چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

کارگاه مجازی نقد

هر که خواهد، گو بیا و هر چه خواهد، گو بگو



کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست

                                                                

                                

                                    حافظ




فیلم این هفته (جلسه‌ی ششم):



چشمه‌ی باکرگی (The Virgin Spring)، اینگمار برگمن، 1960



مشخصات نسخه‌ی مورد بررسی



رنگ: سیاه-سفید


مدت: 86 دقیقه


کیفیت: 720p


فرمت: mkv




توجه:


جهت مشاهده‌ی تصویر "نتیجه نظرسنجی" در اندازه‌ی واقعی


بر روی تصویر کلیلک کنید.



http://s9.picofile.com/file/8269696626/6th_Session.jpg










ــ جهت مشاهده‌ی توضیحات مربوطه "اینجا" را کلیک کنید.


ــ آخرین مهلت ارسال مطالب: چهارشنبه، 28 مهر 95، ساعت 12 شب


ــ ایمیل جهت ارسال مطالب: sky_eng2011@yahoo.com


* موضوع ایمیل ارسالی را در فرمت زیر مرقوم فرمایید:


"کارگاه مجازی نقد" - [نام فیلم] - [نام نویسنده]


ــ جهت دانلود فیلم این هفته می‌توانید از "اینجا" اقدام کنید.


ــ جهت مشاهده‌ی نام فیلم‌های بررسی شده به "ادامه مطلب" مراجعه فرمایید.

 




 فیلم‌هایی که تا کنون بررسی شده‌اند:



جلسه اول: باغ لذت (The Pleasure Garden)، آلفرد هیچکاک، 1925



جلسه دوم: مستأجر (The Lodger)، آلفرد هیچکاک، 1927



جلسه سوم: ادوارد دست‌قیچی (Edward Scissorhands)، تیم برتون، 1990



جلسه چهارم: سراشیب (Downhill)، آلفرد هیچکاک، 1927



جلسه پنجم: رینگ (The Ring)، آلفرد هیچکاک، 1927

نظرات 190 + ارسال نظر
حسین پارسایی شنبه 3 مهر 1395 ساعت 13:38

سلام.
در انتظار گودو و کرگدن و خوندین؟
با کدوم ترجمه؟

سید جواد:
سلام.
در انتظار گودو را خوانده‌ام. ترجمه علی‌اکبر علیزاد.

کمیل جمعه 2 مهر 1395 ساعت 22:37 http://cinematic-writing.blogsky.com

پیرو آن بحث،خوب است این اثر را مورد بحث قرار دهیم؛بخش های ابتدایی دعای کمیل با صدای محمد اصفهانی
http://www.irmp3.ir/download/s/eyJjdCI6IlBmY0FxaDM1cXgrRjBJTXBINGRlb0E9PSIsIml2IjoiZDg4MmE0NjIxYjcyODAxMGYxNjJmZWQ5ZTVhNDk2OTciLCJzIjoiMDlkZWUxMzUwN2RmMmI3NSJ9.mp3

در ابتدا که درخواست می کند_اللهم انی اسئلکَ..._ صدا پایین و لحن نیاز است .بخش هایی که بالا خوانده میشود همان مقصود بنده است که به قصد تکریم و عظمت خداوند،آن عبارات را با افتخار و صلابت میخواند و همین حس را در شنونده هم ایجاد می کند.در این بخش از دعا وجوه عزت و عظمت پروردگار شمرده می شود-که با «و بِعَظَمَتِکَ الَتی» نیز آغاز میشود- که چنانچه عرض شد هرگاه از ویژگی های بزرگی نام می برند،یک صلابتی در صوت گوینده ایجاد میشود که نشان از فخر به آن فرد بزرگ است.این وجهی که بنده عرض می کنم را شما لحاظ نکرده اید.صدای بالا در اینجا نه از ضجه و نه از طلبکاری،بلکه از افتخار و صلابت است که در این بخش دعا به عظمت خداوند اقرار و افتخار می کند تا بعد درخواست کند که گناهانم را بیامرز_که البته این بخش در این قطعه خوانده نمیشود_

سید جواد:
شما هم کل بحث بنده را لحاظ نکردید. به نظرم دوباره بخوانید عرایضم را. بنده درباره‌ی زمانی که اصلاً نیاز و درخواستی نیز در میان نیست نیز صحبت کردم. اصلاً به عقیده‌ی بنده، دعا را همراه با موسیقی خواندن اشتباه و بی‌ادبی است. حال خواننده می‌خواهد سراج و افتخاری باشد یا اصفهانی و شجریان یا نامجو و . . .
وقتی شما از پدرتان درخواستی دارید و پیش از درخواست می‌خواهید از بزرگواری ایشان تمجید کنید، داد می‌زنید!؟ که مثلاً یک صلابتی در صوت شما ایجاد شود که نشان از فخر به پدرتان است!؟
اگر بخواهید مادرتان را تکریم کنید چه؟ فریاد می‌کشید؟!
اگر قصد اکرام یک استاد محترم را داشته باشید چطور؟ هوار می‌کشید؟!
بحث، خیلی ساده است: بالا بردن صدا، جلوی بزرگ‌تر، خصوصاً به هنگام درخواست، بی ادبی است. و السلام.
در مواجهه‌ی موجودی خرد با موجودی عظیم، هر گام بالایی در صدا، ناشایست است و هیچ نشانی از صلابت و افتخار ندارد. اصلاً هم حس عظمت و افتخار در من ایجاد نمی‌شود. افتخار موجودی صغیر در مقابل وجودی کبیر، نه از صدای بالا که اتفاقاً از صدای آرامی که منتج از تواضع است، بر می‌آید.
یادمان رفته که معیار هنر، زندگی است؟

مجید جمعه 2 مهر 1395 ساعت 19:18

منظورم از توحید فقط گزاره "یگانگی و یکتایی خداوند" بود ، اما از معاد مفهوم زندگی پس از مرگ برای انسان . که در این حالت به صورت پیش فرض هم باید پذیرفت که انسان ابتدا از بهشت و عالمی دیگر به اینجا رانده شده ، که این رو برخلاف و درمنافات با تئوری فرگشت داروین میبینم.

سید جواد:
همان گزاره "یگانگی و یکتایی خداوند" معاد را هم در بر دارد. مفهومی که اشاره کردید نیز با تئوری داروین در تضاد نیست.

مجید جمعه 2 مهر 1395 ساعت 15:29

سلام
با شما موافقم، صحبتتان در مورد اکثریت کارهای نامجو صادق است اما اندک آثاری هم داره که بینشون هارمونی مورد نظر برقراره .
در مورد نظریه تکامل نظرم اینه که با توحید ممکن هست ضد نباشد اما با معاد منافات داره ؛ چرا که نشون میده همه جانداران یک زنجیره به هم پیوسته هستن و انسان هم حلقه ای از زنجیره ست

سید جواد:
سلام.
معاد هم بخشی از توحید است. منافی معاد بودن و منافی توحید نبودن، عقلاً و منطقاً منتفی است.

A-Reza جمعه 2 مهر 1395 ساعت 13:53

سلام. ممنون از جواب
تو کامنت قبلی اون خط آخر سوالمو امکانش هست جواب بدین؟
در نوشتن نقد واقعا تواضع و فروتنی نمیکنم. اصلا بلد نیستم. وقتی میدونم شوتم دلیلی نمی بینم خودمو در معرضش قرار بدم تا بیشتر شوت بشم. ولی سعی میکنم نظرمو در مورد فیلما میگم. مثلا باغ لذت و مستاجر هیچکاک به نظرم هر دو خوبن. ادوارد دست قیچی رو متوسط خوب میدونم و بهترین فیلم کارگردانش.
نوشتین فرم در اجرا یک بحث زیستی و در فهم یک بحث حسی است... حس انسانها ممکنه متفاوت باشه. اشتباه میکنم؟ یعنی از نظر حسی نور زمستانی برگمان برای من خیلی خوبه و به فرم رسیده و من بشدت این فیلمو دوست دارم ولی بغل دستی بگه حس نداشت. خوشم نیومد.
....
سر دهلیز نقدتونو خوندم: باهاتون چندان هم نظر نیستم به نظرم فیلم خوبی نیست. بدم نیست. ضعیفه. از بازی عطاران خیلی بدم اومد. دو سه تا صحنه را یادتون هست. خصوصا اونجاییکه بچشو بار اول میبینه خیلی بده حس نداره. یا اونجاییکه به زنش میگه من نمیخوام بمیرم به نظرم زیادی بده.
هانیه توسلی رو تو شب های روشن دوست دارم. اینجا نه زیاد. پسر بچه ولی خوبه. آخر فیلم افتضاحه. و یه چیز دیگه که شما هم بهش اشاره کردین فیلم برای پرده نیست. و به نظرم نور و رنگ هم خوب نیست. البته زندان سفیدش خوبه. اصلا تو ایران مثل اینکه میزانسن و نور و رنگ معنا نداره. اگر جایی هست اصلا به فیلم نمیخوره و بی ربط و فاجعه است. ولی مثلا نور و رنگ فریادها و نجواها چقدر درسته و کاملا مناسب اثر. برداشت اشتباه نشه که من فضازده ام و عشق رنگ و نور ابدا اینطور نیست ولی برام مهمه. خیلی روش حساسم کاریشم نمیشه کرد.
ممنون که وقت میزارین

سید جواد:
سلام. مخلصم.
هم درباره نوشتن اشتباه می‌کنید و هم درباره حس.
بنده عرض نکردم که تواضع می‌فرمایید! راجع به شوت بودن هم دو نکته وجود دارد: اولاً شما به تنهایی نمی‌توانید در این باره نظر دهید. نوشتن، یک سرش نویسنده است؛ سر اصلی‌اش خواننده است که باید بخواند و نظر دهد. بعد از نظر خواننده است که می‌توان درباره شوت بودن یا نبودن نظر داد. ثانیاً به فرض که کسی شوت باشد. این، یعنی باید شوت بماند؟ باید بترسد و وارد میدان نشود؟ دل به دریای عمل زدن و بعد از آن در مقابل نقد قرار گرفتن، تنها راه پیشرفت است. اگر به استقبالش برویم، شاید پیشرفت کنیم اما اگر آن را پس بزنیم، درجا نمی‌زنیم؛ عقب‌رفت می‌کنیم.
خلاصه آنکه هنوز بر سر حرفم هستم: اگر ننویسید، ناراحت‌مان می‌کنید. دیگر خود دانید.

اما درباره‌ی حس. حس چون در ناخودآگاه جای دارد و ناخودآگاه بخشی از فطرت است، بنابراین حس تمام انسانها اگر یکی نباشد، شبیه هم است. تفاوت نظر من و بغل‌دستی‌ام درباره حس دو دلیل ممکن است داشته باشد. اول آنکه میزان دسترسی ما به بخش ناخودآگاه‌مان متفاوت است و به یک میزان حس‌هامان را شفاف نکرده‌ایم و خلاصه آنکه حس‌مان در دو سطح تربیتی مختلف قرار دارد. دوم آنکه آنچه ما آن را حس پنداشته‌ایم، اصلاَ حس نیست؛ احساس است و ما خود این را نمی‌دانیم. احساس هم چون در خودآگاه جای دارد، می‌تواند در انسانهای مختلف متفاوت باشد. بنده اندکی درباره تفاوت حس و احساس در نقد "شیار 143" سخن گفته‌ام.

کمیل جمعه 2 مهر 1395 ساعت 12:37 http://cinematic-writing.blogsky.com

سلام
در مورد این گزاره از شما جواد جان:
«بالا بردن صدا، بجای نیازمندی، طلبکاری را می‌رساند. »
این همیشه صادق نیست؛البته به گمانم مقصود شما هم فقط آن قطعه مورد اشاره بود.بالا بردن صدا یا به تعبیر صحیح تر در گام بالا خواندن،همیشه طلبکاری نیست؛گاهی نیز برای صلابت و عظمت یک فرد و به مقصود افتخار کردن به او،آن کلمه یا جمله را در گام بالا می خوانند؛که این از نوع لحن فرد کاملا قابل تمییز است.مثلا در یک برنامه ی تلویزیونی وقتی میخواهند با افتخار از مهمان برنامه دعوت کنند که روی صحنه بیاید،با صدای بلند و با صلابت نام او را می برند.بالا خواندن در قرائت قرآن و برخی ادعیه و نیز صلوات از این قبیل است.

سید جواد:
از جمله‌ام کاملاً مشخص است که از "دعوت کردن میهمان" یا غیره سخن نمی‌گویم؛ موضوع صحبتم مشخصاً درباره‌ی ابراز نیاز است.
گام بالا در هر درخواستی نشان کم‌ادبی است و در فرم، طلبکاری را جایگزین طلب یا نیاز می‌کند. شاید یکی از دلایلی که بلند دعا کردن مکروه است و آرام دعا کردن مستحب، همین باشد. البته در این مورد (دعا) فقط یک استثنا وجود دارد و آن هم صلوات است که هم بلند خواندن و هم آرام خواندنش مستحب است.
در دعا، ما خدا را مخاطب قرار می‌دهیم و همه می‌دانیم که بلند کردن صدا به هنگام درخواست کردن چیزی از کسی؛ خصوصاً اینکه آن فرد، شخص بلند مرتبه‌ای باشد؛ نشان از بی‌ادبی است. خداوند نیز در سوره حجرات می‌فرماید: "یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ * إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ" (ای مؤمنان! صداهایتان را از صداى پیامبر بلندتر مسازید، و در سخن با او، مانند بلند حرف زدنتان با همدیگر، بلند حرف مزنید مبادا که اعمالتان تباه شود و خودتان به این تباهی آگاه نباشید * بی تردید کسانی که صدایشان را نزد رسول خدا پایین می آورند، همانان هستند که خدا دل هایشان را برای پرهیزکاری امتحان کرده، آنان را آمرزش و پاداشی بزرگ است).
طبق این آیه، سخن گفتن با صدای بلند در مقابل پیامبر، حتی وقتی نیازی در میان نیست، نهی شده است بنابراین به طریق اولی این نهی درباره‌ی خداوند، خصوصاً وقتی نیازی در میان است، صدق می‌کند.
در قرآن خواندن، اما، اوضاع برعکس است؛ خداوند سخن‌گو و ما مخاطب هستیم. حالا در این موضع، بالا بردن صدا نه تنها بی ادبی نیست، بلکه می‌تواند نشان از تأکید، توجه، اهمیت و . . . داشته باشد.
اما در خواندن ادعیه، هیچ بلند کردن صدایی، لااقل از منظر بنده، پسندیده و مؤدبانه نیست. گاهی حتی گام بالا در دعا ممکن است از سر زجّه زدن باشد، اما در این صورت نیز از کم ادبی آن نمی‌کاهد.

مجید جمعه 2 مهر 1395 ساعت 02:14

سلام
ممنون از توضیحاتی که دادید
سید جواد ممنون
اما شاید قصد نامجو صرفاً خواندن یک دعا نبوده و قصدش از استفاده از دعای مجیر به عنوان متن، داشتن جملاتی آهنگین که بشه اونها رو بصورت آواز خواند بوده باشه. نامجو قبلا شعری انگلیسی رو بصورت سنتی و چهچه زدن اجرا کرده و اینبار سراغ عربی رفته .
طرفدارش نیستم اما نظر شخصیم اینه که اینکارش بد در نیومده نسبت به ترانه هایی که طی دو سه سال اخیر خونده . هرچند که در کل خیلی نسبت به اون زمانی که توی ایران بود افت کرده

راستی همین نامجو توی یکی از ترانه هاش مخاطب رو به خوندن کتابای داروین دعوت میکنه!
سید جواد شما نظرت در مورد داروین و نظریه تکاملش چیه ؟ قبول دارید اون تئوری رو یا مخالفید؟

سید جواد:
سلام.
همین قصد، اشتباه است. برای همین است که عرض می‌کنم نامجو خواننده‌ای آنارشیست است. موسیقی و آواز، اساس‌شان بر ریتم ونظم استوار است اما نامجو هیچ هماهنگی و هارمونی و نظمی را بین متن، آواز و موسیقی قائل نیست و رعایت نمی‌کند غافل از اینکه اگر نظم- که ذات موسیقی است- را از آن بگیری، دیگر با پدیده‌ای به نام موسیقی طرف نخواهی بود. آنچه می‌ماند- و آنچه در کارهای نامجو وجود دارد- تنها اصواتی است مهمل و نه موسیقی و آواز که حالا چهچهه و آهنگین بودن و . . . در آن معنا داشته باشد. برخورد نامجو با موسیقی برخوردی دادائیستی با این هنر است و فقط به منظور تخریب هنر و واژگونی حس و فهم نشدن ارائه میشود و البته خودنمایی از طریق متفاوت‌گرایی. در چنین وضعیتی، مقایسه‌ی آثار او با یکدیگر هیچ محلی از اعراب ندارد و مقایسه‌ای مبتذل است. مثل این است که بگوییم فلان آشغال از آن یکی آشغال کمتر بوی تعفن می‌دهد پس آشغال بهتری است!

تئوری داروین، تئوری پرتی نیست. ضد توحید هم نیست، اما قابل اثبات و پذیرش هم نیست. بحث درباره‌اش دانش کافی و تسلط لازم می‌خواهد که فعلاً بنده ندارم.

علیرضا درویش پنج‌شنبه 1 مهر 1395 ساعت 19:38

بله خوندم حسین جان.
حرفهایی با شما و آقا سید دارم، ان شاء الله در فرصت مناسبی مطرح شون میکنم.
ممنون بابت متن خوبی که نوشتید.

حسین پارسائی پنج‌شنبه 1 مهر 1395 ساعت 19:15

http://www.farsnews.com/13950119000859
(1-گفتگوی تلفنی ناتمام با شهید آوینی-نسبت موسیقی با اسلام)
http://www.rajanews.com/news/129072
(2-گفتاری منتشر نشده از شهید آوینی درباره موسیقی)
و
3-چندین خط پیرامون موسیقی در مقاله ی "هنر،فرهنگ و تهاجم فرهنگی" به قلم شهید آوینی..

A-Reza پنج‌شنبه 1 مهر 1395 ساعت 16:04

سلام.
ای کاش بلد بودم نقد بنویسم و در بحثتون شرکت کنم. ای کاش. ولی در نوشتن نقد ذره ای سواد ندارم و وحشتناک نابلد.
....
و اما سوالی در باب فرم.
میدونم خیلی ازتون سوال شده و من مطالبی هم از جناب فراستی و هم از شما و جاهایی دیگر خوندم ولی برام همچنان مبهمه.
ظاهرا فرم را درکلاس و کتابی نمیشه آموخت.
بزرگان سینما و یا سایر بزرگان هنر چطور به فرم رسیدن؟
چطور میشه به فرم رسید؟ سیر و سلوکی لازمه؟
امکانش هست چیزی رو واقعا قبول داشته باشی و باهاش زیسته باشی بعد بسازیش و به فرم نرسه؟ صد البته سوادش داشته باشی.

سید جواد:
اولاً که ناراحت میشم اگه چیزی ننویسید. بلد بودن و نبودن را فعلاً بگذارید برای بعد. الان باید بنویسید و خود را در معرض نقد قرار دهید. بعد از مدتی نوشتن و نقد شدن همه خواهیم فهمید که این کاره هستید یا نه.

ثانیاً فرم در اجرا یک بحث زیستی و در فهم یک بحث حسی است. باید حسش کرد. ساده‌اش این است که از پس زندگی و زیست درست می‌آید و برای کامل شدن هم بی‌نیاز به تکنیک نیست هرچند وابستگی بلافصل هم با آن ندارد. واقعاً در این مجال اندک توضیحش نمی‌گنجد. فهمش نیز همچون به فعل رسیدنش نیاز به سیر دارد و زمان و تجربه. ان شاء الله در همین وبلاگ و در کارگاه نقد- به شرط مطلب نوشتن- اتفاقاتی مثبت برای همه‌مان خواهد افتاد.

کمیل پنج‌شنبه 1 مهر 1395 ساعت 14:42 http://cinematic-writing.blogsky.com

جواد جان ما که همه اش به شما زحمت میدیم و دور هم هستیم.وبلاگ شما هم جز صفا و صمیمیت چیزی ندارد.حالا یکبار هم دور همی در وبلاگ بنده باشد،چیزی نمیشود.شما و دوستان هم تشریف بیاورید خوشحال میشویم.

سید جواد:
شما لطف دارید. چشم. خدمت می‌رسیم.

حسین پارسایی پنج‌شنبه 1 مهر 1395 ساعت 14:27

گل نسبتی ندارد با ....
تو در میان گل ها ....
لطفا جای خالی رو خودتون پر کنید!..
در پاسخ به علیرضا درویش :
تابستان با مونیکا _ جادوگر _ چشمه باکره ,سه فیلمی ست که به ترتیب دیدمشون;
تابستان با مونیکا رو که خوب نمیدونم و اصلا دوستش نداشتم.
جادوگر هم فیلم خوبی نیست,البته در کارگردانی و بازی گرفتن از تابستان با مونیکا جلوتره به نظرم.
در مورد چشمه باکره هم , فعلا به احترام رای گیری, نظرمو نگه میدارم.
خوندین نظرم رو در وبلاگ جناب فراستی آقا علیرضا؟
(در پاسخ به استاد خوندن بونوئل)

حسین پارسایی پنج‌شنبه 1 مهر 1395 ساعت 13:03

سلام.
کمیل جان ,سر میزنم به وبلاگتون و اونجا پاسختون و میدم.

سید جواد:
سلام.
حالا یعنی وبلاگ ما خار داره که نمیشه اینجا صحبت کرد؟!
همین جا تشریف داشته باشید، خب. به کمیل جان هم زنگ می‌زنیم، یک توک پا تشریف بیارند همین جا دور هم باشیم. همسایه‌ی خودمان‌اند دیگر! حالا یک امشب را بد بگذرانید. نمی‌شود؟

کمیل پنج‌شنبه 1 مهر 1395 ساعت 12:55 http://cinematic-writing.blogsky.com

پیرو سخنان جواد جان در پاسخ به مجید عزیز:

خواننده در این قطعه اصلا متوجه معنای صفات الهی در دعا نیست و اصلا خوانش دعا را نمیداند.برای خوانش دعا باید با لحن و زبان دعا-عربی-آشنا بود.ایشان -با استناد به همین قطعه- فاقد آشنایی با زبان عرب و مخارج حروف و الحان موسیقی عرب است چنانچه متن عربی را با لحن التقاطی آواز ایرانی-آواز غربی-که نشان از سرگردانی در انتخاب لحن و عدم شناخت ماهیت دعا است- اجرا می کند.نکته ی بعد در مورد موسیقی و سازبندی قطعه است که هیچ نسبت حسی بین دعا-که بسیار درونی است و آرام و عاجز- و ساز کوبه ای به کار رفته و ریتم حاصل از آن که عمده اثری هیجانی به بار می آورد نمیتوان یافت.

علیرضا درویش پنج‌شنبه 1 مهر 1395 ساعت 09:57

به به حسین آقاى عزیز. چه خوب که رفتید سراغ آثار برگمان. دو فیلم دیگه کدوم هاست؟
بنده هم مثل شما سه فیلمش رو دیدم؛ اونهم از دو سال پیش تابحال!ک

کمیل پنج‌شنبه 1 مهر 1395 ساعت 05:47 http://cinematic-writing.blogsky.com

سلام
مقالات شهید آوینی در مورد موسیقی مدرن در کتاب خاصی هست؟

سید جواد:
سلام.
حسین جان، آقا کمیل با شما هستند!

حسین پارسایی پنج‌شنبه 1 مهر 1395 ساعت 01:28

موافقم.
البته بنده بی اعتنا به این پیشنهاد , این فیلم و دیدم.

حسین پارسایی پنج‌شنبه 1 مهر 1395 ساعت 01:05

چشمه باکره رو دیدین؟
اگر از نظر حسی و عقلی نزدیکید به فیلم, نظرتون و بگید.

سید جواد:
دیده‌ام.
چون این فیلم در لیست نامزدهای جلسه ششم کارگاه هست، اجازه بدهید تا آن زمان نظرم را اعلام نکنم. اگر این فیلم برای آن جلسه رأی نیاورد، نظرم را تقدیم خواهم کرد. ببخشید.

حسین پارسایی پنج‌شنبه 1 مهر 1395 ساعت 00:09

سلام.
حدس میزدم که سه فیلم کم باشه;
مقالاتِ شهید آوینی درمورد "موسیقی مدرن" و خوندین؟

سید جواد:
سلام.
یک مطلب از ایشان خیلی وقت پیش خوانده‌ام.

حسین پارسایی چهارشنبه 31 شهریور 1395 ساعت 21:20

سلام.
سید آقا ,, چشمه باکره رو دیدین؟
به تازگی دیدمش;
سومین فیلمی ست که از برگمان دیدم,ولی حتی به نزدیکیِ تعاریف جناب فراستی از این فیلمساز هم نرسیدم؛
سه تا فیلم برای نزدیکی به تعاریف, کمه لابد..درسته؟

سید جواد:
سلام.
حتماً کمه. خصوصاً درباره‌ی برگمان.

مجید چهارشنبه 31 شهریور 1395 ساعت 19:13

سلام سید جواد به نظرت نامجو خوب اجرا کرده این قطعه رو ؟
dl.mymusicpersia.com/2016/Album/Mohsen%20Namjoo%20-%20Personal%20Cipher/04%20Mojir.mp3

سید جواد:
سلام.
به هیچ وجه. مثل همیشه هیچ چیز سر جای خودش نیست. همه چیز حاضر است بجز حس. حس خاص فروتنی و نیاز. جملات دعای مجیر همه با نفی و اثباتی فقیرانه آغاز و به نیازی عاجزانه ختم می‌شوند. نیازی که خود مرحله به مرحله در سیری صعودی، با وجود ثابت بودن حرکت می‌کند و رشد. چنین حسی- یا چیزی حتی نزدیک به آن- مطلقاً در این اثر غایب است و بلکه متضاد آن موجود می‌باشد. نجوای فقیرانه و نیاز عاجزانه هرگز در گام بالا اتفاق نمی‌افتد. بالا بردن صدا، بجای نیازمندی، طلبکاری را می‌رساند و تحریر زدن- آن هم تحریری تربیت نشده و بد- صدا را به رخ می‌کشد و این دقیقاً ضد فروتنی است. در این اجرا، خواننده شعور درخواست که ندارد، هیچ؛ ابداً نمی‌فهمد که در حال سخن گفتن با کیست. از این رو ادب را کاملاً زیر پا می‌گذارد و صدایش را در مقابل این موجود بالا می‌برد و سرکشی می‌کند. به همین دلیل است که وقتی به "یا مجیر" می‌رسد، "یا" برایش مهم‌تر از "مجیر" است چراکه با کشیدن "الف" در "یا" می‌تواند زیبایی خواندنش را به رخ بکشد، اما با "مجیر" که مخاطب کلامش است کاری ندارد و به سرعت و با تلفظی نیمه‌محو از آن عبور می‌کند. در این میان، ادوات موسیقی جاز ته‌مانده‌ی حسی را نیز از بین می‌برند و به دعا رنگی غربی می‌زنند. مخلوط شدن‌شان نیز با آلات بومی ما جز التقاطی سردرگم نتیجه‌ای ندارد و مدام احساسات ما را به این سو و آن سو می‌کشد. در انتها نیز اصالتی که از ابتدا از دعا گرفته شده و به آواز داده شده بود، از آواز نیز صلب می‌شود و اصالت در پایان تماماً به موسیقی اختصاص پیدا می‌کند و کاملاً مشخص می‌کند که نه دعا مهم بود و نه حتی آواز. هر دوی اینها در انتها محو می‌شوند و به نفع موسیقی کنار می‌روند. یک موسیقیِ بی تعینِ بی‌شخصیتِ بی‌هویت که ادعای انجام کار نو دارد و امیدوار است با خواننده‌ی آنارشیستش بتواند این بار نیز بزه‌کارانه کلاه حس و احساس عده‌ای را بر دارد و حتی دعا را نیز مصادره به مطلوب کند و از قبلش نان بخورد.

A-Reza سه‌شنبه 30 شهریور 1395 ساعت 23:45

سلام روانشناس بزرگ رضا. منو بگو فکر میکردم با یه آدم حسابی طرفم. خودتم اصلا فهمیدی چی نوشتی جناب ناخدا. خودآگاه و ناخودآگاه چه کوفت زهرماریه دیگه رفیق.
حسرت ساختن سکانس چیه؛ بزرگ حسرت شناس قرن؟ سوال پرسیدی کدوم سکانسا رو بیش از ۲۰ بار دیدی منم اونا رو نوشتم کلی هم ننوشتم تو اونایی که ننوشتم فیلمایی هست که فراستی لپ و پارشون کرده. نگفته بودی که دوست دارم اونا رو بسازم. تو فیلم گفتی کدوم فیلمو دوست داشتم بسازم منم هیچی ننوشتم که. یا نکنه غیب میدونی‏!‏
توانایی ساختن تو همه ژانرها رو کجا دراوردی؟ ژانر مختلف محدود به یه ژانر نبودن یعنی همه ژانرها. شاید منظورم دو سه ژانر بوده. مطمئنی متن منو خوندی.
یعنی اگه میدونستم ایرادام فقط اینه تا الان صدتا فیلم ساخته بودم.
تو هم موفق باشی.
راستی یه وقت کتاب نخونده نخوابی. قدر مطلق اشتراک حسیت خراب میشه. مسواکم یادت نره.

رضا دوشنبه 29 شهریور 1395 ساعت 23:02

سلام

آقای A-Reza همه جوابهایت خودآگاهه نه ناخودآگاه .

البته بیشتر به نظر میاد مسعود فراستی جواب سوالا را
داده باشه.

اگر بین جوابهایت اشتراک حسی بگیریم ، اشتراک حسی جوابهایت تهی است.
مگر میشود ناخودآگاه جواب داده باشی و تهی بشود.

مطمئنی همه ی اینها را خودت دوست داشتی بنویسی و بسازی؟ چنین توانایی عجیبی در خودت می بینی و سراغ داری؟

مطمئنی حسرت ساختن همه ی این سکانسها به دلت مانده است؟ یا نمیدانی اصلا حسرت چیست؟

توانایی نگارش فیلمنامه تو همه ی ژانرها داری؟؟؟؟؟؟

چی میگی رفیق شوخی میکنی ، چند سالته؟

قصد بی ادبی ندارم و نداشتم ولی انتظار هر جوابی را داشتم جز این جوابهای پرت و ....

موفق باشی.

حسین پارسایی دوشنبه 29 شهریور 1395 ساعت 22:02

منظورم سوت و هورا کشیدن و جوایز سینمایی و.. ست که فضایی رو ایجاد میکنه که برخی علاقه مندان به سینما بهش اتکا میکنند و اسیرِ فضا میشن؛
در ضمن سیدجان ازتون عیدی میخوام!

سید جواد:
امر بفرمایید. برایم مقدور باشد، بر روی چشمانم تقدیمتان می‌کنم.

حسین پارسایی دوشنبه 29 شهریور 1395 ساعت 20:41

سلام..
عید سعید غدیر رو خدمتِ شما سید بزرگوار تبریک عرض میکنم..
دو سوال:
چند فیلم از "بونوئل" دیدین؟
از مشهورات فاصله بگیریم, شما بونوئل کارگردان رو استاد میدونید؟!!

سید جواد:
شش، هفت فیلم از او دیده‌ام. ابداً استاد نیست.
("از مشهورات فاصله بگیریم" را نفهمیدم یعنی چه.)

A-Reza دوشنبه 29 شهریور 1395 ساعت 18:20

سلام
اول از جواد به خاطر جوابها تشکر میکنم
در جواب رضا. راستی اینم اول بگم من اسمم رضا نیست انتخاب کردن این نامم به یاد بهترین رفیقمه که منو فیلم باز کرد اونم از نوع کلاسیکش.
.....
1. به طور کلی شخصیت محور
2. یکی دوتا نیست. خیلی زیاده
3. منظورتو درست نمیفهمم. ولی علاقه باشه مثلا جان وین جویندگان و کلا تو تمام فیلمهای فورد و ریوو براوو بازم تو رایوو براوو دین مارتینش. آلن دلون سامورایی. کرک داگلاس راههای افتخار و داستان کارآگاهی. باستر کیتون. کری گرانت شمال به شمال غربی و بدنام و پرورش بیبی. جیمی استیووارت تو چه زندگی معرکه ای و مغازه گوشه خیابان و طناب. هنری فوندا مرد اشتباهی و خوشه خشم. یه کم جلوتر پل نیومن تو بیلیاردباز.
زن هم هست ولی نمیگم که حرف درنیارن.
4. اینم زیاده و چندتاش اینان:
- جویندگان. خصوصا اول و آخر
- سکانس نبرد تو دلیجان
- سکانس اول دره من و سکانس هیو و کشیش تو دره سرسبز کنار هم.
- تمام سکانس های چه زندگی معرکه ای. پایانش. رقصش و آواز خوندن جورج و مری شکستن پنجره ها. سکانس رفتن جورج به خونه مری قبل ازدواج. عجب فیلیمه
- تمام سکانس های فریادها و نجواها. چه بازیهایی
(از برگمان زیاد هست)
- یه بیابونو یه هواپیما و یه کری گرانت معرکه و هیچکاک همیشه استاد
- دوش حمام روانی (اینو اینجا بسازی حکمش سنگساره)
یا اونجاییکه ورا مایلز میره خونه نورمن بیتس. یه نماشو هم خیلی دوست دارم اونجاییکه نورمن داره یه چیزی میخوره و دفترچه رو نگاه مینداره گردنشو کج میکنه دوربین فقط رو نورمنه. فکر کنم متوجه شدی کجا رو میگم. این عالیه.
- چندتا از سرگیجه خصوصا اولش و آخرش.
- بدنام هیچکاک پایان بندی و خصوصا اون لیوان شاهکار.
- سکانس های حمله پرندگان. خصوصا از اونجاییکه برق میره تا آخر فیلم
- پنجره رو به حیاط که کلا عشقه
- سکانس خفه کردن گریس کلی تو ام را به نشانه مرگ بگیر که البته قیچی نمیزاره.
- سکانس معروف کشتن اسکار هوملکا با چاقو توسط سیلویا سیدنی تو خرابکاری
- اول و آخر آپارتمان. کلیسای ایرما خوشگله. یه چند از شیطونی های بعضی ها داغشو دوست دارن. استغفرالله
- کلاس درس آمارکورد. چندتا سکانس دیگه هم ازش اعوذبالله
- سکانس آخر جاده.
- چندتا از چه کسی از ویرجینا وولف میترسد.
- اول و آخر سامورایی. و چندتای دیگه
- چندتا سکانس اواخر بهار و داستان توکیو
- سکانس آخر و خودکشی دختر در رودخانه سانشوی مباشر.
- حمله دزدها به روستا هفت سامورایی و آخرش.
- سه چهار سکانس ریش قرمز فریاد دختره تو چاه. گدایی دختره برای خرید کاسه. دختره و پسربچه کلا. دارو دادن و نخوردن. باز کردن پنجره.
- تمام سکانس های مغازه گوشه خیابان.
- سکانس آخر تعطیلات رومی.
- پالکان ادسا رزم ناو پوتمکین.
- رینگ بوکس روشنایی های شهر.
- سقوط سنگ ریزه ها تو هفت شانس.
(فیلمهای صامت زیاد دارم و زیادی دوست دارم)
- کسی که لیبرتی والانس رو کشت نبرد استیووارت و لی ماروین.
- قدم زدن کرک داگلاس بین سربازها راههای افتخار.
...
خیلی هست بسه که حوصلتون بیشتر سرنره. یه چندتا هم خیلی زیاد دوست دارمشون چون برام حرف در نیارن ننوشتم.
حالا چرا بیست بار؟
قطعا از شباهت فیلمها باید متوجه بشی که تو چه جاده ای میخوام قدم بزنم.
چیزی که مشخصه علاقه من به ژانرهای مختلفه. محدود یه یه نوع نیستم. و این تو ایده هایی که دارم میتونه خودشو نشون بده.

حسین پارسائی دوشنبه 29 شهریور 1395 ساعت 17:35

سلام.
مشکل از سیستم بنده بود که برطرف شد.
خودتون مطلبی ننوشتین(هفته چهارم)؟

سید جواد:
سلام.
نه متأسفانه. فرصت نکردم. شاید با تأخیر مطلبی را منتشر کنم.

حسین پارسایی دوشنبه 29 شهریور 1395 ساعت 00:27

لینک رای گیری مشکل داره..

سید جواد:
چه مشکلی؟
از زمان درج لینک تا حالا، 7 رأی جدید ثبت شده.

رضا دوشنبه 29 شهریور 1395 ساعت 00:26

سلام سید جان
خطاب به آقای A-Reza :
اول مشخص کن فیلمنامه ی حادثه ای دوست داری یا شخصیت محور؟
پس از تماشای چه فیلمی بود که احساس کردی این فیلمو دوست داشتی خودت بسازی؟
از احساساتت به کاراکترهای مورد علاقه ات بگو؟
چه سکانس یا سکانسهایی را بیش از 20 بار در یک فیلم تماشا کردی؟
باید از احساساتت بگویی تا جاده ای که میخواهی و دوست داری در آن قدم بزنی کمی مشخص تر شود.
اگر دوست داشتی جواب سوالاتم را بده.
البته با اجازه ی سید.
موفق باشی

سید جواد:
سلام.
ممنون از توجه و یاری‎تان.

حسین پارسایی یکشنبه 28 شهریور 1395 ساعت 23:54

سلام.
جنایت و مکافات از نظر جناب فراستی ,,بهترین اثر داستایوفسکی ست و بهترین رمان تاریخ ادبیات..( 4 ستاره )
به نظر بنده ی حقیر ,, شبهای روشن متوسط است.سه باری خوندمش.ولی نیه توچکا بد است.صفر..

میثم امیری یکشنبه 28 شهریور 1395 ساعت 20:53

سلام.
ایرما خوشگله.

سید جواد:
سلام.
اگر زحمت بکشید و رأی خود را از طریق لینکی که در بخش نظرسنجی (سمت راست وبلاگ) درج شده است، ثبت کنید، ممنون می‎شوم.

A-Reza یکشنبه 28 شهریور 1395 ساعت 20:07

و اما آخر...
از کجا میشه فهمید استعداد یا ذوق کارگردانی داری؟ یعنی واقعا داری و توهم نیست. من خیلی درگیری ذهنی دارم منظورم ایده هایی که مثل خوره بهم چسبیدن. عشق فیلمم. بدجور. منظورمم فیلمهای کلاسیکه حتی بازخوردم با فیلمهای امروزی تندتر از مسعودخانه. اگه کلمه ای مناسب برای میزان عشقم به سینمای کلاسیک بود حتما مینوشتم ولی نیست. زندگیمو قشنگ میکنن. آدمم میکنن. زندگی میکنم باهاشون. فیلم مغازه گوشه خیابان لوبیچو دیدی. از بس که حس و زیبایی داره فیلم که مست میشم. همش باخودم درگیرم فیلمساز بشم. ولی وقتی میشینم به فیلم از جان فورد و هاکس میبینم پشیمون میشم. میترسم فیلم بسازم آبروی سینما رو ببرم. ولی باز وسوسه هست. سینما برام شوخی نیست. نمیدونم چی بگم. فکر میکنم ذوق یا استعدادشو دارم یا سینما تو خونم هست. کلی ایده دارم. حتی استوری برد و فیلمنامه که بعدا همشونو جر میدم چون بعد یه مدت که مرورشون میکنم میبینم چقدر آشغالن. نزدیک ده تا فیلمو پلان به پلان دارم ولی... ولی از کجا بدونم اینکه استعدادشو دارم توهم نیست. میدونم بزرگان گفتن از هر چی میترسی خودتو بنداز توش ولی مشکلاتی که گفتم هم فکرمو مشغول کرده. امیدوارم مشکل روانی نداشته باشم.
فیلم زیاد میبینم همینطور که گفتم. نقاشی هم کمی کار کردم. موسیقی کلاسیک شدید گوش میدم. کتاب میخونم. ولی سینما بحثش جداست. عشقه عشق.
نشستن تو اتوبوس چه صفایی داره. اونم شبها یه کمی بارون بزنه که معرکه ست. کلی ایده و داستان ریخته تو اتوبوس و مردمش حتی تو سبزی فروشی و صف نانوایی ولی موندم این فیلمسازا این فیلمهای بدشونو از کجا میارن.
میدونم خیلی آشغال و شلوغ و شدیدا پرت و نامنظم و روان پریشانه نوشتم ولی اگه میشه راهنمایی کن رفیق.
ببخش که امشب زیادی مزاحمت شدم

سید جواد:
من خودم که خیلی در این بحث صاحب نظر نیستم، چون تجربه‎ی چندانی ندارم. اما بسیار دیده‌ام که جناب فراستی به افرادی چون شما پیشنهاد می‎کنند که به دل کار بزنند، اما نه با فیلم داستانی و بلند، بلکه با مستند و کوتاه. بسازند و در معرض نقد قرار دهند. آرام آرام هم خودشان می‎فهمند و هم منتقدان مشخص می‎کنند که آیاآنها واقعاً این کاره هستند یا نه. اگر پاسخ مثبت بود، باید خودشان را رفته رفته به گروه‎های فیلمسازی تحمیل کنند و تا مدتی کار دستیاری را پیش بگیرند و به تدریج و بعد از مدتی به ایده‎های خودشان برسند.

A-Reza یکشنبه 28 شهریور 1395 ساعت 19:32

امروز میخوام خیلی مزاحمت بشم سید.
نظر جناب فراستی رو راجع به فیلم Spellbound و To Catch a Thief میدونی.
خوندم که برادران کارامازوف رو در بین آثار استاد متوسط میدونن برام جالب بود. کدوما رو بهتر ازش میدونن. البته منم اول جنایت و مکافات رو که دیوونه این شاهکارم بعد هم ابله رو بهتر میدونم. نظرشون رو راجع به ابله میدونی. و البته یک چیزی هم راجع به شب های روشن. سید من با شب های روشن زندگی کردم درسته شاهکار نیست ولی داستان کوچیک و بی آزار و عجیب حس و حال خوب کنیه لااقل برای من. نظر خودت راجع به آثار این مرد تکرارنشدنی چیه. اگه میشه به ترتیب رمان به رمان نظرتو بگو. نظر مسعود خان هم اگه میدونی بگو.
...
راستی من از بری لیندون کوبریک خیلی خوشم میاد ولی از درخشش و پرتقال کوکیش بدم میاد.

سید جواد:
فکر می‎کنم امتیاز جناب فراستی به Spellbound و To Catch a Thief به ترتیب 1 و 2 باشد.
ایشان نیز جنایت و مکافات را بسیار بهتر از برادران کارامازوف می‎دانند، اما نظر دقیق‎شان را درباره همه آثار داستایفسکی نمی‌دانم.
بنده نیز جدیداً آثار این نویسنده را مرور نکرده‌ام، اما جنایت و مکافات را بهترین اثر او می‎دانم. ابله را نخوانده‌ام؛ شب‎های روشن به نظرم متوسط است؛ نیه توچکا را هم دوست ندارم.

A-Reza یکشنبه 28 شهریور 1395 ساعت 19:19

سلام.
جایی قبلا خونده بودم منظورم از جایی همینجاست یا وبلاگ مسعودخان تو بخش کامنتا. اگر از فیلم چند برداشت مختلف بشه یعنی مفاهیم گوناگون اون فیلم به فرم نرسیده. یا مثلا اگه فیلمو الان نفهمیدی بعد چندبار دیدن میتونی بفهمی هم فرم درنیومده. البته دقیقا مطلبو یادم نیست ولی فکر کنم مفهوم کلی همین بود. فکر کنم بخث سر مهر هفتم یا پرسونا بود. اگه اشتباه متوجه شدم بهم بگو.
سر سرگیجه بحث اینه. هر کی یه چی میگه. این دنیای اسکاتیه نه از اونجا به بعد رویاست این واقعی نیست نه واقعیه سرگیجه سرگیجه است. صدتا برداشت مختلف. این ایراد نیست. تنها فیلم استاد که این مشکل باهاش هست همینه. مابقی نه. نه سر بدنام. نه پنجره رو به حیاط. نه پرندگان نه بقیه. راهنمایی کن
از سرگیجه خیلی خوشم میاد ولی این بحثا آزارم میده. به نظرم هیچ پیچیدگی نداره همون بار اول فهمیدم. ولی همونطور که گفتم انقدر هر کی یه چی میگه آزاردهنده میشه. حتی سر پرسونا هم همینه همون بار اول فهمیدم منظور فیلمو نه نیازی به کتب روانشناسی بود و نه هیچ کوفت زهرمار دیگه ای. البته چندتا از فیلمهای استاد رو بیشتر از سرگیجه دوست دارم مثل بدنام و خصوصا پنجره رو به حیاط که به نظرم بهترین فیلم استاده.

سید جواد:
سلام.
آنچه شما تحت عنوان برداشت‎های مختلف می‎فرمایید، مربوط به سطح اولیه و سرگرم کننده‎ی فیلم نیست. اگر فیلم سرگرم نکند و قصه نگوید و تنها فهم افراد مختلف منوط به تفسرهای آنها باشد، این اشتباه است و بدان معناست که فیلم فرم ندارد، اما اگر سطح نخستین فیلم برای همه قابل فهم باشد و سرگرم کننده و قصه‎گو، حالا در سطوح عمیق‎تر هرکس می‎تواند با توجه به زاویه نگاه خویش و ذوق و توجه شخصی‌اش برداشتی داشته باشد و این، البته فرم فیلم را زیر سؤال نمی‎برد. تمام آنچه درباره‎ی سرگیجه ذکر می‌شود نیز همین‌گونه است. بحث رؤیا و سوبژکتیویته مربوط به سطح فیلم نیست و هیچکاک آن قدر شعور داشته که فهم سطح نخستین اثر را منوط به این مسائل نکند، اما وقتی وارد کنکاش شویم، بحث سوبژکتیویته در اغلب آثار هیچکاک جای بحث دارد و مثلاً درباره‌ی پنجره رو به حیاط نیز می‌توان مفصلاً در این باره صحبت کرد.

کمیل یکشنبه 28 شهریور 1395 ساعت 13:19 http://cinematic-writing.blogsky.com

سلام و عرض ادب
به نظرم در هفته ی فیلم آزاد،به فیلم های کارگردان هایی بپردازیم که پتانسیل بررسی سیستماتیک را ندارند و فقط یک یا چند اثر قابل بحث و نقد دارند و به عبارتی "فیلمساز مؤلف" نیستند نه برگمن یا فلینی که پتانسیل مطالعه و بررسی آثارشان از ابتدا تا انتها هست و پس از هیچکاک باید سراغ آنها رفت.
نکته ی دیگر در نظرسنجی،نام فیلم ها هست که از آنجا که خارجی هستند،به منظور سهولت در جستجو برای اخذ اطلاعات،بهتر است انگلیسی و به همراه سال تولید درج شوند.
بنابراین پیشنهادم همچنان فیلم the omen 1976 هست.
سپاس

علیرضا درویش یکشنبه 28 شهریور 1395 ساعت 10:14

به دوست عزیزم حسین پارسایی.
از این صفحه دانلود کنید.
subtitlepedia.net/download/view download/22/1962

فقط یه توضیح؛
اگر با kmplayer باز می کنید، دو فایل مجزایی که در فایل فشرده مشاهده می کنید را با هم بکشید توی فیلم. (شرمنده که بهتر بیان نشد!)
متاسفانه فرمت SRT زیرنویس این فیلم موجود نیست و فقط idx/sub موجوده.

حسین پارسایی یکشنبه 28 شهریور 1395 ساعت 10:08

سلام.
پیشنهاد بنده :"ایرما خوشگله" ,بیلی وایلدر..

حسین پارسایی شنبه 27 شهریور 1395 ساعت 18:37

سیدجان ,
بری لیندون و اسپارتاکوس و دیدین شما؟
نظرتون مثبته یا منفی؟
به نظرم هیچ کدوم خوب نیستن,,حتی متوسط هم نیستن;

سید جواد:
با شما هم نظرم.

حسین پارسایی شنبه 27 شهریور 1395 ساعت 18:07

سلام.
در پاسخ به دوست عزیز_علیرضا درویش_:
اگر بتونید زیرنویس "شبهای کابیریا" رو بفرستین برام,, شاید بهتون رأی بدم!..

علیرضا محزون جمعه 26 شهریور 1395 ساعت 23:23

سلام
متاسفانه به علت مشغله ی زیاد در این دو هفته نتونستم فیلم هیچکاک رو ببینم و چیزی بنویسم. گوبا شما هم سرتون شلوغ بوده.
پیشنهاد من برای جلسه آزاد فیلم "Ida" ساخته ی پاولیکفسکی است.

آرش جمعه 26 شهریور 1395 ساعت 15:03

سلام و خسته نباشید.
فیلم پیشنهادی بنده برای هفته فیلم آزاد "دنده آدام" ساخته جورج کیوکر است.
ممنون.

علیرضا درویش جمعه 26 شهریور 1395 ساعت 12:13

سلام.
پیشنهاد فیلم آزاد: ”شب های کابیریا” از فلینی.

حسین پارسایی چهارشنبه 24 شهریور 1395 ساعت 00:00

ممنون..
آقای اسفندیاری که خیلی پرت بودن تو اون جلسه..
کلا تو باغ نبودن و نیستن..جناب فراستی چی میگفتن ,, ایشون چی برداشت میکردن..

حسین پارسایی سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 18:25

سوالِ خاصی نیست,,
جناب فراستی گفتند (البته دقیقا خاطرم نیست) :
" اسلامیتِ ما از جمهوریتِ ما ,, گذار میکند."
و گفتند که نمیگم که این جمله از کیه ,,
میدونید اشاره شون به چه فردی بود؟

سید جواد:
آقای خامنه‌ای.
جمله‌ی اصلی این است: "هویت دینی ما برخاسته از هویت ملی‌ ماست."

حسین پارسایی سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 14:22

سلام.
فایل مناظره ی جناب فراستی و آقای شهاب اسفندیاری و دیدین؟
یک سوال کوچولو داشتم..

سید جواد:
سلام.
فایل را ندیده‌ام ولی خودم در جلسه حضور داشتم. البته الآن به دقت صحبت‌ها را به یاد نمیارم.
حالا شما سؤال‌تون را بفرمایید، بعد یه دور بزنید، ببینیم چه میشه کرد.

حسین پارسایی دوشنبه 22 شهریور 1395 ساعت 14:08

سلام سید جان..
عیدتون مبارک......

سید جواد:
سلام.
بر شما هم مبارک و فرخنده و پر عافیت، ان شاء الله.

حسین پارسایی دوشنبه 22 شهریور 1395 ساعت 01:36

با تشکر از ویکی پدیا !

سید جواد:
نشنیده (نخوانده) می‌گیرم.

سهیل یکشنبه 21 شهریور 1395 ساعت 19:10

سلام سید جان.
سوالم شاید خارج از حوصله ی شما باشه ولی درباره ی رئالیتی در سینما و اینکه واقعی نمایی آیا لازمه ی هنر سینما و نمایش است یا خیر، مقاله و مطلبی در نظر دارید که پیشنهاد کنید ؟ مقوله ای است که مطالعه اش برای مقایسه ی سینمای امروز و کلاسیک به نظر کمی ضروری است.
متشکر.

سید جواد:
سلام.
در لحظه چیزی که به ذهنم می‌رسد، دو مطلب از خودم و یکی از جناب فراستی است. لینک این سه مطلب را در زیر قرار داده‌ام. امیدوارم که مفید واقع شود.

1)
http://sky-criticism.blogsky.com/1395/06/12/post-78/ (در این لینک، 5 مطلب وجود دارد. مطلب دوم را بنده نوشته‌ام.)

2)
http://sky-criticism.blogsky.com/1394/11/21/post-68/%D8%A7%DA%98%D8%AF%D9%87%D8%A7-%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AF-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D9%88%D8%AF-%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AD%D9%82%DB%8C%D9%82%DB%8C-1394

3)
http://farasati.blogsky.com/1395/06/06/post-278/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%BA%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%87%D8%AF%D9%88%DB%8C%D8%A7%D9%86-1394

حسین پارسایی یکشنبه 21 شهریور 1395 ساعت 14:37

چندتا از خوبهاش و معرفی کنید.

سید جواد:

تعدادی از داستان کوتاه‌های مهم‌:
گربه سیاه
نقاب مرگ سرخ
سوسک طلایی
ویلیام ویلسون
قلب فاش‌گو
زوال خاندان آشر
خمره آمونتیلادو
نامه گمشده
قتل‎های خیابان مورگ
سقوط در مالستروم
چاه و آونگ
حقیقت قضیه آقای والدمار
الئونورا
از کوهستان آشفته
تکچهره خاگدیس
نوشته درون شیشه

و تنها رمان آلن پو:
سرگذشت آرتور گوردن پیم

حسین پارسایی یکشنبه 21 شهریور 1395 ساعت 11:24

سلام و عرض ادب..
چند اثر از آلن پو خوندی سید جان؟

سید جواد:
سلام.
کم نخونده‌ام ولی تعدادش یادم نیست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد