجهم را جلب نکرد.
"پایتخت" هم به نظرم از همان فصل اول بد است و هرچه جلوتر رفته بدتر شده و به افتضاح رسیده است. در فصل اول- و با ارفاق دوم- برگ برنده‌ی برنده‌ی سریال بازی های گاه قابل توجه و تحمل و نیز فیلمنامه‌ی پر از اتفاق- و نه البته "قصه" یا به معنای جدی "ماجرا"- بود. اما از آنجایی که قصه‌‌ای وجود نداشت و شخصیت‌ها آنچنان که باید شکل نگرفته بودند و صد البته کارگردانی، به شدت بد و عقب افتاده و ماقبل آماتوری بود، مجموعاً نتیجه کار چیز خوبی از کار در نیامد اما همان بازی ها و همان اتفاق ها- به علاوه‌ی کمدی ای که گاه در فیلمنامه (و نه کارگردانی) در آمده بود- که در اغلب قریب به اتفاق سریال های تلویزیون غایب بوده و هست موجب شد تا اقبال عام نسبت به این سریال خوب باشد. چیزی که مشابهش درباره‌ی سریال "شهرزاد" رخ داد.

حسین پارسایی پنج‌شنبه 10 تیر 1395 ساعت 14:12

سلام.
مصاحبه ی ایشان با سایت رهبری رو خوندین؟
موجوده متنش؟
مدتها دنبالش بودم.

سید جواد:
سلام.
تو سایت رهبری نخوانده‌ام. نمی‌دانم الان موجود است یا نه. پیگیری می‌کنم و اگر به نتیجه‌ای رسیدم به‌تان اطلاع می‌دهم.

حسین پارسایی پنج‌شنبه 10 تیر 1395 ساعت 00:42

سلام;
بله ,,موافقم..
سینما به خاطر ماهیتش,,در ابتدا رسانه است و صنعت..
شهید آوینی هم معتقدند که :
سینما هنرِ ناب نیست_این را جناب فراستی هم قبول دارند ..(البته ایشان سخت گیرانه تر نظر داده اند که بیش و کم مشابه نظر شهید آوینی ست)..
ولی معتقدم اگر معدود فیلمی ,,چون چه سرسبز بود دره ی من و پنجره ی پشتی یافت شود,باید قدرش را دانست;
این آثار فراتر از یک فیلم سینمایی اند,,
توانمندی مدیوم سینما را به رخ دیگر مدیوم ها میکشند..
بالاترین حدِ دستیابی به قابلیت این مدیوم است.
از مناظره ی شما با جناب کثیریان اطلاعی نداشتم.
لغو شد کلا یا موضوع برنامه عوض شد؟
و اینکه جناب "علی_ر" احیانا همان علی رنجبران هستند؟

سید جواد:
سلام.
قرار بود با موضوع "نقدِ نقد" منظره‌ای برگزار شود که بنده یک طرف آن بودم و تا شب مناظره هنوز طرف مقابل مشخص نشده بود، اما گزینه‌های محتمل آقایان کثیریان و دانش بودند. ساعاتی پیش از مناظره با بنده تماس گرفتند و گفتند که به دلایل برخی ملاحاظاتی که تلویزیون دارد، قرار شده است که موضوع برنامه به کل تغییر کند و به همین دلیل از بنده خواستند که برای مناظره نروم. وقتی مناظره پخش شد، مشاهده کردم که موضوع برنامه همان "نقدِ نقد" است و یک طرف آن نیز آقای کثیریان هستند. البته از آنجاکه طرف مقابل آقای آذرپندار بودند، گفتگو به سمت دعوای بین روشنفکران و حوزه هنری رفت و اصلاً چیزی به نام "نقدِ نقد" مورد بحث قرار نگرفت. این تمام ماجرای این مناظره بود.

خیر. آقای "علی_ر" علی رنجبران نیستند. البته نه اینکه 100% مطمئن باشم، اما خیلی خیلی بعید می‌دانم.

حسین پارسایی چهارشنبه 9 تیر 1395 ساعت 16:14

سلام;
دو سوال داشتم ازتون..
از محتوای بیانات جناب فراستی در تابستان 88 ,,در دیدار با رهبری اطلاعی دارین؟
و اینکه این سه فیلم فورد رو دیدین؟
خبرچین..آخرین هورا..جاده ی تنباکو

سید جواد:
سلام.
1) بله، اما همه‌ی صحبت را به یاد ندارم. چون آنچه ایشان در محل دیدار بیان کردند، بخش اندکی از حرف‌ها بود و به دستور رهبری، پس از برگزاری جلسه، مسؤل سایت رهبری با جناب فراستی مصاحبه‌ای مفصل داشتند که طی آن تفصیل سخنان ایشان را جویا شدند.
2) اولی را دیده‌ام.

حسین پارسائی دوشنبه 7 تیر 1395 ساعت 05:53

سلام و عرض ادب..
در پاسخ به دوست عزیز-رضا-:
با اجازه جناب یوسف بیک نظرم رو بیان میکنم.
اریک فروم- به گمانم در کتاب زبان از یاد رفته است -که میگوید :
جسم ما، آینه ی درون ماست.در هنگام خشم خون به سر و صورتمان هجوم میبرد و در هنگام ترس،، رنگ از رویمان می پرد..این واکنشها به هیچ نژاد و گروه معینی از انسانها بستگی ندارد و در همگان مشترک است.رابطه ی بین جسم و روان ما،، رابطه ی بین ماده و معناست..
حالا بریم سراغ جناب مسعود فراستی :
فراستی: بدون عقل حاکم بر خیال و بعد حس، اثر هنری در نمی‌آید. یعنی قبل از اینکه بحث فرم و محتوا پیش بیاید بحث فردی است که باید بالای سر قضیه باشد. سیری است که باید صاحب اثر داشته باشد تا این عقل را تبدیل به خیال و بعد،حس کند – "حس هم از طریق فرم است که نمود می‌یابد و غیر از فرم نیست.یعنی فقط با فرم است که حس در می‌آید".
این عقل محتوا نیست، عقل است و اگر قرار باشد این عقل را به یک اثر ترجمه کنیم نگاهی که حاکم بر اثر است یعنی نگاه سازنده اثر، باید شکل بگیرد. وقتی این نگاه شکل بگیرد تبدیل به فرم می‌شود با خودش محتوا می‌آورد. "در سینما یا هنر، مفاهیم نیستند که تبدلیشان می‌کنیم به اثر.. بلکه قصه، لحظه‌ها و حس‌های انسانی است که اثر می‌سازند".(حرکت از جزء به کل -به قول رابین وود که میگه : سینما یعنی جزئیات و به قول جناب فراستی که تکمیل میکنه این جمله رو و میگه : سینمایی یعنی جزئیات-البته جزئیاتی که کل بسازد.)
در این اثر است که از دل قصه و مناسبات آدمها و فضا، مفهومی ساخته می شود و نه برعکس. این نیست که من از قبل فکر کنم الان موضوعم ایثار است یا شهادت و ... . بربنای این تم‌ها و مفاهیم نیست که هنرمندی اثر هنری می‌سازد یا فیلمسازی فیلم می‌سازد. مفهوم را از قبل ندارد که بخواهد این مفهوم را دراماتیزه کند. "یک عده می‌گویند فراستی نقد فرمالیستی می‌کند. ما هم که اهل محتواییم، پس زنده باد محتوا، مرگ بر فرم. متوجه نیستند که در واقع دارند می‌گویند مرگ بر هنر. من گفتم که مخالف نقد محتوایی‌ام، برای اینکه محتوا وجود ندارد"..تمام..
حسین پارسایی :
عبارت"محتوایی وجود ندارد" را اگر خوب بفهمیم-در نظر و عمل-بخش زیادی از مسیر شناخت رو رفتیم.
"محتوا" غایب است.عامل سوم است، بدون وجود دو عامل دیگر هرگز و هرگز محتوایی زاده نمیشود.
سوال: دو عامل دیگر کدامند؟
پاسخ :عامل اول :فرم (اثر هنری) .. عامل دوم : حس(مخاطب آن اثر هنری)..یعنی از مواجهه و برخورد بی واسطه ی مخاطب-خواننده ی رمان یا تماشاگر فیلم- با اثر-رمان یا فیلم-است که احیانا محتوایی زاده میشود.بدون این تلاقی و برخورد ابدا محتوایی خلق نمیشود.اگر مجاز باشم میتوان گفت که محتوا-عامل سوم- نطفه ای ست که از آمیزش دو عامل نرینگی و مادگی-عامل دوم و سوم-،پدید می آید..یعنی هربار که رمانی-عامل اول- توسط خواننده ای-عامل دوم- ورق زده میشود و خوانده میشود،یعنی عامل اول و دوم با یکدیگر برخورد و مواجهه ای بی واسطه دارند،اینجاست که اساسا احتمال "خلق محتوا" وجود دارد.توجه کنید که منظورم از رمانی ست که فرم گرفته باشد،پس رمان فرم گرفته میتواند درصورت خوانده شدن توسط انسانی خاص ،درآن خواننده ی خاص،تولید محتوا کند..
سوال: ولی اگر رمانی فرم گرفته گشوده نشود و توسط مخاطب، خوانده نشد،چه؟ یعنی اگر بین دو عامل اول و دوم برخوردی شکل نگیرد آیا در اینجا هم استفاده از لغت "محتوا" صحیح است؟ نه..چرا؟؟
پاسخ : هر فرمی تنها و تنها در صورت مواجه شدن با مخاطب،، قابلیت و توان این را دارد که "محتوایی در مخاطب ایجاد کند" یا به قول جناب یوسف بیک عزیز،در مخاطب،ایجاد "حال" کند.پس اثر هنری فرم گرفته است که مولد محتواست.
سوال: این توان بالقوه ای که در فرم هنری ست چه زمانی به فعلیت میرسد و تحقق می یابد؟-یعنی چه زمانی محتوا ایجاد میشود؟-
پاسخ : زمانی که عامل مادینگی(حس مخاطب) با عامل نرینگی (فرم هنری) ،آمیزش داشته باشند..اینجاست که "نطفه ی محتوا" زاده میشود..
پیشنهاد دوستانه میکنم که فایل صوتی مناظره ی جناب فراستی با آقای شهاب اسفندیاری رو دانلود کنید و خوب گوش کنید.حتما مفید خواهد بود.با نام "فرم،محتوا و مضمون"..
به گمانم در وبلاگ جناب فراستی،،میتوانید این فایل رو دانلود کنید.

سید جواد:
سلام.
توضیحاتتان همه متین، کامل و خوب بود فقط بباید بجای عامل دوم بفرمایید "مخاطب"- چنانکه در توضیحاتتان به درستی همین اشاره را می کنید- چراکه "حس مخاطب" همان محتوا است . یعنی "فرم" (عامل اول) وقتی با "مخاطب" (عامل دوم) برخورد می‌کند، موجب ایجاد حسی معین و حالی خاص می‌شود که این حس و حال معین و خاص هما محتواست (و محتوا همان فرم).
البته توضیحات عرض شده همه مربوط به "هنر محض" است. برخی از مدیوم ها؛ مثل سینما، هنر محض نیستند. بدین معنی که گاه اصلاً با حس- که موضع اثر هنر است- کاری ندارند و کاملاً احساس را هدف می‌گیرند و یا اساسا/ض با احساس کار می‌کنند و لحظاتی به حس می‌رسند و این خود دلیلی دیگر است بر اینکه عامل دوم، خودِ مخاطب است، نه حس او.

صادق شنبه 5 تیر 1395 ساعت 21:08

سلام.
می خواستم نظر خودتان و احیانا استاد را راجع به ترجمه های آقای صالح حسینی جویا شوم. البته با توجه به نقد اخیرشان بر ترجمه موبی دیک.
به شخصه به هیچ وجه با ترجمه های ایشان مانوس نیستم و زبانشان را غامض و تصنعی و سخت خوان می دانم.
ولی این را هم می دانم که ایشان در حوزه ادبیات داستانی و ترجمه مطلع و کارکشته اند و باصطلاح سبک خاص خود را دارند.

سید جواد:
سلام.
بنده تجربه‌ی دقیقی از ترجمه‌های ایشان نداشته‌ام ولی می‌دانم که جناب فراستی از برخی ترجمه‌های ایشان تعریف کرده‌اند و البته برخی را بد دانسته‌اند. آن طور که به نظر می‌رسد ترجمه‌ی موبی دیک نیز مورد پسند ایشان واقع شده است. البته برای متوجه شدن نظر کلی و کامل ایشان باید منتظر بود تا نقد این کتاب به پایان برسد.

رضا شنبه 5 تیر 1395 ساعت 19:59

سلام سید جان
تعریف و تفاوت مضمون،موضوع،محتوا،مفهوم را لطفا بیان کنید؟
تعریف و تفاوت ابژه و سوبژه را لطفا بیان کنید؟
لغت اگزوتیک در نقد دقیقا به چه معناست؟
با تشکر و سپاس فراوان

سید جواد:
سلام.

توضیح آکادمیک و تئوریک این واژه‌ها همواره با هاله‌ای از ابهام همراه است. بنابراین همواره به صورت شفاهی و در طی تجربه‌ی عملی یک اثر هنری بهتر توضیح داده می‌شوند، اما به هر حال در اینجا سعی می‌کنم که طی چند جمله، توضیحاتی عرض کنم.

محتوا: حسی است که از بخش‌های مختلف یک اثر هنری و همچنین از کل آن اثر در انسان تولید می‌شود. این حس ممکن است گاه ابتدائاً به شکلی ناواضح در ضمیر هنرمند شکل گرفته باشد و نیاز به بیان همین حس است که انگیزش و نیت هنرمند برای ساخت اثر اهنری به شمار می‌آید. (توجه داشته باشید که مقصودم از "حس" حالتی است که در ساحت ناخودآگاه ما شکل می‌گیرد و بر دل و روح‌مان اثر می‌گذارد. به عبارت دیگر "حس" همان چیزی است که از آن با عنوان "حال" از آن یاد می‌کنیم. حال به این توضیح می‌توانید دوباره معنای "محتوا" را مطالعه فرمایید.)

مضمون: آنچه که در ضمن یک اثر هنری بیان می شود و در واقع همان شرایط یا وسایلی است که محتوا به کمک آنها بیان می گردد. مثلاً هیچکاک در "سرگیجه" می‌خواهد حس عدم پایداری و سرگیجه تولید کند و این کار را از رهگذر یک ماجرای عاشقانه به انجام می‌رساند. او در واقع دارد از عشق سخن می‌گوید و از این طریق حس سرگیجه خلق می‌کند. یعنی مضمون فیلم "سرگیجه" عشق است و محتوای آن "سرگیجه". ممکن است یک هنرمند دیگر با استفاده از چیزی به جز عشق، حس سرگیجه را خلق کند. آن‌وقت محتوای اثر او همان سرگیجه است اما مضمونش چیز دیگری است.

مفهوم: آنچه که از یک اثر هنری فهمیده می شود- چه این فهم با حس اتفاق بیافتد، چه با عقل- و می توان از آن با عنوان "برداشت" نیز یاد کرد. بنابراین به تعداد مخاطبین یک اثر هنری، "مفهوم" وجود دارد. هنرمند زمانی موفق‌تر است و زمانی خلق کامل‌تر و هنرمندانه تری انجام داده است که تعداد این مفاهیم (برداشت‌ها) به سمت 1 میل کند.

موضوع: بیشتر درباره‌ی هنرهای روایی؛ مثل سینما و ادبیات داستانی، استفاده می‌شود و ناظر به قصه‌ی آنهاست. مثلاً در سینما، خلاصه داستان یک فیلم همان "موضوع" آن است. چیزی که در جواب به سؤالِ "این فیلم درباره‌ی چیست؟" مطرح می‌شود.
================================================
سوژه و ابژه همواره در مقابل یکدیگر هستند و از جهات مختلف می‌توان درباره‌ی معنای آنها سخن گفت.
از یک منظر سوژه همان فاعل است و ابژه همان مفعول. این تعریف هم در زبان صادق است و هم در فلسفه. وقتی شخصی چیزی را تماشا می‌کند، آن شخص تماشا کننده سوژه است و آن چیزی که تماشا می‌شود، ابژه. وقتی سخنی می‌گویید، شما سوژه هستید و سخن شما ابژه و الخ. بدین ترتیب، ابژه فی نفسه قابل تصور نیست و به فعل نمی‌رسد. این سوژه است که فی نفسه وجود دارد و به واسطه‌ی سوژه است که ابژه معنا می‌یابد. بنابراین، سوژه دارای اصالت است و ابژه دنبالچه‌ای است برای سوژه.
از منظری دیگر، وقتی این دو اسم (سوژه / ابژه) به صفت تبدیل می‌شوند (سوبژکتیو / ابژکتیو) از آنها با عناوین "ذهنی" و "عینی" یاد می‌کنند. بدین ترتیب مثلاً می‌گوییم ادبیات هنری است سوبژکتیو و سینما هنری است ابژکتیو. در یک فیلم نیز نمایی که از نقطه نظر چشم یک کاراکتر خاص- انسان یا غیر انسان- باشد، نمای ابژکتیو نام می‌گیرد و نمایی که زاویه‌ی دید ذهن یک کاراکتر باشد یا زاویه‌‌ی دید ذهن یا عین هیچ کاراکتری نباشد، نمایی سوبژکتیو به شمار می‌رود.
==========================================
به هر چیزی که به شکلی انگشت‌نما و اغراق شده، عجیب و غریب یا غیر طبیعی و غیر نرمال باشد، "اگزوتیک" گفته می‌شود.

حسین پارسایی جمعه 4 تیر 1395 ساعت 18:11

سلام..
سریال "خانه پوشالی" رو دیدین شما؟
یا مثلِ من سریال بین نیستین؟

سید جواد:
سلام.
خیلی سریال بین نیستم، ولی دو فصل از این سریال را دیده‌ام. خوب بود.

حسین پارسایی جمعه 4 تیر 1395 ساعت 05:56

سلام..
سیستم برای شما _جناب فراستی و وبلاگشون_از نگاهِ درون بسته است ,,به این معنا که سعی میکنند که استفاده از واژه ی "دیاثت فرهنگی"_ نه آنچه قصدِ تحمیلشان را دارند_ به مخاطبان و دنبال کنندگان بی طرف نرسد,, ولی برای کاربران و سینماگران مغرض_نه مخالفین منصف_ برای پاره ای از تسویه حساب ها سیستم همواره باز است و تا دلتان بخواهد مطلب نوشته میشود و تیترِ سایت ها میشود ,,هر ورود و خروجی آزاد است و هر رفت و برگشتی و اینجاست که از شهر بی کلانتر حمایت میکنن..
ولی شهر سیستمی ما(هرچند در این مقطع سیستم بسته),,یک جان وین کلانتر دارد ,که گری کوپرِ ماجرای نیمروز بودن را دوست ندارد,, یک دین مارتین و والتر برنان..
(شما هم که نقشِ ریکی نلسون و به عهده دارین ظاهرا..)
هر کسی که اسلحه به دست نگرفته تا حالا ,, هوسِ هفت تیرکشی به سرش زده,,
دوستمون ظاهرا شناخت ویکی پدیایی از شهید آوینی دارن و میگن :
چرا دوستای مذهبی من جناب فراستی رو یک بچه مسلمون تمام عیار میدونن!! مثل شهید آوینی !!
این از نگاه آقای زیباکلام درباره ی جنس رابطه ی شهیدآوینی و جناب فراستی هم ناجورتره..
خانم کوثر آوینی_دختر شهید_ گفته بودن که تایید میکنم که در زمان حضور بابام در سوره ,,دیدگاه های نزدیک فرهنگی داشتن با جناب فراستی..
میگن کلانتر باید گری کوپر باشه وگرنه باید قاتل از زندان آزاد شه..
هیچ کس گیرِ اصل ماجرا رو نداره سیدجان..
ولی ان شاا.. مخاطب غیرمغرض فرقِ شلوغ بازی هایِ فضای وسترن اسپاگتی رو با فضایِ وسترن هاکسی رو میفهمه ..
عموما به خاطرِ رویکرد باج ندادن به نگاه شبه روشنفکری با ایشون مشکل دارن و بنده هم در محیطهای سینمایی و ادبی این و با گوشت و خونم حس کردم..
امیدوارم جناب افخمی به مرورِ زمان,, بیشتر به بخشِ نقد اهمیت بدن,,
در باج ندانش به جریان شبه روشنفکری هم خاطر جمعم..
درضمن دست به اسلحه تون هم خوبه..

سید جواد:
به قول همون فامیل نه چندان نزدیک:
من دیگه حرفی ندارم . . .

حسین پارسائی سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 02:22

خدمت شما....
آیه ا.. خامنه ای :
«یکی‌ از مدیران دستگاه‌های‌ فرهنگی‌ درباره‌ی‌ یک نفر از همین چهره‌های‌ معروف فرهنگی‌ِ خوب - که امروز جزو شهدای‌ عالی‌ مقام ماست و من خیلی‌ به او علاقه داشتم و همیشه به دستگاههای‌ مختلف فرهنگی‌ توصیه می‌ کردم که از وجودش استفاده کنید- چند عکس به من نشان داد که مربوط به قبل از انقلابِ او بود و او را در مناظری‌ - که آن زمان برای‌ جوانان خیلی‌ پیش می‌ آمد - نشان می‌ داد. آن آقا به من گفت: بفرما! این همان کسی‌ است که شما این طور از او تعریف می‌ کنید! من عکسها را که نگاه کردم گفتم ارادتم به این شخص بیشتر شد، چون او در این محیط بوده و حالا این گونه شده است؛ حتماً باید از ایشان استفاده کنید!»( بیانات در دیدار مسئولان سازمان صدا و سیما- 15/11/81)

سید جواد:
ممنون. ان شاء الله به زودی در جای مناسبی از این جملات استفاده خواهم کرد.

کمیل دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 22:19 http://cinematic-writing.blogsky.com

نمیدانم بحث حوصله است یا چیز دیگر!در نقدهای استاد و نیز شما تحلیلی نسبت به بازیگری نیافتم و تنها عباراتی نظیر بازی خوب،بازی بد،خرسه از دی کاپریو بهتره!و... به چشم میخورد و این شائبه را ایجاد می کند که تحلیلی از بازیگری ندارید و البته در میان سایر منتقدها نیز کم پیدا میشود کسی که تحلیلی از بازیگری داشته باشد.

سید جواد:
درست می‌فرمایید. تحلیل ها درباره بازیگری کم است. البته بنده بیش و کم در جاهایی تحلیل بیشتر از دو سه کلمه ای که شما می فرمایید کرده ام. نمونه اش هم نقد فیلم "دهلیز" است.
اما به هر حال نکته ای که فرمودید خیلی خوب بود. من حتماً سعی می کنم در نقدهای آینده به آن توجه داشته باشم. بسیار سپاس‌گزارم.

حسین پارسایی دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 20:21

بنده هم معتقد نیستم که ایشان آدم خاطره بازی هستند و این شناخت و هم سرسری کسب نکردم;اینکه ایشان در مصاحبه ای گل وصیت نامه شان را اینطور بیان میکنند :
"شاداب زندگی کنید ,پشیمان نشوید.." منو قانع میکنه که ایشان به آن معنا اهلِ حسرت گذشته را خوردن نیستند و به قولِ خودشون که مستقیم به این بحث مربوط نمیشه:
به سنتِ رو به جلو باور دارند..
ظاهرا بنده در انتخاب لغات کم دقتی کرده ام;
البته اینکه شما با بنده رودربایستی ندارید رو خیلی قبول ندارم;
دارم.اما رودربایستیِ کمتر رو قبول دارم.

حسین پارسایی دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 19:17

نه,,مصاحبه ی مفصلشون با نشریه ی رمز عبور..
اتفاقا شبِ امتحانِ سختی هم بود که از مصاحبه شون مطلع شدم;به سرعت خوندمش;تموم که شد_دوباره خوندمش;
لحنِ نوستالژیکی داشت آن چند خطی که از گذشته شان گفتند;
البته ایشان در جایی گفتند که: آدمِ خاطره بازی نیستم و گارد ضدنوستالژیک دارم_ولی این حرف و این طوری میفهمم که اتفاقا ایشان به شدت آدم نوستالژیکی هستند به جایش و توانِ بازتولید گذشته شان هم به شدت فرم دارد و مخاطب و درگیر میکنه;گرگان که اومدن هم با یکی دو مثالی که از مرحوم مادرشون زدن قشنگ فهمیدم که ممکن است ظاهرا آدم خاطره بازی نباشند ولی در فضایی خاص اتفاقا.....یعنی آن خاطره باز نبونشان در ظاهر_ که آن را رعایت هم میکنند_موجب میشه
که در نقطه مقابلش اگر گریزی به گذشته بزنند ,,با وجهی دیگر از شخصیت جناب فراستی مواجه بشیم;البته برای بنده که تقریبا از نزدیک و چهره به چهره هیچ شناختی از ایشان ندارم..
متعجب شدنم هم اصلا از موضعِ اخلاقی نبود_آن هم از نوع ناپسندش_
خوشم نمیاد از افرادی که مدام به گذشته ی شخصی_و نه حتی گذشته ی کاری_ این و آن سرَک میکشند که موضعِ خودشون رو که پایه هایی تماما لق داره به کرسی بنشونند;به نظرم اوجِ درماندگی رو میرسونه این عمل..
(بابتِ اون دو سه تا سوال هم بگم که سوالای جدی ای نبودن در کل,,ولی لابد دلیلی داشته از سمتِ شما که فعلا پاسخ ندادین)
راستش بنده گاهی فراموش میکنم که شما عموما سرتون شلوغه و این و تو جنس سوالاتم لحاظ نمیکنم,,
فیلم میبینم میگم ببینم نظر جناب یوسف بیک چیه و نظرمون نزدیکه یا نه؟سوال و میپرسم و..
(به قول فامیلِ دور: من دیگه حرفی ندارم.)

سید جواد:
البته ایشان آدم خاطره بازی نیستند. خاطره داشتن و خوب خاطره داشتن به معنای نوستالژیک بودن نیست. ایشان وقتی می‌فرمایند که نوستالژیک نیستند، مقصودشان این است که دچار به افسردگی منجر از اصلت دادن به گذشته نیستند و مدام در گذشته زندگی نمی‌کنند. این به این معنا نیست که یاد گذشته نمی‌کنند و از این یاد لذتی نمی‌برند.

ضمناً شما لطف می‌کنید که به من سر می‌زنید و مرا وادار به پاسخ‌گویی می‌کنید. بنده هم هر کجا که بتوانم پاسخ می‌دهم. خوشبختانه دیگر از این رو در بایستی ها با شما ندارم و می‌دانم که درک می‌کنید.

حسین پارسایی دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 13:53

سلام;
نمیتونم بگم که از خوندن چندخط از این مصاحبه چقدر متعجب شدم,,با اینکه خیلی هم بی اطلاع نبودم..
ولی میتونم بگم که علاقه م به جناب فراستی بیشتر شد;
شما از نحوه ی برخوردِ آیه ا.. خامنه ای با فردی که عکسهای قبلِ انقلاب شهید آوینی رو به ایشون نشون دادند مطلعید؟
(به گمانم آقای مسعود بهنود بودن که عکسها رو نشون دادن)
و اینکه ظاهرا یه پیامِ بنده مجددا رفته تو لیستِ مصادره..درسته؟

سید جواد:
سلام.
ــ کدوم مصاحبه منظورتونه؟ آخرین مصاحبه جناب فراستی با سوره دیگه حتماً؟
ــ خیر. از این نحوه‌ی برخورد اطلاعی ندارم.
ــ بله، متأسفانه؛ درسته.

حسین پارسایی یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 13:44

سلام..
مصاحبه ی استاد با نشریه ی رمز عبور رو خوندین شما؟
آنچه که مختصرا سایتِ تابناک منتشر کرده نه_مصاحبه ی کامل رو؟

سید جواد:
سلام.
بله.
(یک "بله"‌ی بدون "چشم" البته.)

کمیل شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 21:28 http://cinematic-writing.blogsky.com

سلام سید جان
1-نظر شما یا استاد نسبت به قرائت مجلسی قرآن چیست؟آیا در این مقوله هم حس و همخوانی فرم و محتوا مصداق دارد؟و کدام قاری را مطلوب می دانید؟
2-تحلیل شما از بازیگری مطلوب چیست؟
سپاس

سید جواد:
سلام رفیق.
1- استاد را نمی‌دانم؛ نظر خودم را عرض می‌کنم: حتماً هم حس مصداق دارد و هم لزوماً فرم. البته "همخوانی" فرم و محتوا که مطلقاً بی‌معنی است. اما اگر از "محتوا" منظورتان "مضمون" یا "موضوع" آیات است، باید عرض کنم که بله؛ واضح است که اگر فرم هماهنگ با مضمون و موضوع نباشد، قادر به تولید حس (محتوا) نخواهد بود، احساس شاید.
قاریان متعددی را می‌پسندم، اما قرائت راغب مصطفی غلوش را، با فاصله، از دیگران بیشتر دوست می‌دارم.
2- بازیگری ای که فرم داشته باشد و حس تولید کند. (مشخص است که حوصله‌ی تفصیل ندارم، نه؟ البته هر چه تفصیل دهم نیز دست آخر، لب کلام همان است که اجمالاً عرض شد.)

سید علی پنج‌شنبه 20 خرداد 1395 ساعت 15:33

خوب نبود، کلا در نیومده بود :))

سید جواد:
ممنون.

ناشناس پنج‌شنبه 20 خرداد 1395 ساعت 10:15

سلام
نوشته ات عالی بود سیدجان.
خیلی جالب است! آقایان شب تا روز دارند سریال های تهوع آور برای تلویزیون می سازند بعد به خاطر چند دقیقه نقد از تلویزیون شاکی می شوند و می خواهند سریالشان را متوقف کنند. البته ای کاش متوقف می کرد!

علی پنج‌شنبه 20 خرداد 1395 ساعت 03:46

سلام رفیق

اکثر نوشته هایت را خواندم. چیزی که کاملا مشخص است این است که به شدت تحت تاثیر فراستی هستید. چه در نوع جمله بندی، چه در انتخاب کلمات و چه در نتیجه گیری ها. همه چیز شباهت بسیار زیادی با قلم فراستی دارد. و اینکه از همان ابتدا سعی دارید به مانند فراستی حکم صادر کنید. معمولا منتقدان در اول نوشته خود نمی نویسند :" با فیلمی بد، پرت و پلا، شلخته و غیره.." مواجهه هستیم! معمولا در طول متن استدلال هایی مطرح می شود و نتیجه گیری در پایان متن است.
خلاصه رفیق ای کاش بیشتر بخوانی و ببینی. ولی خوانده ها و دیده هایت از عینک فراستی نباشد. چیزی که بسیار در نوشته هایت نمود دارد بی سوادی در مورد سینما و ادبیات است.
در نقد ادیسه در همان جمله اول نوشته ای که ادیسه فیلم فلسفه نمایی است که چون از تجربه زیستی کوبریک نیامده بد است! شگفتا! شگفتا که شما جوان بیست و چند ساله در یک جمله کل کارنامه و تفکر و نگرش کوبریک را زیر سوال برده اید! این گونه حکم کردن از پس هرکسی بر می آید! برای نقد باید بر سوژه خود مسلط بود. غالب بود. هروقت شما هم به اندازه کوبریک و بیش از آن سینما دانستی و فلسفه خواندی و زیست کردی، آنوقت می بینی که چقدر نوشته ات مضحک است!
خلاصه رفیق خودت باش! نه بدل دست چندم فراستی!

سید جواد:
سلام بر شما دوست عزیز.
ممنون از نظرتان که با متانت طرح شده بود. بی نهایت از لطفی که بابت نقد بنده کردید، از شما سپاس‌گزارم.

احمد کریمی پنج‌شنبه 20 خرداد 1395 ساعت 00:36

سیدجان خسته نباشی
عالی بود دمتون گرم

سید جواد:
مخلصم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد