چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

کارگاه مجازی نقد

هر که خواهد، گو بیا و هر چه خواهد، گو بگو



کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست

                                                                

                                

                                    حافظ




فیلم این هفته (جلسه‌ی ششم):



چشمه‌ی باکرگی (The Virgin Spring)، اینگمار برگمن، 1960



مشخصات نسخه‌ی مورد بررسی



رنگ: سیاه-سفید


مدت: 86 دقیقه


کیفیت: 720p


فرمت: mkv




توجه:


جهت مشاهده‌ی تصویر "نتیجه نظرسنجی" در اندازه‌ی واقعی


بر روی تصویر کلیلک کنید.



http://s9.picofile.com/file/8269696626/6th_Session.jpg










ــ جهت مشاهده‌ی توضیحات مربوطه "اینجا" را کلیک کنید.


ــ آخرین مهلت ارسال مطالب: چهارشنبه، 28 مهر 95، ساعت 12 شب


ــ ایمیل جهت ارسال مطالب: sky_eng2011@yahoo.com


* موضوع ایمیل ارسالی را در فرمت زیر مرقوم فرمایید:


"کارگاه مجازی نقد" - [نام فیلم] - [نام نویسنده]


ــ جهت دانلود فیلم این هفته می‌توانید از "اینجا" اقدام کنید.


ــ جهت مشاهده‌ی نام فیلم‌های بررسی شده به "ادامه مطلب" مراجعه فرمایید.

 




 فیلم‌هایی که تا کنون بررسی شده‌اند:



جلسه اول: باغ لذت (The Pleasure Garden)، آلفرد هیچکاک، 1925



جلسه دوم: مستأجر (The Lodger)، آلفرد هیچکاک، 1927



جلسه سوم: ادوارد دست‌قیچی (Edward Scissorhands)، تیم برتون، 1990



جلسه چهارم: سراشیب (Downhill)، آلفرد هیچکاک، 1927



جلسه پنجم: رینگ (The Ring)، آلفرد هیچکاک، 1927

نظرات 190 + ارسال نظر
علی شنبه 6 خرداد 1396 ساعت 12:15

سلام سید جواد . حالتان چطور است ؟
پیرو سوال های قبلی ام از شما سوالی دیگر هم داشتم
و آن این است که اصلا خاستگاه حس ما چیست ؟ چرا هر اثری نمی تواند موجب ایجاد حس در ما شود ؟
آیا روح خاستگاه حس ما است ؟
اگر پاسخ آری است این سوال پیش می آید که اگر روح را نقطه صفر و مترادف و همزمان با خلقت انسان در نظر بگیریم پس آنچه روی آن می توانند تاثیر بگذارند موارد و پدیده هایی بوده که تا آن زمان وجود داشته اند : از طبیعت جهان پیرامون تا درونیات و یک سری از غرایز خود انسان.
حال سوالم این است چطور شده پدیده هایی که بدست خود بشر خلق و ابداء شده اند هم توانایی ایجاد حس در او را دارند ؟ مثل هنر خوشنویسی و هنر معماری. این دو در ابتدای امر و طی هزاران سال گذشته نبوده اند و بعد از تمدن و حتی در یکی دو هزار سال گذشته شکوفا شده اند، اما در زمره هنر (یعنی در رده ای که ناگزیر بر حس اثر می گذارند) قرار گرفته اند . آیا علت این امر نمی تواند برای مثال شباهت های پنهان معماری با طبیعت باشد ؟ چگونه می توان ارتباطی میان روح انسان با خوشنویسی‌یی که در زمان خلقت روح اصلا وجود نداشته پیدا کرد ؟

سید جواد:
سلام.
1) "چرا هر اثری نمی تواند موجب ایجاد حس در ما شود؟"
توجه داشته باشید! به باور بنده، وجود ما به هر پدیده‌ای که با حواس پنجگانه دریافت می‌شوند؛ از جمله هر اثر هنری، هم واکنش خودآگاهِ احساسی- و نه لزوماً خودآگاهِ فکری- و هم واکنش ناخودآگاه که همان واکنش حسی است، نشان می‌دهد.
مثل این است که اگر شما هر جسمی را به تعدادی براده آهن نزدیک کنید، طبق قانون جاذبه‌ی نیوتن نیروی جاذبه‌ای بین آن جسم و براده‌های آهن برقرار می‌شود. اما این براده‌ها فقط در حضور آهن‌ربا است که همگی به تحرک می‌آیند؛ هم‌سو می‌شوند و به شکل منظمّی در می‌آیند. ایجاد حس نیز مثل همین نیروی جاذبه است. همان‌طور که بین براده‌ها و تمام اجسام نیروی جاذبه ایجاد می‌شود، اما ما فقط در حضور آهن‎ربا است که می‌گوییم جاذبه اتفاق افتاد، به همین منوال نیز گرچه هر اثری واکنش حسی در ما ایجاد می‌کند، اما فقط در حضور فرم است که این حس تعین و نظم پیدا می‌کند و بنابراین تنها در حضور فرم است که ما می‌گوییم حس اتفاق افتاده است.
حال اگر کمی در صورت سؤال شما- که مشخصاً درباره‌ی اثر «هنری» است- دقیق‌تر شویم، باید بگوییم که اگر هنری بودن یک اثر را پذیرفته باشیم یعنی پیش از آن فرم‌دار بودن آن را تصدیق کرده‌ایم و پدیده‌ای هم که فرم داشته باشد، قطعاً آن حس متعین و منظم را در انسان بر می‌انگیزد. پس اینگونه نیست که برخی آثار هنری نتوانند در ما حس ایجاد کنند.

2) «آیا روح خاستگاه حس ما است؟»
به نظر می‌رسد در انتخاب واژه‌ی «خاستگاه» دقت لازم را نداشته‌اید. «خاستگاه» یعنی محل برخاستن و یعنی سرچشمه‌ی یک چیز و منبع و منشاء آن چیز. به این معنی، خاستگاه حس ما نه روح، که فطرت ماست. روح، موضع اثر حس است و نه خاستگاه آن.

3) درباره‌ی آنچه پیرامون تقدم و تأخر خلقتی فرمودید، به جای پاسخ گفتن، چند سؤال از شما می‌پرسم که اگر بتوانید پاسخ آنها را بیابید، به پاسخ سؤال خود نیز دست یافته‌اید:
ــ چگونه می‌توانید اثبات کنید که تنها پدیده‌هایی که در زمان خلقت انسان وجود داشته‌اند، توانایی تأثیرگذاری بر وجود او را دارند؟
ــ چگونه می‌توانید اثبات کنید که پدیده‌های هنری در زمان خلقت انسان وجود نداشته‌اند؟ به عبارت دیگر آیا نمی‌توان گفت که همان‌طور که روح انسان پیش از جسم او خلق شده است، روح تمام پدیده‌ها؛ من جمله پدیده‌های هنری، نیز قبلاً خلق شده بوده‌اند؟
ــ چگونه می‌توانید اثبات کنید که «طبیعت جهان» و «درونیات و غرایض انسانی» پیش از خلقت او موجود بوده‌اند؟ به عبارت دیگر، از کجا مطمئن هستید که اول جهان خلق شده است و بعد انسان؟ می‌توانید ثابت کنید که این سیر بلعکس نبوده است؟ به علاوه، چگونه می‌شود که انسان هنوز خلق نشده باشد، اما «درونیات و غرایض انسانی» او وجود داشته باشند؟

علیرضا دوشنبه 25 اردیبهشت 1396 ساعت 23:19

سلام

سیدجان امیدوارم هر چه زودتر دوباره این بخشو راه اندازی کنی. برای من که بهانه ی خوبی بود تا حداقل هفته ای یکبار دست به قلم بشم.

سید جواد:
سلام.
ان شاء الله.

حامد جمعه 22 اردیبهشت 1396 ساعت 21:37

سلام شما وقتی از واکنش ناخودآگاه وجود ما نسبت به پدیده ها می گویید منظورتان از ناخودآگاه مفهوم روانشناسی آن (که مربوط به ذهن است) می شود ؟ یا منظورتان صرفا مفهوم لغوی آن (به معنی بی‌اختیار) است ؟

سید جواد:
سلام.
آنچه بنده از آن سخن می‌گویم، بین دو مفهوم یاد شده در کلام شما، بیشتر به دومی (معنای لغوی) متمایل است، اما نه با هر دوی این مفاهیم در تضاد کامل است و نه با یکی از آنها همپوشانی صرف دارد. بنده منظور خودم را از «ناخودآگاه» مفصلاً در نوشته‌ها و گفتگوها توضیح داده‌ام.

مریم پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1396 ساعت 12:16 http://baazdaam.blogfa.com

سلام...
سلامی از راه دور و از ماه های دورتر...
سید سلاااام...
خوشحالم که هنوز نقد میکنید و قلم در دست دارید .
همیشه از شما به خاطر دارم که گفتی خدای خود را دوست بدار و وقتی به گلی زیبا مینگری خدا را در دلت ستایش کن.
زنده باشید همیشه مانا.
مریم.

سید جواد:
و سلام بر شما.
سلامی ساده همچون پیش‌ها و پیش‌تر ها.
خوشحالم که هنوز پایایید.
و گفتم که می‌شود گلی را دید و با خدای همنشین خویش به نجوایی عاشقانه پرداخت که چه زیباست.
سلامت باشید و همواره پویا و پوینده.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1396 ساعت 11:58

سلام
«من وقتی عاشق ایده ای می شوم سعی می کنم با آن برخوردی صادقانه داشته باشم و آن را به شیوه درست از طریق رسانه سینما انتقال بدهم. اگر من با ایده های خودم برخوردی صادقانه داشته باشم و احساس کنم که آنها را به شیوه درستی انتقال داده ام در این صورت آن ایده ها برای دیگران هم درست به نظر خواهد رسید، ولی این چیزی نیست که آدم از آن مطمئن باشد. یعنی اصلاً کنترلی بر آن نداری، چون تماشاگران خیلی متفاوت و متنوع اند. همه ما اندکی با هم تفاوت داریم. و وقتی سینما تا حدودی انتزاعی می شود تفاسیر و احساسات بسیار متفاوتی در مخاطبان به وجود می آید.»
با این سخن دیوید لینچ، بخصوص پنج شش خط پایانی اش چقدر موافقید ؟
آیا انتزاعی شدن سینما قابل قبول است ؟
در جایی می گوید که 'نمی توانم مطمئن باشم که اثرم واقعا حق مطلب و آنچه میخواهم را برای همه ادا می کند یا نه' ، چنین رویکردی از سوی یک کارگردان صحیح است ؟ هنرمند دست به خلق می زند ، اما اقرار می کند از آنجا که تفاوت میان هر انسان با انسانی دیگر وجود دارد، پس هرکدام می توانند برداشت خود را از اثرم داشته باشند و منِ هنرمند دیگر کنترلی روی این موضوع ندارم که هر دو شخص به واقعیتِ مطلبم پی ببرند.
شما اصولاً با این نحوه برخورد خالقان آثار هنری با هنر موافقید ؟ با تقلید از اینگونه مواردی، جدیدا میان تازه به دوران رسیده های ایرانی، مد شده است که هرکس خود را هنرمند می داند برای دفاع از کارهایش سریع این مطلب را عنوان می کند که:بخاطر تفاوت های آدمها، وقتی آن ها با اثری هنری مواجه می شوند (خواه نقاشی باشد ، یا موسیقی همراه با متن ، یا فیلم یا ....) هر کدام برداشت خود را می توانند از آن داشته باشند؛ من اثر هنری ام را خلق کرده ام و دیگر می ماند برداشت های مخاطبان.
به نظرم این مطلب بیان می کند که امروزی ها بیشتر به دنبال بیان "مفهوم" اند و توانایی خلق محتوا(فرم) را یا ندارند یا اصلا به آن مقوله اهمیتی نمی دهند.
از این بحث که فاصله بگیریم یک سوال دیگر هم از شما داشتم: اساساً مباحث ذهنی و علمی و فلسفیِ صرف چه جایگاهی در هنر دارند ؟ واقعا می شود در یک اثر هنری (که کارش با حس است) چنین مسائلی را -بدون اینکه اصطلاحاً از اثر بیرون بزنند- گنجاند ؟ اگر می شود ، چه حسی در وجودمان هست که با یک مساله علمی یا فلسفی هم جهت باشد؟
پس برای مثال آیا همه آنهایی که با دیالوگهای فراوانِ فسلفی یا جامعه شناسانه یا ... در حال دست و پا زدن برای بیان حرفشان در قالب هنر هستند ، تلاششان بیهوده نیست ؟

اما اینجا اگر بپذیریم که با هنر و فُرم نمی شود هر نوع حرف و پیامی را بیان کرد ، آیا برای آن محدودیت قائل نشده ایم ؟

سید جواد:
سلام.
همچون شما، معتقد هستم که امروزی‌ها از نابلدی یا بی‌علاقگی نسبت به فرم است که به چنین سخنان مزخرفی (= ظاهر فریبی) روی می‌آورند. یک اثر هنری، قبل از آنکه هنری باشد، اثر است و یک اثر یک موجود است؛ یک چیز است و یک چیز- هر چیزی- اگر متعین و خاص نباشد، در واقع چیزی قابل اشاره نیست و در واقع هنوز شکل نگرفته است. ساده صحبت کنیم: یک کوزه وقتی هنوز ساخته نشده و چیزی مابین آب و خاک و گل است، یک توده‌ی بی معنا به شمار می‌رود. سازنده‌ی کوزه در این مرحله نمی‌تواند ادعا کند که من کوزه‌ای "ساخته‌ام" ولی هرکس برداشت متفاوتی از آن می‌کند. کوزه اگر ساخته شده باشد، همه آن را کوزه می‌بینند. حالا بعد از این تعین است که تازه درب دنیای برداشت‌های شخصی باز می‌شود. من همان کوزه‌ای را که شما می‌بینید، می‌بینم ولی مثلاً من یاد «آب» می‌افتم، شما یاد «خنکی» و دیگری یاد «روستا» و . . . برداشت‌های متفاوتی که به دلیل شکل نگرفتن اثر باشد، در واقع برداشت نیست؛ بافتن است. برداشت‌های گوناگون افراد گوناگون فقط بعد از به تعین رسیدن و ساخته شدن و فرم گرفتن اثر است که معنا دارد.

اما مسأله‌ی بعدی. مباحث فلسفی، منطقی، ریاضی و به طور کلی فکری و انتزاعی در هنر جایی ندارند. هیچ کس هم نمی‌تواند ادعا کند که هنر یک امر لایتناهی و نامحدود است. هنر هم مثل هر حوزه و پدیده‌ی دیگری حد و رسم و قابلیت و ظرفیت و محدودیت مختص به خویش را دارد. همان‌طور که در فلسفه نمی‌توان از امر حسی سخن گفت، در هنر نیز نمی‌توان از امر فلسفی صحبت کرد.

A-Reza شنبه 9 اردیبهشت 1396 ساعت 20:31

وای اشتباه رو نگاه کن
"تهران 3 اردیبهشت 1476 ساعت 19 پنج شنبه آخر سال " "اردیبهشت" - "آخر سال" چطوری آخه؟
متن رو که دوباره خوندم خیلی برام بی مزه بود غیر همین تیکه اش. یه تنه نوشته رو سورئال کرده. :-)

A-Reza پنج‌شنبه 7 اردیبهشت 1396 ساعت 14:01

تهران 3 اردیبهشت 1396 ساعت 19
سید جواد و حسین پارسایی در پارک نشستن.
سید جواد: چه هوایی شده حسین الان مچسبه یه موومان از باخ بزرگ گوش بدیم.
حسین در حالیکه داره خیار میخوره: اینا رو ولش کن سید. فقط به من بگو نقد چشمه باکرگی چی شد؟ هان؟
جواد: تو هم هی ما رو شرمنده کن. به وقتش مینویسم.
.................................................
- تهران 3 اردیبهشت 1404 ساعت 19 -
سید جواد و حسین پارسایی در پارک نشستن. بچه هاشون هم تو عمق میدان دارن بازی میکنن.
سیدجواد: به افق نگاه کن حسین. این افق همون افق 1404 هستش. خیلی قشنگه.
حسین در حالیکه داره خیار میخوره: اینا رو ولش کن سید. فقط به من بگو نقد چشمه باکرگی چی شد؟ هان؟
جواد: تو هم هی ما رو شرمنده کن. به وقتش مینویسم.
..................................................
- تهران 3 اردیبهشت 1455 ساعت 19 -
سید جواد و حسین پارسایی در پارک نشستن. نوه هاشون دارن تو عمق میدان بازی میکنن
سید جواد: حسین جان خدا خیرت بده. این ایزی لایفی که معرفی کردی حرف نداره. زندگیمو تغییر داده.
حسین در حالیکه داره خیار میخوره: اینا رو ولش کن سید. فقط به من بگو نقد چشمه باکرگی چی شد؟ هان؟
جواد: تو هم هی ما رو شرمنده کن. به وقتش مینویسم.
..................................................
- تهران 3 اردیبهشت 1476 ساعت 19 پنج شنبه آخر سال -
حسین با نوه ی سیدجواد سر مزار سید
نوه ی سید: میدونی عمو حسین میدونستم بابابزرگ هیچوقت نقد چشمه باکرگی رو نمینویسه
حسین در حالیکه داره خیار میخوره بغض گلشو میگیره و خیلی آهسته طوریکه به سختی شنیده میشه میگه: منم همینطور.
................................................
"فیلم کوتاه اصل شرمنده سازی به سفارش بنیاد سینمایی پارسایی"
................................................
با حلالیت طلبیدن از
سید جواد یوسف بیک
حسین پارسایی
و خانواده رجبی

سید جواد:

علی چهارشنبه 9 فروردین 1396 ساعت 08:21

سلام

پس به نظرم خواه ناخواه مبحث تکامل عقلی هم به میان کشیده می شود
چرا که موردی که می تواند مرز میان ورودی های احساسی و حسی را متمایز کند و باعث شود ورودی های احساسی به اشتباه حسی گرفته نشوند تکامل عقلی و نگاهی اندیشمندانه و فلسفه وار به جهان پیرامون (و اینگونه زیستن) می باشد

سید جواد:
سلام.
خیر. ابداً. ما دو دستگاه برای درک و فهم در وجودمان داریم که می‌توانند مستقلاً کار کنند و البته این توانایی را نیز دارند که به عنوان تقویت کننده‌ی دیگری به کار گرفته شوند. این دو دستگاه «عقل» و «حس» هستند. آنچه توانایی متمایز کردن احساس و حس را دارد و می‌تواند جلوی اشتباه گرفتن احساس به جای حس را بگیرد، همان دستگاه حسّی است. دقیقاً همان‌طور که آنچه می‌تواند تفاوت سفسطه یا مغلطه را با استدلال متوجه شود، خودِ دستگاه عقلی است و نه دستگاهی دیگر. هر دستگاه و ارگان از وجود ما برای تشخیص و تمایز ورودی سالم و فاسد به آن دستکاه، خودش است که باید عمل کند و نه دستگاهی دیگر.
در مقوله‌های حسی، عقل تنها در زمان تحلیل به کار می‌آید و به ما کمک می‌کند که علت تمایز یک حس و احساس را با یکدیگر متوجه شویم و یا دلیل به وجود آمدن حس یا احساسی را دریابیم، اما برای آنکه احساس و حس را اشتباه نکینم به خودِ دستگاه حسی و تربیت‌شدگی‌اش نیاز داریم و نه دستگاه عقلی.

علیرضا چهارشنبه 9 فروردین 1396 ساعت 01:30

سلام

سیدجان امیدوارم سال جدید، سال خوب و پرنقدی برای شما باشد.

در دو مورد دوست داشتم که نظر شما را بدانم:
1- خیلی از منتقدها در طول زمان نظرشان نسبت به بسیاری از فیلم ها تغییر می کند که این مسئله ممکن است در ارتباط با سواد منتقد یا حتی دنیای فیلم باشد. مثلا جناب فراستی در گذشته نقد مثبتی بر فیلم خانه ی دوست کجاست نوشتند اما امروز باور دارند که این فیلم بد است یا شما ممکن است اکنون با خیلی از نقدهایی که در این وبلاگ منتشر کرده اید موافق نباشید. این در حالی است که وقتی نقدی منتشر می شود دیگر تغییرپذیر نخواهد بود و چه ما بخواهیم یا نخواهیم آیندگان این نقدها را خواهند دید و چه بسا با همین نقدها به بیراهه خواهند رفت. حالا وظیفه ی منتقد در اینجا چیست؟ آیا باید همواره نقدهای قبلی خود را نقد کند؟ آیا اصلا این کار شدنی است؟

2- به نظر شما این مطلب درست است که موسیقی های اعتراضی (رپ و ...) به دلیل اینکه به جای تاثیرگذاری اولیه بر روی حس، مستقیم عقل و تحلیل را نشانه می گیرند از اساس هنر نیستند؟

سید جواد:
سلام و آرزوی خیر و عافیت در سال جدید برای شما.

1- تغییر نظر مستدل منتقد در طول زمان نشان از سلامت شخص منتقد و پویایی او دارد. امری که گفتید، هم شدنی است و هم لازم. منتقد باید مدام خویش را به اتاق جراحی نقد ببرد و نتیجه را، در صورت تغییر، به همگان اعلام کند. این رخداد برای هر متفکر، نظریه پرداز و یا دانشمندی قابلیت اتفاق دارد. به هر حال دانشمندی که در انتهای عمر نظریه‌اش را تغییر می‌دهد، راهی جز اعلامِ این تغییر ندارد، هرچند که نطریه‌ی پیشین او سالها در اختیار مردم قرار گرفته باشد. لذا بر مخاطب جدّی نیز لازم است که نظریات یک منتقد را در طول زمان رصد و بررسی کند.

2- بله، موافقم.

علی سه‌شنبه 8 فروردین 1396 ساعت 14:13

سلام مجدد
پس بواقع حس ما (منظور حس ثانویه واقع در ناخودآگاهمان) ، تحت یکی از این دو حالت می تواند اصطلاحا به تربیت آن منجر شود ، اما برایم واضح نشد که کدام ؟
1- با کندوکاو ابعاد وجود خود و مطالعه و آگاهی در مورد آن ، می توان حتی در سنین پایین هم به حسی تربیت شده دست یافت
2- گذر عمر به خودیِ خود (حتی اگر به فرض محال شخص هیچ تجربه آموزنده ای از محیط پیرامون کسب نکند) باعث تغییر و تحول حس انسان می شود ؛ یعنی جبر زیستی به سمت پیر شدن، متعاقبا موجب تغییر و تحول این بخش از وجود ما می شود

که البته بنده حدس می زنم منظورتان همان مورد اول باشد

سید جواد:
سلام.
قطعاً مورد دوم اجتناب ناپذیر است، اما آنچه اساس کار است و مورد دوم را نیز می تواند کنترل کند، همان مرد اول است.

علی سه‌شنبه 8 فروردین 1396 ساعت 10:34

با سلام و عرض تبریک فرا رسیدن سال جدید
سید جواد در مورد مبحث فرم سوالی داشتم ؛ شما گاهی از حس 'تربیت شده' صحبت میکنید ؛ اما برایم مبهم است که منظورتان از تربیت شده چیست ؟
آیا منظورتان
پی بردن به آن (یعنی حس ثانویهء در وجودمان) است یا اینکه
با چه آثار هنری ای این حس ثانویه تحریک و حالمان دگرگون شود ؟
اگر از تربیت حس منظورتان مورد اول، یعنی همین دریافتن وضعیت ناخودآگاه‌مان و تشخیص نوع واکنشمان به پدیدهء محسوس است (اینکه واکنش نسبت به پدیده محسوس از نوع احساسی باشد یا حس ثانوی) خب بنده سوالی ندارم، چرا که با فکر کردن و علم روی حال خود حین مشاهده پدیده محسوس (که در بحث ما اثر هنری است) می توان دریافت که پدیده مذکور تنها احساسات را تحریک کرده یا اینکه علاوه بر آن منجر به تغییری در حالمان هم شده .
اما اگر منظورتان این است که با چه آثار هنری ای باید حس ثانویه مان تحریک شود (یعنی برای مثال اگر با آثار هنریِ به زعم شما سطحی، حالمان خوب یا دگرگون شود، آنگاه حس تربیت نشده ای داریم) سوالهایی برایم پیش می آید:
-آیا ممکن است یک اثر هنری سینمایی باعث ایجاد حس (همان حس ثانوی) در یک شخص شود اما برای شخص دیگر چنین چیزی نیافریند ؟
-اگر پاسختان به سوال بالا خیر هست ؛ بنده دو مقطع از سنین مختلف خود و برخوردم با یک اثر سینمایی مشخص در این دو مقطع را مثال می زنم ؛ بنده حدود 10 سال قبل فیلم هوش مصنوعی (ساخته اسپیلبرگ) را دیدم و در آن زمان عمیقاً تحت تاثیر این اثر قرار گرفتم و به یاد می آوردم تا یک روز بعد همان حالی که اتمام فیلم بوجود آورد برایم ادامه داشت ، اما مدتی پیش که برای بار دوم به تماشای این اثر نشستم اینگونه نبود و غیر از چند لحظه احساسی که بازی خوب بازیگران در آن بی تاثیر نبود چیزی دستگیرم نشد. آیا می توان گفت که در هر مقطع سنی حس ثانویه انسان به پدیده های محسوس خاصی واکنش می دهد ؟
منظورم این است که جبر سن ، روی واکنش ناخودآگاه ما نسبت به پدیده ها تاثیرگذار و تعیین کننده است ؟
یا شما این را رد می کنید و معتقد هستید که یک فیلم سینماییِ دارای فرم ، روی همه اشخاص ، از سنین متفاوت تا طرز فکر های متفاوت ، تاثیر مشابه حسی ایجاد خواهد کرد

سید جواد:
سلام و عرض تبریک متقابل.
قطعاً مقوله‌ی سن بر روی دریافت حسّی ما تأثیرگذار است. شما به درستی می‌گویید که وقتی اخیراً آن فیلم را دیدید، غیر از چند لحظه"احساسی" چیزی دست‌گیرتان نشد. پس در کودکی نیز همان احساس بوده که بر روی شما اثرگذاشته است و نه حس. اما چون اینک حس تربیت شده تری نسبت به آن زمان دارید، حس تان متوجه می‌شود که ورودی احساسی را به جای حس نگیرد. بحث به همین سادگی است. انسان با گذر در طول تاریخ قطعاً تربیت حسی متفاوتی را تجربه خواهد کرد. مهم این است که این تربیت همواره رو به جلو باشد.

حشمتی فر دوشنبه 7 فروردین 1396 ساعت 22:32

با سلام و عرض تبریک سال نو خدمت شما.
میخواستم نظر شما رو در مورد مقاله ی زیر بدونم. چقد باهاش موافقید؟

http://www.ensani.ir/fa/content/50471/default.aspx

سید جواد:
سلام و عرض تبریک متقابل.
مطلب بدی نیست. به جز بحث غافلگیری و شوک- که در این مطلب وارونه از آن سخن گفته شده است- بسیاری از مطالبش درست و قابل اعتناست.

علیرضا شنبه 14 اسفند 1395 ساعت 02:29

سلام
سیدجان شما از فیلم های اسکار هیچ کدام را دیده اید؟ و آیا از فیلمی خوشتان آمده است؟

سید جواد:
سلام.
هنوز خیر. من فقط دو تا انیمیشن دیدم («زوتوپیا» و «کوبو ...») که هر دو بد بود.

حمید پنج‌شنبه 12 اسفند 1395 ساعت 14:55

سلام خدمت سید عزیز.
در نقد شما به شیار 143 مفهوم حس ثانوی برام کمی مبهمه. گفته بودید که:(مثلاً وقتی در جمعی خاص قرار می گیریم و یا با شخصی خاص صحبت می کنیم، حال مان خوب می شود و یا با دیدن دریا، جنگل و غیره حال مان دگرگون می شود.) ‌بعضی اوقات ممکنه که با آهنگی سطحی از مثلا خوانندگان پاپ هم حال و هوای آدم عوض بشه یا به اصطلاح عامیانه فاز آدم تغییر کنه. سؤالم اینه که آیا منظور شما از حس ثانوی همین فاز یا مود(mood) به اصطلاح عامیانه‌ی اونه یا چیز دیگریه؟ و اگر منظورتون همینه کسی که با همچون آهنگ‌هایی حال و هواش تغییر کنه حس تربیت شده ‌ای نداره؟
با تشکر.

سید جواد:
سلام و عرض ادب.
منظور بنده از حس ثانوی همان "حال"ای است که بر روح و دل انسان واقع می شود. به این معنا، چنانچه توضیح داده شد، معنای این حس feeling است نه mood. بر خلاف حس ثانوی- که مختص ناخودآگاه است- مود یا فاز، مانند احساس، در ساحت خودآگاهی قرار دارد و در واقع شکل تثبیت شده احساس است. فردی هم که با شنیدن چنان آهنگ هایی، مثلاً، تغییر فاز می دهد، در واقع احساساتش فعال شده است و حس (ثانوی) اش.

ناشناس یکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت 23:24

سلام سیدجان
ببخشید که باز هم در مورد کارگاه مجازی نقد سوال می کنم. قصدم خدایی نکرده پافشاری و اذیت کردن شما نیست. اما چون فرموده بودید بعد از جشنواره دوباره این کارگاه را راه می اندازیم خواستم بپرسم کی این اتفاق می افتد؟

سید جواد:
سلام.
ممنون از پی گیری تان. فعلاً که از بعد از جشنواره هنوز آرام و قرار نگرفته ام. ان شاء الله به زودی.

آرشیا صحافی شنبه 7 اسفند 1395 ساعت 02:17 http://rshiya.blogfa.com

سلام سید جواد
خوبی رفیق عزیز؟
میخواستم بپرسم ایمیلهایم بهت میرسه عزیز؟دو ایمیل برایت فرستاده بودم.

ناشناس جمعه 22 بهمن 1395 ساعت 17:19

سلام
سیدجان اگر امکان دارد دوست داشتم نظر کلی شما را در مورد جشنواره فجر امسال و فیلم هایی که دوست داشتید بدانم.
ممنون

سید جواد:
سلام.
بدترین جشنواره ای بود که من یاد دارم. از هیچ فیلمی خوشم نیامد.

محمد سه‌شنبه 12 بهمن 1395 ساعت 20:04

سید جان مثل پارسال نقد فیلم های جشنواره رو انجام میدید؟

سید جواد:
نه مثل پارسال، ولی بله. یه کارهایی می کنم.

ناشناس دوشنبه 4 بهمن 1395 ساعت 23:28

سلام
سیدجان این بخش کارگاه مجازی نقد به صورت کامل تعطیل شده یا قصدی برای شروع دوباره دارید؟
از به روز نشدن وبلاگ می دانم که احتمالا سرتان خیلی شلوغ است اما به نظرم اگر کار خوبی شروع می شود حیف است که نیمه کاره رهایش کرد.

سید جواد:
سلام.
کاملاً در تمام موارد حق با شماست. ان شاء الله پس از جشنواره فجر حتماً با عزمی مضاعف به برگزاری کارگاه ادامه خواهیم داد.
از تذکرتان سپاس گزارم و بابت کوتاهی خودم از حضور تمامی مخاطبین و علاقه مندان این کارگاه، از جمله حضرت عالی، عذرخواهی می کنم.

آرشیا صحافی جمعه 26 آذر 1395 ساعت 20:19 http://rshiya.blogfa.com

سلام سید جواد
نظری که چند دقیقه قبل در وبلاگ استاد منتشر کردم,رسید؟
rshiya.blogfa.com

سید جواد:
سلام.
سید جواد:
سلام، رفیق.
یک نظر در روز پنج‌شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۵ در ساعت ۱۵:۴۸ رسیده. منظورتان همان است؟

علیرضا سه‌شنبه 16 آذر 1395 ساعت 02:21

سلام
سیدجان شما مجموعه ی "آلفرد هیچکاک تقدیم می کند" را دیده اید؟ نظرتان در موردش چیست؟

سید جواد:
سلام.
همه اش را ندیده ام. آن اپیزودهایی که دیده ام اغلب خوب بوده اند.

A-Reza جمعه 12 آذر 1395 ساعت 13:40

سلام سالار :)
اینجاست که میگن: گاهی وقتها سکوت بهترین حرف است.
کمی یا بیش از کمی نامنظم و یا شاید گنگ نوشتم بهترین از این نمیتونم بیان کنم. فیلمنامه با اونهمه سختی برام راحت تره نوشتنش تا موضوعی این شکلی. چون تو این زمینه رو در رو بهتر میتونستم باهات تو بحثش کلنجار برم که این هم نمیشه.
بدی بحث تو فضای مجازی برام اینه که بینش خیلی فاصله میفته. چند ساعت. چند روز. حس و حال کلنجاره هم ازم میره و برنمیگرده. درست مثل الان من. باور میکنی خوشحالم چیزی ننوشتی. چون اگه مینوشتی مجور بودم با بی حسی بنویسم و در نتیجه تهی. سرد سرد....
بحث باید بدون فاصله باشه. تو یه هوای سرد زمستانی بارونی یا برفی که جون میده واسه دعوای داغ کلامی و البته دوستانه. تو کافه. با یه قهوه. رو در رو. یقه به یقه. شنیدن صدای همدیگه. صدا خیلی برام تو بحث مهمه. و شدیدا تصویر و زبان بدن طرف مقابل. بدون دو رویی و چند رویی و پنهان کاری های مجازی...
" چهره به چهره "...
فضای مجازی اینا رو نداره...
درست نمیگم؟؟؟؟

سید جواد:
سلام رفیق.
موافقم باهاتون.
البته من چیزکی- در حد چند کلمه- براتون نوشته بودم که به لطف قطعی اینترنت ثبت نشد و من همین الان از این موضوع مطلع شدم.

A-Reza پنج‌شنبه 11 آذر 1395 ساعت 17:43

سلام
منم کاملا باهاتون موافقم. ولی اگه بحثش تو هفت بشه خوبه به شرط حضور فهیم.
...............................
احتمالا خیلی این بحث باهاتون شده اما منم میخوام بخث کنم (!)
الان اگه من از ادیسه فضایی یا هشت و نیم یا مهر هفتم خوشم میاد خیلی هم خوشم میاد چی؟
مستقیم رفتم سر اصل مطلب.
بحثم سر این موضوع همیشگی عدم تفاهمه یا هم نظریه. مرتضی آوینی که مسعود فراستی خیلی طرفدارشه طرفدار ادیسه کوبریک بود... اصلا یادمه میگفتن یه جاهایی شدیدا با هم مخالف بودیم. خیلی از منتقدانی که ایشون اونا رو باسواد میدونن مثلا هشت و نیم رو ستایش میکنن. برگمان طرفدار تارکوفسکی بود. یا مثلا میگیم قصه در سینما با فیلمی روبه رو که فصه به شکل کلاسیکش نداره یا اصلا نداره و خود جناب فراستی بهش نمره 2/5 میده - البته من 4 - یعنی زندگی شیرین. یا پرسونا 1. البته نظر الانشونو نمیدونم. تا حدودی میشه از آمارکورد هم مثال زد.
نمیدونم گرفتی? چون بحثش جوری برام که نمیدونم چطور خوب مطرحش کنم. عدم هم نظری... من میگم غلاف تمام فلزی خوبه بهش نمره 2/5 میدم. مسعود خان میده 1 حسین پارسایی 0/5 سید جواد صفر - صرفا مثال بود- . چناب فراستی به قاضی 2 میده یا شلاق 1/5 من به زور به هر دوتا 0/5. در حالیکه هر چهارتا یا هر دوتا طرفدار فرم و کلاسیک هستیم و در یک مسیر و تو خیلی زمینه ها هم نظر. درسته مسعود خان خیلی جلوتره و شما دوتا هم از من جلوتر... اما... اما... صد در صد حتی اگه هر چهارتا در یه سطح باشیم باز این اختلاف میاد. قطعا میاد بدون شک. اینجا چی؟ تا صبح من میگم خوبه بغل دستی میگه بده. یادمه قبلا بحث کردیم حس مشترکه. ولی ولی... باز یه جایی روز از نو و باز عدم تفاهم. زیاد نوشتم تا همینجا ایست.... بهتره ببینم شما نظرتون چیه؟

A-Reza سه‌شنبه 9 آذر 1395 ساعت 12:59

روایت داریم از حضرت حسین پارسایی (دامت برکاته): برگمان برای نوشتن و ساختن چشمه ی باکرگی اینقدر زمان صرف نکرد که سید جواد یوسف بیک برای نقدش.
..........................................
این خیلی مهمه. صدا و تصویر در سینما. استاد تصویر رو مهم تر میدونن و من هم ولی افخمی ظاهرا صدا رو. ولی چیزی که درگیرم کرد اگه دیده باشین تو برنامه هفت چند جلسه قبل تو بخشی که افخمی و داریوش ارجمند داشتن با هم حرف میزدن افخمی این بحث رو کشید وسط و گفت صدا مهم تره ولی چیزی که گفت به نظرم جناب فراستی هم قبول داشته باشه گفت صدای بازیگر تاثیرش از چهره بیشتره - نزدیک همین مضمون - داریوش ارجمند هم صدای آلن دلون رو مثال زد. من کل حرفهاییکه میزد نتیجه اش برای من این بود که بهروز جریان رو اشتباه گرفته. چون یادمه مسعود خان تو جایی گقتن صدا پنجاه درصد کار بازیگره... نمیشه با مسعود خان درمیان بزارین همچین بحثی رو تو هفت قرار بدن. یه میزگرد. آقای فهیم هم حتما باشه خیلی باحاله. بعد از چهل ساعت بحث من هنوزم نفهمیدم نظرش راجع به فرم چیه؟

سید جواد:
اِی بابا، حضرت پارسایی هستند دیگر. به سخن گفتن عادت کرده اند ... (!)
------------------------------
قطعاً در سینما، تصویر مهم تر از صداست. تصویر جزئی ذاتی از سینماست و صدا جزئی عرضی. این از بدیهیات غیر قابل انکار است.

A-Reza سه‌شنبه 9 آذر 1395 ساعت 12:08

سلام سالار :)
با تاخیر فراوان ممنون بابت معرفی کتب کارگردانی و فیلمنامه. مفید بود. اگه باز هم هست لطفا معرفی کنید.
بین خودمون قیمت کتابها داره داغونم میکنه. رفتم کتابفروشی کتاب 50 صفحه ای رو زده 29 هزار تومن!!!! دوتا فقس اونطرف تر جنایت و مکافات 800 صفحه ای 30 تومن ابله 900 صفحه ای 40 تومن. واقعا حق نداشتم همون وسط هاراکیری انجام بدم.
......
سالار اینم به مسعود خان بگو. حتما بگو. جان فورد و کوروساوا سر جمع 200 هزار تومن!!!!!!!! مجبور شدم یکی از کلیه هامو بفروشم تا بخرمشون...
اینم بهشون بگو چشمم دو سه تا از تابلوهای کافه راندوو رو گرفته. میخوام بزودی به سرقت ببرمشون تا بی حساب بشیم. گفتم بدونن. خوشم نمیاد کرکره رو بالا بکشه غافل گیر بشه میخوام بدونه قراره چه اتفاقی بیفته تا تو تعلیق بزارمشون...
همون قضیه "چگونگی" و "چه" است.
...........
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی

امیرحسین شنبه 6 آذر 1395 ساعت 21:14

سلام. خسته نباشید. ممنون بابت مطالب :)
کارگاه مجازی نقد طرح بسیار جالبیه و امیدوارم این کار مفید تداوم داشته باشه و منقطع نشه.

احمد کریمی یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 03:31

سلام سیدجان
یه سوال در کامنتی ازتون پرسیدم، نمیدونم ندیدین یا ارسال نشد. تکرارش میکنم. در جلسه نقد دایره سرخ حضور داشتم که عالی بود و خیلی از استاد و جمع یاد گرفتم به خصوص دو تا از بچه ها. کاری که اونجا انجام شد و اطلاع دارین تحلیل نما به نماست. میخوام ببینم این رو چجوری باید یاد گرفت. این رو هم بگم که رو حس و ناخودآگاه که شما و استاد و منظورتونه کار کردم. فقط تبدیل این به خودآگاه و تحلیل نما به نما برام سخته. قصدم نقد نوشت نیست و فقط برای خودم. لطف کنین و راهنمایی.
مطلب دوم اینکه اجازه هست از مطالبتون در جاهای مختلف با ذکر نام شما، استفاده کنم؟
ممنون. خیلی ارادت داریم.

سید جواد:
سلام.
بهترین راه حضور مستمر و مدت‌دار در همین کلاس‌هاست.
در مورد استفاده کردن از مطالب بنده هم باید عرض کنم که هیچ اشکالی ندارد.

حسین پارسایی سه‌شنبه 18 آبان 1395 ساعت 00:07

سلام..
بنده هر روز سر میزنم به وبلاگتون,,
ولی خبری از نقدهای چشمه ی باکرگی نیست.
دوست عزیز, چشمه که خشک شد.کاسه ی صبرمون هم لبریز شد.
جواب خشکی چشمه رو کی میده؟
خوبه که با توپ بزنم شیشه ی وبلاگتون و بشکونم..
شوت کنم؟شوت کنم؟

سید جواد:
سلام.
شوت کن آقا، شوت کن!
بذار حداقل یه سر و صدایی بشه، از این سوت و کوری در بیاد.
ما که این روزها خودمون سوپر مشغول هستیم. لااقل شما که فرصت می‌کنی سر بزنی، یه شلوغ پلوغی بکن و یه آتشی به این معرکه بیار.

بزرگمهر شنبه 15 آبان 1395 ساعت 23:42

سلام بر شما
1- نظر تون در مورد فیلم آندره روبلف چیه ؟
2-یتیم خانه ایران و دیدین ؟ اگه دیدین چطور بود ؟

سید جواد:
1- ندیده‌ام.
2- دیدم. خوب نبود.

علیرضا درویش (به sadegh) پنج‌شنبه 29 مهر 1395 ساعت 14:27

ابراهیم گلستان و پرویز کیمیاوی.

کمیل پنج‌شنبه 29 مهر 1395 ساعت 11:46 http://cinematic-writing.blogsky.com

سلام
در پاسخ دوست عزیز-صادق-با اجازه از جواد جان:
مستندسازهای قابل اعتنای ایران:
سید مرتضی آوینی
محمدرضا اصلانی
منوچهر طیاب
محمدعلی فارسی
حسین شمقدری

sadegh چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت 13:51

سلام
خسته نباشید
اگه میشه چند نفر مستندساز ایرونی نسبتا کاربلد و دغدغه مند معرفی کنید
و لطفا برخی مستندهای اجتماعی خوبی رو که دیدید، چه ایرونی و چه خارجی رو معرفی کنید
با سپاس

سید جواد:
سلام.
سلامت باشید.
شخص خاصی را در ذهن ندارم. شاید به این دلیل که خیلی مستند اجتماعی ندیده‌ام. الآن در لحظه حسین شمقدری را به خاطر می‌آوردم که دو کار خوب ساخت، دو کار بد، و سپس یک کار متوسط. اسمهایشان را هم بجز "میراث آلبرتا 1و 2" یادم نیست. البته کارهای او بیشتر سیاسی-اجتماعی هستند.

A-Reza جمعه 23 مهر 1395 ساعت 12:23

سلام
لطفا چندتا کتاب درجه یک در مورد کارگردانی و فیلمنامه نویسی معرفی کنید؟
در مورد کارگردانی از این کتابهایی باشه که مثلا بگه تو فلان موقعیت دوربین اینجا گذاشته بشه با چه زاویه ای و مواردی از این دست - یادمه تو یه برنامه ای که جناب فراستی تهیه کننده بود فرزاد موتمن یه همچنین کتابی رو معرفی کرد ولی اسمشو فراموشش کردم -
سلامت باشی

سید جواد:
سلام.

۱) نما به نما، استیون داگلاس کتس، محمد گذرآبادی، تهران: بنیاد سینمایی فارابی، ۱۳۸۴

۲) روایت در فیلم داستانی، دیوید بوردول، علاء الدین طباطبایی، تهران: بنیاد سینمایی فارابی، ۱۳۷۳

۳) زمان و مکان در سینما، نوئل بورچ، حسن سراج زاهدی، تهران: وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۳

۴) دکوپاژهای مرجع، کریستوفر کنورتی، محمد ارژنگ، کتاب نشر نیکا، ۱۳۹۰

حسین پارسایی جمعه 23 مهر 1395 ساعت 01:16

سلام.
این سه کتاب سینمایی رو خوندین؟
گفت و گوی لارنس گرابل با براندو
گفت و گوی لارنس گرابل با ال پاچینو
گفت و گوی کمرون کروو با بیلی وایلدر..

سید جواد:
سلام.
خیر. هیچ‌کدام.

علیرضا محزون چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت 22:36

اصلا حواسم نبود که تاریخ تحویل هفته ی آینده است.
روال همه ی جلسه ها به صورت دو هفته در میان درآمده است؟
در ضمن همچنان منتظر نظراتتان در مورد نقدی که نوشته ام هستم.

سید جواد:
خیر. این جلسه فقط به علت عاشورا تاریخ را عقب انداختیم.
در ضمن، چشم.

علیرضا محزون چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت 00:24

سلام سیدجان
امکان تمدید وجود داره یا نه؟

سید جواد:
بله، رفیق.
البته یادآوری می‌کنم که تاریخ تحویل هفته‌ی آینده است.
با وجود این، شما خواستار تمدید هستید؟

حسین پارسایی چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت 12:53

سلام.
بالا و پایین و سگ ولگرد و باهاتون کاملا موافقم,ولی زیستم و دوست نداشتم چندان..متوسط هم نبود;
فروشنده رو دیدم.
گیج و بی سرو ته و پادر هوا..فاقد اعتماد به نفس..
فیلمنامه بد ,کارگردانی از فیلمنامه هم بدتر..
پر ازحفره در قصه با چندین و چند سکانس بی ربط و اضافی..
نه درونی داشت فیلم ,, نه بیرونی..
همه ی راهها به نسبی گراییِ اخلاق بشرِ جدید می رسد!
راههای رسیدن به قضاوت بسته ست!....
محتوا زدگی تا بدین حد که باید متجاوز به حریم منزل, پیرمردی مریض و زوار در رفته باشد که ......
نقدتون بد بود سیدجان, شاید بدترین نقدی بود که ازتون خوندم..
نقد استاد هم نه تنها عالی نبود, به نظرم خوب هم نبود.
متوسط بود.
دو کار قبلیِ فرهادی(گذشته و فروشنده), اعتماد به نفس ندارن ..تکلیفشون با خودشون روشن نیست..خجالتی ان..سرشون پائینه..

سید جواد:
سلام.
در اینکه نقدم بد بود شکی نیست. در نقد مفصلی که به نقدم نوشته‌ام نیز همین را توضیح داده‌ام، اما خودم این نقد را بدترین نمی‌دانم.
نقد جناب فراستی اما به نظرم چیزی نزدیک به عالی است.

علیرضا دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت 00:01

سیدجان نیستی.
نگرانیم.

سید جواد:
خیلی درگیرم. این روزها. ممنون از نگرانی‌تان. نگران نباشید. دعایم کنید که هر چه زودتر کارهایم سر و سامان بگیرد.
مخلصم.

حسین پارسایی جمعه 9 مهر 1395 ساعت 14:32

سلام.
بالا و پایین , فرشته مست , سگ ولگرد , زیستن (از کوراساوا)..
نظرتون چیه راجع بشون؟
(البته هر کدوم و که دیدین)

سید جواد:
سلام.
طبق آخرین مرتبه‌ای که دیده‌ام (که جدید نیست):
بالا و پایین: متوسط
سگ ولگرد: بد
زیستن: خوب
فرشته مست را هم ندیده‌ام.

A-Reza پنج‌شنبه 8 مهر 1395 ساعت 14:11

سلام
تو وبلاگ جناب فراستی از نگاه بالاسترو تو مرد اشتباهی نوشتین. وقتی صحبت از نگاه میشه دلم نمیاد از یک نگاه ننویسم یا نگم. نگاه جان وین تو جویندگان. یا شاید بهترش نگاه های جان وین. گل سرسبدش اون سکانسی که همه فهمیدن سرشون کلاه رفته و خونه در خطره میرن برای نجات ولی ایتان و موس میمونن. موس رقص سرخپوستی میره ایتان یه لگد بهش میزنه بعدش میره سر وقت اسبش اونجا یه نگاهی به خونه میندازه. معرکه است. نگاهی که میگه چه بلایی سر خونه اومده. به نظرم تو تاریخ سینما جاودانه است. من این نگاه رو فقط همین یک نگاه رو با کل فیلمهایی که الان ساخته میشه عوض نمیکنم. چه برسه به کل فیلم.
..................................................
- تو فایل صوتی که گذاشتین جایی جناب فراستی میگن اخیرا تو سرگیجه دو تا دیزالو دیدن که قبلا ندیده بودن یا جدی ندیده بودنش میدونین کدوم قسمت فیلم منظورشون بوده؟
- امریکا اثر کافکا رو خوندین؟ به نظرم در مقایسه با کارهای دیگه کافکا - تقریبا همه رو خوندم و شدیدا طرفدار آثارشم - خیلی متوسطه البته یه جاهاییش هم خوبه.
- فیلمهای اقتباسی از پیرمرد و دریا رو دیدین؟ اگه دیدین نظرتون چیه؟ من که خوشم نیومد. کلا نظرتون راجع به اقتباس از رمان چیه؟ نمایشنامه طبیعتا تو فیلم بهتر درمیاد ولی رمان سخته و کلا زیاد جالب نمیشه. مگر استثنایی یافت بشه. اونم یک فیلم در بین صدتا یا هزارتا.
- آل احمد رو مترجم خوبی میدونین؟ من ترجمه قماربازشو خوندم زیاد خوشم نیومد شاید ایراد از منه ظاهرا از فرانسه به فارسی ترجمه شده دیگه بدتر. یه روز نگذشته رفتم کتابفروشی سفارش قمارباز ترجمه سروش حیبی رو دادم.
راستی یه چیزی از داستایوسکی کم خوندین حیفه به نظرم.
.............................
سربلند باشی

سید جواد:
سلام.
1) دیزالو مورد نظر مربوط به بعد از نجات مادلین توسط اسکاتی (در آب) است.
2) آل احمد در ترجمه متوسط است.
3) با سایر نظراتتان موافقم.

علیرضا چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت 20:54

سلام سیدجان
شما "مرگ فروشنده" آرتور میلر را خونده اید؟
نظرتون چیه؟

سید جواد:
سلام.
نخوانده‌ام.

علی چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت 02:14

سلام. نظر جناب فراستی درمورد حمیدرضا صدر چیه ؟
ایشان رو به عنوان منتقد سینما قبول دارن ؟
خود شما چطور سید جان ، چقدر باهاشون آشنایی داری ؟

سید جواد:
سلام.
نظر جناب فراستی را نمی‌دانم. خودم هم آشنایی چندانی ندارم.

حسین پارسایی چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت 01:35

سلام.
رسید؟

سید جواد:
سلام.
بله. ممنون.

[ بدون نام ] دوشنبه 5 مهر 1395 ساعت 22:10

سید جواد خواننده مورد علاقه شما چه کسی / کسانی است ؟ چه در میان ایرانی ها چه در میان خارجی ها

سید جواد:
هرچند خارجی‌ها را گوش می‌کنم، اما خیلی دنبال‌شان نمی‌کنم. بنابراین، اشخاص زیادی را نمی‌توانم نام ببرم. نام‌هایی که الآن به ذهنم می‌رسند "دین مارتین" است و "شرلی بیسی".

در ایرانی‌ها هم اساساً غلامحسین بنان، علیرضا افتخاری، هوشمند عقیلی و حسام‌الدین سراج.

حسین پارسایی دوشنبه 5 مهر 1395 ساعت 14:12

سلام.
در پاسخ به دوست عزیز_علیرضا_:
در حال خوندن کرگدن با ترجمه ی آل احمدم,ولی به گمونم باید ترجمه ی بهتر از این هم باشه, ترجمه ی بدی نداره ولی....

علیرضا درویش یکشنبه 4 مهر 1395 ساعت 18:11

سلام حسین جان.
از کرگدن ترجمه ی جلال رو بخونید.

کمیل شنبه 3 مهر 1395 ساعت 17:32 http://cinematic-writing.blogsky.com

«اگر در مراسمی رسمی، بزرگی را مخاطب قرار دهید- نه اینکه حضار را مخاطب قرار دهید و درباره آن فرد صحبت کنید- و حتی برای تکریمش صدایتان را در مقابلش بالا ببرید، حتماً بی ادب هستید.»

همه ی بحث بنده روی مخاطب قطعه موسیقی و شنونده دعا است یا در مثال از زندگی همان حضار مراسم رسمی است.
خواننده این قطعه برای القای عظمت و صلابت آن وجوه عظمت در شنونده،بالا می خواند وگرنه خودش در راز و نیاز با خدا در خانه که دعا را بلند نمیخواند!
در اولین کامنتم درباره قطعه ی محمد اصفهانی هم اشاره کردم که این حس عظمت و افتخار را میخواهد به "شنونده" منتقل کند.

سید جواد:
باز هم مثال‌تان اشتباه است. وقتی خواننده، دعا را بلند می‌خواند، یا حتی آرام، مخاطبش خداست. حالا شما می‌فرمایید که موضع هدف خواندنش، شنونده است. این، در اصل مسأله که مخاطب خداست تفاوتی ایجاد نمی‌کند. اگر خواننده با ما صحبت می‌کرد، درباره‌ی خدا، مثال شما درست بود. اما اینک خواننده دارد با خدا صحبت می‌کند، برای ما. در حالت اول، خواننده حس خود را نسبت به خدا با ما در میان می‌گذارد و در این حالت، تحلیل شما از گام بالا درست است (قرآن خواندن هم گرچه تطابق صد در صدی با این حالت ندارد، اما شبیه آن است و بنابراین گام بالا در قرائت قرآن نیز بی معنی نیست). اما در حالت دوم، خواننده حسش نسبت به خدا را به ما نمی‌گوید، بلکه باید حس گفتگویش با خدا را به ما منتقل کند. پس در مثال‌هایی که شما می‌فرمایید، موضوع "خدا" است، اما در دعا خواندن برای شنونده، موضوع "گفتگوی با خداست"، نه خودِ "خدا". در صحبت کردن از "خدا" گام بالا شاید نشان از افتخار و عظمت داشته باشد- که گاه دارد-، اما در سخن گفتن از "گفتگوی با خدا"(دعا) گام بالا نشان بی‌ادبی است.

حسین پارسایی شنبه 3 مهر 1395 ساعت 16:34

راضی بودین از ترجمه؟

سید جواد:
بله.

کمیل شنبه 3 مهر 1395 ساعت 16:01 http://cinematic-writing.blogsky.com

معیار هنر زندگی است؛ولی شما گویا مثال های روشن بنده را در زندگی ندیده اید!
بله بنده در "مراسم رسمی" بخواهم از یزرگی تکریم کنم با صدایی رسا ناشی از افتخار و صلابت نه فریاد و هوار_که تفاوت صدایی که با افتخار بالا میرود و فریاد و ضجه کاملا روشن و قابل تمییز است._نام و صفات او را بیان می کنم.
مواجهه با پدر و درخواست از او مراسم رسمی تکریم و تمجید نیست.تاکید بنده بر مراسم رسمی است که دعا نیز یک مواجهه ی رسمی بنده و خالقش است.برای نمونه از زندگی باید به مراسم های رسمی تکریم و تمجید توجه نمود.
ضمنا دعا ذاتا در خود موسیقی درونی دارد و بنده در حال خواندن دعا و زاری،لحن موسیقی وار دارد.تفاوت دعا و نثر ساده در همین وجه موسیقی وار و عجز و لابه نهفته در آن است.البته بنده هم همراهی دعا و موسیقی بیرونی را صحیح نمیدانم،مگر اینکه موسیقی با همان موسیقی درونی و وزن دعا همراه باشد که تا کنون قطعه ای این چنین نشنیده ام.در این قطعه نیز بنده روی اجرای خواننده بحث کردم و نه موسیقی؛که به نظرم موسیقی در اینجا نیز چون کار نامجو،ربطی به دعا ندارد و پیوندی حسی بین موسیقی و دعا برقرار نشده است ولی اجرای خواننده خوب است.

سید جواد:
اگر در مراسمی رسمی، بزرگی را مخاطب قرار دهید- نه اینکه حضار را مخاطب قرار دهید و درباره آن فرد صحبت کنید- و حتی برای تکریمش صدایتان را در مقابلش بالا ببرید، حتماً بی ادب هستید.
مثال‌های "روشن‌"تان نیز هیچ کدام ربطی به مقوله‌ی دعا ندارند. مثال پدر و مادر نزدیک‌تر به بحث هستند.
دعا ابداً مواجهه‌ی رسمی بنده و خالق نیست.استحباب آرام خواندن دعا، "فَإنّی قَریب" بودن خدا به هنگام دعای بنده، "أنا جَلیسُ مَن ذَکَرَنی" بودن پروردگار، استفاده‌ی معصومین از لفظ "مناجات"- که از "نجوا"، به معنای صحبت درگوشی، ریشه می‌گیرد- برای دعا و موردهایی دیگر همه و همه نشان از غیررسمی بودن دعا دارند. دعا با وجود غیر رسمی بودنش، اما، ادب می‌خواهد.
ضمناً دعا می‌تواند ریتمیک نباشد و بدون موسیقی درونی باشد. لزومی در این باره وجود ندارد. زیبا سخن گفتن دعا کننده- که اغلب با ریتم معنا می‌یابد- بخشی از ارزشی است که برای مخاطبش قائل می‌شود، اما بدون موسیقی درونی هم دعا، دعا است و موسیقی ارتباطی "ذاتی" (!) با دعا ندارد.

A-Reza شنبه 3 مهر 1395 ساعت 14:51

سلام. ممنون.
بازم خط آخر بی جواب ماند؟
گرفتم مطلبو.
کسی که با موسیقی باخ یا موتزارت و... که از لحاظ فرم و هارمونی در حد اعلا قرار دارن ارتباط برقرار نمیکنه میشه نتیجه گرفت از لحاظ حسی طرف مشکل داره. حس شنوایی اشکال دار یا خراب شده. چون فرم خوب یا هر چیز خوبی مقبول فطرته . اشتباه میکنم؟
در باب نوشتن چندبار نوشتم و در معرض نقد قرار گرفتم و شوت شدم اونم با ضربات زیبای قیچی برگردون. ظاهرا نوشتن نقد تو خونم نیست.
....
دیشب در نقد فروشنده جناب فراستی اشاره ای به یکی از قسمتهای مجموعه آلفرد هیچکاک تقدیم میکند کردند اون قسمت قشنگ یادمه. فکر کنم قسمت اول کل مجموعه هم بود نقش زن رو ورا مایلز و مرد رو اگه اشتباه نکنم رالف مکر بازی کرد. خودشم اون قسمتو ساخته بود.
نظرشونو در مورد کل مجموعه میدونی؟ نظرت خودتون چیه؟
من که خودم از قسمتهایی که خود هیچکاک ساخته بود راضی تر بودم. باقی قسمتها یه جورایی اصل و بدلی بود. گویی داشتن تقلید میکردن یا امتحان پس میدادن. البته چند قسمتی هم قابل تامل میشد ازشون دید ولی باز برام بدلی بودن.

سید جواد:
سلام.
حرف‌تان درباره موسیقی درست است.
----------------
نظر بنده و جناب فراستی نیز نزدیک نظر شماست.
----------------
درباره نوشتن هم هنوز نظرم همان است که گفتم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد