چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

کارگاه مجازی نقد

هر که خواهد، گو بیا و هر چه خواهد، گو بگو



کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست

                                                                

                                

                                    حافظ




فیلم این هفته (جلسه‌ی ششم):



چشمه‌ی باکرگی (The Virgin Spring)، اینگمار برگمن، 1960



مشخصات نسخه‌ی مورد بررسی



رنگ: سیاه-سفید


مدت: 86 دقیقه


کیفیت: 720p


فرمت: mkv




توجه:


جهت مشاهده‌ی تصویر "نتیجه نظرسنجی" در اندازه‌ی واقعی


بر روی تصویر کلیلک کنید.



http://s9.picofile.com/file/8269696626/6th_Session.jpg










ــ جهت مشاهده‌ی توضیحات مربوطه "اینجا" را کلیک کنید.


ــ آخرین مهلت ارسال مطالب: چهارشنبه، 28 مهر 95، ساعت 12 شب


ــ ایمیل جهت ارسال مطالب: sky_eng2011@yahoo.com


* موضوع ایمیل ارسالی را در فرمت زیر مرقوم فرمایید:


"کارگاه مجازی نقد" - [نام فیلم] - [نام نویسنده]


ــ جهت دانلود فیلم این هفته می‌توانید از "اینجا" اقدام کنید.


ــ جهت مشاهده‌ی نام فیلم‌های بررسی شده به "ادامه مطلب" مراجعه فرمایید.

 




 فیلم‌هایی که تا کنون بررسی شده‌اند:



جلسه اول: باغ لذت (The Pleasure Garden)، آلفرد هیچکاک، 1925



جلسه دوم: مستأجر (The Lodger)، آلفرد هیچکاک، 1927



جلسه سوم: ادوارد دست‌قیچی (Edward Scissorhands)، تیم برتون، 1990



جلسه چهارم: سراشیب (Downhill)، آلفرد هیچکاک، 1927



جلسه پنجم: رینگ (The Ring)، آلفرد هیچکاک، 1927

نظرات 190 + ارسال نظر
علیرضا دوشنبه 11 دی 1396 ساعت 04:05

سلام سیدجان

جدیدا جناب فراستی در یک مصاحیه از احمد محمود به شدت تعریف کردند. خواستم بپرسم نظر شما درباره این نویسنده چیست و کدام آثارشون رو برای شروع پیشنهاد می کنید؟

سید جواد:
سلام.
نویسنده‌ای خوب و بسیار جدی است. شاید تنها نظریه‌پرداز اساسی ما در ادبیات داستانی باشد و از معدود نظریه‌پردازانی در جهان که هم خوب می‌نویسد و هم خوب تئوری می‌دهد و در عین حال، ابداً ادعای تئوریک بودن ندارد.
«زمین سوخته» و بعد «مدار صفر درجه» و «همسایه‌ها» برای شروع بهترین‌اند.

محسن چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت 19:03

سلام
گفت و گو با محسن باقری بالاخره انجام شد؟
این گفت و گو را چگونه باید به دست آورد؟

سید جواد:
سلام.
خیر، هنوز انجام نشده است.

محسن یکشنبه 26 آذر 1396 ساعت 13:20

سلام
گفت و گو با محسن باقری صورت گرفت پیرامون مجله؟
اگر میشه لینک صوت را بگذار سید عزیز

سید جواد:
سلام.
خیر. جلسه به این هفته موکول شد. البته به صورت تمام صوتی هم نخواهد بود.

علی پنج‌شنبه 23 آذر 1396 ساعت 09:24

سلام
سید جواد می توانید هم اکنون شما هم "فیلم های عمر خود" را بنویسید؟ یا فکر می کنید اگر الان یک لیست بدهید ممکن است بعدا نظرتان در موردش تغییر کند و آنها را فیلم های خوبی ندانید؟
سوال دوم اینکه شما بعد از سینما، دایره تأثیر گذاری کدام هنر را وسیع تر می دانید؟

سید جواد:
سلام.
درباره لیست عمر باید عرض کنم که اصلاً برایم مهم نیست که امروز نظری داشته باشم، اما در آینده با کسب سواد و تجربه و تعمق بیشتر، نظرم تغییر کند و اصلاً پویایی و زنده بودن را با تغییر می‌شناسم. اما لیست عمر اعلام نمی‌کنم چون هم عمر چندانی نکرده‌ام، هم بسیاری از آثار تاریخ سینما را هنوز ندیده‌ام.

حمید چهارشنبه 22 آذر 1396 ساعت 16:30

سلام سید جواد.
استاد فراستی جایی در سخنرانی خود در باغ کتاب فرمودند که از یک اثر هنری فرم‌یافته می‌تواند محتواهای متعددی دربیاید،اگر امکان دارد در این‌باره کمی توضیح دهید.
با تشکر.

سید جواد:
سلام.
ایشان فرمودند که یک فرم، محتواهایی را برمی‌سازد که می‌توانند با یکدیگر در تضاد باشند.
یک مثال از فیلم «سرگیجه» عرض می‌کنم:
صحنه خروج جودی از حمام را در انتهای فیلم به خاطر آورید. پیش از آن صحنه، همه چیز جودی شبیه مادلین شده است، بجز موهایش. اسکاتی، جودی را به داخل حمام می‌فرستد تا موهای خود را نیز همچون مادلین درست کند. حالا با صحنه خروج او از حمام مواجه هستیم. صحنه‌ای که در آن، جودی تماماً شبیه مادلین شده، تشویش اسکاتی به پایان رسیده و زمان آن است که وصال اسکاتی به جودی-مادلین اتفاق بیافتد. فرم این صحنه را، پلان به پلان، بررسی می‌کنیم:

1)دوربین به همراه یک موسیقی پرتشویش به اسکاتی نزدیک می‌شود (حرکت دالی دوربین رو به جلو) و زمانی که به مدیوم‌کلوز او می‌رسد، می‎ایستد. اسکاتی در این قاب با نگاهی مشوش درب حمام را نظاره می‌کند.

کات به:

2) جودی-مادلین در نمایی لانگ، در چارچوب درب حمام، در میان بخاری غلیظ، به صورت محو، ایستاده است. پس از مکثی، شروع می‌کند به حرکت به سمت دوربین (به سمت اسکاتی).
نکته: نمای جودی-مادلین، POV اسکاتی نیست!

کات به:

3) اسکاتی در همان نمای مدیوم‌کلوز در حتال تماشاست. از تشویش نگاهش اندکی کاسته شده، اما دلواپس است؛ آب دهانش را قورت می‌دهد.

کات به:

4) جودی-مادلین همچنان در حال نزدیک شدن به دوربین (به اسکاتی) و در حال حرکت از قاب لانگ به کلوز است. اما وقتی به نمای مدیوم می‌رسد،

کات به:

5) اسکاتی در همان اندازه نمای قبلی در حال نگریستن است. تشویشش به کلی از بین رفته. دلواپسی‌اش اما هنوز هست. به علاوه اندکی راضی است؛ لبخند کوچکی می‌زند.

کات به:

6) جودی-مادلین در نمای مدیوم متوقف شده است.

کات به:

10) اسکاتی، این بار در نمای کلوز، در حال تماشاست. اثری از تشویش و رضایت نیست، اما دلواپسی هست. در عین حال، نفسی هم از سر راحتی می‌کشد.
*این پلان را به خاطر داشته باشید.

کات به:

11) جودی-مادلین هنوز در مدیوم‌ متوقف است. پس از مکثی نسبتاً طولانی، آرام جلو می‌آید تا به نمای مدیوم‌کلوز می‌رسد. باز متوقف می‌شود.

کات به:

12) اسکاتی در همان اندازه نمای قبلی، با همان حالات راحی پیشین ایستاده. بس از مکث کوتاهی، به سمت جلو (به سوی جودی-مادلین) حرکت می‌کند. این، نخستین دفعه‌ای است که اسکاتی طی این صحنه، حرکت می‌کند.

کات به:

13) دو نفر به هم می‌رسند و در حالت بوسه قرار می‌گیرند، اما به محض شکل‌گیری بوسه، دوربین شروع می‌کند به چرخیدن دور این دو نفر؛ ما بوسیدن را نمی‌بینیم. در اثنای چرخش دوربین، فضای اطراف این دو نفر تغییر شکل می‌دهد و این فقط اسکاتی است که متوجه آن می‌شود. در این فضای تغییر یافته- که مشخصاً ذهنیت اسکاتی است- تازه بوسه را می‌بینیم. چرخش دوربین ادامه می‌یابد. فضای اطراف، به داخل خانه تغییر شکل می‌دهد، اما اگر به پس‌زمینه دقت کنیم، اثری از دیوار خانه نیست، بلکه یک نور آبی مطلق دیده می‌شود. در این فضای آسمان‌گونه نیز باز بوسه را به طور کامل می‌بینیم. در انتها، این نما به سمت تاریکی فِید می‌شود.

حالا بعد از توضیح و تجزیه سکانس، می‌رسیم به تحلیل آن. فرم بالا، چه محتوایی را برمی‌سازد؟ فرم و محتوای این صحنه سه چیز است:
الف) آرام و قرار گرفتن اسکاتی
ب) به ثبات رسیدن رابطه بین این دو نفر
ج) وصال (دست‌یابی) آنها به یکدیگر

پلان 10 را دوباره به خاطر آورید. در این پلان هم با دلواپسی اسکاتی مواجه هستیم (از طریق حالت نگاهش) و هم با راحتی خیالش (از طریق آب دهانی که قورت می‌دهد). «دلواپسی» و «راحتی خیال» دو چیز متضاد هستند، اما فرم این پلان، هر دو را در آن واحد به ما منتقل می‌کنند. همین اتفاق در کل سکانس نیز جاری است. بنابراین، در عین حالی که مورد "الف" محتوای این صحنه است، ضد آن نیز محتوای دیگر همین صحنه است. همان فرم واحد، هر دوی این محتواها را تولید می‌کند. کاهش تشویش نگاه اسکاتی و قورت دادن آب دهانش اگر مورد "الف" را تولید می‌کنند، افزایش دلواپسی، رضایت گذرا و حرکت دیرهنگام او به سوی معشوق، متضاد مورد "الف" را تولید می‌کنند.

ریتم آرام صحنه، حرکت آرام جودی-مادلین و خصوصاً مکث‌های چندین‌باره او، ثباتی را خلقی می‌کند که در مورد "ب" به آن اشاره شد. این ثبات و قرار، زمانی به اوج می‌رسد که دو عاشق در آغوش یکدیگر قرار می‌گیرند. سکون بدنی آنها این ثبات و قرار را تقویت می‌کند. نمای نزدیک و دونفره و همچنین حرکت آرام دوربین نیز این ثبات و قرار را تشدید می‌کند. اما برسیم به حرکت چرخشی دوربین. دوربین با گشتن به گرد این دو نفر انگار دور آنها را حصار می‌کشد و ثبات آنها را دامن می‌زند. به علاوه، سکون آنها را از زوایا و جهات مختلف به نظاره می‌نشیند تا بر آن تأکید کرده باشد. همین حرکت چرخشی، در عین حال، حس بی‌قراری را نیز با خود به همراه می‌آورد. خصوصاً وقتی بوسه را درست و حسابی نمی‌بینیم، در واقع یعنی نتیجه این ثبات را تماشا نکرده‌ایم. بنابراین، ثبات در حس ما تثبیت نمی‌شود. به علاوه، فضای اطراف نیز مدام در حال تغییر کردن است و تغییر با ثبات در تضاد است. پس ملاحظه می‌کنید که باز هم یک فرم واحد موجب می‌شود که هم مورد "ب" و هم متضادش در آن واحد خلق شوند.

جودی-مادلین همواره در میان غبار دیده می‌شود. آرام حرکت می‌کند. مدام متوقف می‌شود و انگار به سختی به ما- به اسکاتی و به دوربین- نزدیک می‌شود. مجموعه این حالات، در عین اینکه دست یافتن دو عاشق را به تصویر می‌کشد، دست‌نیافتنی بودن آنها به یکدیگر و رؤیایی، ذهنی و خیالی بودن این وصال را نیز خلق می‌کند. پس دوباره با فرم واحدی طرف هستیم که مورد "ج" و متضاد آن را به طور توأمان تولید می‌کند.

فرم، در این سکانس، یک فرم یکه و واحد است. اما اگر بخواهیم خیلی ریاضی و خط‌کشی شده عمل کنیم و هر یک از حالات "الف"، "ب" و "ج" را در بر دارنده 3 محتوای مختلف بدانیم (مثلاً "الف" متضمن سه محتوا است: 1) خودِ الف | 2) متضاد الف | 3) الف و متضادش، همراه با هم) و سپس حالات همنشینی این محتواها را با یکدیگر حساب کنیم، در می‌یابیم که ترکیب این حالات، منجر به تولید 27 محتوای مختلف می‌شود که از میان آنها 19 محتوا، در بر دارنده مفاهیمی متضاد هستند.
پس یک اثر به فرم رسیده، قابلیت تولید و خلق محتواهای متعددی را دارد که چه بسا اغلب آنها با یکدیگر متضاد نیز هستند.

علی یکشنبه 12 آذر 1396 ساعت 13:49

سید جواد بنده گمان می کنم در شرایطِ آن کودک، تهوع جسمی به این علت رخ می دهد که لحظاتی قبل از آن "احساس" تهوع در کودک صورت گرفته است و مغز به دستگاه گوارشی و سیستم بلع در این راستا پیغام ارسال می کند و فرد را آماده استفراغ می کند.

بعبارتی تهوع جسمیِ او، پس از احساس تهوع او می آید و سیستم گوارشی فرد به خطا افتاده و به آن احساس، واکنش نشان می دهد.

سید جواد:
بنده اما بر این باورم که تهوع فیزیکی و احساسی دو مقوله مجزا از یکدیگر هستند و مستقلاً قابل رخ دادن می‌باشند، حتی اگر به طور موازی و در یک زمان نیز در حال وقوع باشند.

علی یکشنبه 12 آذر 1396 ساعت 10:09

سلام سید جواد عزیز
اگرچه پیش تر در مورد مبحث بعد خارجی و داخلی وجود انسان و همچنین در خصوص مجددا وارد شدن واکنشهای حسی/احساسی ما به دستگاه وجودیمان توضیحاتی بیان نکرده بودید و اکنون کمی مساله برایم مبهم است.
به همین خاطر درمورد بخش دوم فرمایش شما نظرم را می نویسم؛ تهوع هم بنظرم در رده "آسیب جسمی" قرار می گیرد، یعنی اگر آسیب جسمی را یک احساس (sensation) بدانیم، تهوع هم یک احساس است. حال ممکن است مشخصا خود یک emotion یا feeling نباشند، اما قطعا هر کدام بهمراه خود یک emotion یا feeling را دارند. (برای مثال آسیب جسمی با خود حس "درد" را بهمراه دارد) پس اجازه بدهید در ادامه عرایضم آسیب جسمی را همان احساس ناشی از آن (یعنی "درد") و تهوع را هم همان احساس ناشی از آن (و "تهوع") بنامم.
حال برای مثال کسی که به یک مورد که درد را برای او بهمراه داشته است شرطی شده باشد، در مواجهه مجدد با آن مورد، یک درد را بطور ناخودآگاه احساس خواهد کرد اما اگر از نظر فیزیکی به بررسی بدن او پرداخته شود چیزی که نشان از صدمه و درد فیزیکی باشد در او نمی توان دید. بلکه انگار آن درد در توهم او ساخته شده است.
می دانم که مبحث پیچیده است، اما با عرایضم می خواهم این را برسانم که در واقع همه چیز مبحث شرطی شدن باز به همان سه بُعد وجودی ما که فرمایش کردید برمیگردد (یعنی "عقل" و "حس/احساس") و نه وجه بشری و فیزیکی.

سید جواد:
سلام.
مثالی که درباره کودک مبتلا به سرطان مطرح شد، نتیجه‌گیری آخر شما را آشکارا نفی می‌کند. آن کودک در جسمش دچار تهوع می‌شود و اگر فیزیک او را مورد بررسی قرار دهیم می‌بینیم که دقیقاً فیزیکش است که تهوع گرفته. اینکه آیا این اثر فیزیکی، اثری غیر فیزیکی را در دستگاه واکنش او به همراه دارد یا نه، بحث دیگری است که اساساً صحیح هم هست، ولی شرطی شدن فیزیک را ابداً نمی‌توان منتفی دانست، ولو اینکه با شرطی حسی یا احساسی مقارن باشد.

علی چهارشنبه 8 آذر 1396 ساعت 10:33

باسلام سید جواد عزیز
پیرو صحبت های شما با آن دوستی که درخصوص شرطی شدن سوال کرده بود، بنده سوالی در آن خصوص برایم ایجاد شد. برای مثال کودکی که مثال زدند اگر پس از دیدن کلاه سفید تنها "احساس" ترس در او ایجاد شود و نه "حس" ترس، باز هم یک امر ناخودآگاه رخ داده است؟ یا اینکه فردی که به چیزی شرطی می شود تنها حس است در او ایجاد می شود و نه احساس؟
یک مثال دیگر که در خصوص شرطی شدن است را خدمتتان عرض کنم شاید مثال بهتری در این زمینه باشد. کودکانی را که برای شیمی درمانی به اتاق درمان می برند بخاطر اینکه به آنها سخت نگذرد بستنی می دهند (و از طرفی شیمی درمانی اینگونه است که حین آن در افراد تهوع ایجاد می شود). اما مدتی بعد که کودک در خارج از آن فضا، بستنی می خورد حال تهوع به او دست می دهد.
آیا این به این معنی است که آن شرایط درمان، روی ناخودآگاه او تأثیر گذاشته است؟

سید جواد:
سلام.
1) دستگاه (تولید) واکنش وجود ما متشکل از سه بخش مجزای عقل، احساس- که هر دو خودآگاه هستند- و حس- که ناخودآگاه است- تشکیل شده است. ما با هر پدیده‌ای که مواجه می‌شویم، هر سه این بخش‎ها شروع به فعالیت کرده و تولید خروجی می‌کنند. (البته عقل تا زمانی که با تفکر- که خود بخشی از دستگاه ذهن است- همراه نشود، تولید خروجی نمی‌کند). این خروجی‌ها یا در بعد خارجی وجود انسان بروز می‌کنند و سطوع می‌یابند و یا در بعد داخلی وجود او می‌مانند و اتفاقات دیگری روی آنها رخ می‌دهد. در هر دو حالت، خروجی تولید شده، دوباره به عنوان یک ورودی جدید به دستگاه واکنش و سه بخش مجزای آن وارد می‌شود. بنابراین، وقتی ما در مواجهه با چیزی، "احساسی" را از خود بروز می‌دهیم، این احساس، بعد از وارد شدن مجدد به دستگاه واکنش، در حس و ناخودآگاه نیز اثری می‌گذارد.
شرطی شدن، در این بحث، مختص ساحت ناخودآگاه است. یا ناخودآگاه بلافاصله و یا با فاصله. بلافاصله یعنی زمانی که، در مثال «کلاه سفید»، کودک "حس" ترس را تجربه می‌کند و این "حس" به خودی خود، ناخودآگاه است. اما با فاصله یعنی وقتی که او "احساس" ترس می‌کند و سپس این "احساس" به دستگاه واکنش او وارد می‌شود و منجر به حسی می‌شود که این بار فقط در بعد درونی باقی می‌ماند و ممکن است منجر به شرطی شدن کودک شود. بحث، کمی پیچیده است. امیدوارم که توانسته باشم خوب توضیح دهم.

2) شرطی شدن در دو وجه از وجود ما می‌تواند اتفاق بیافتد: وجه بَشَری (فیزیکی) و وجه انسانی (غیر فیزیکی). توضیحات بالا همه مربوط به وجه انسانی (غیر فیزیکی) است. مثال دوم شما، اما- که بحث بستنی و حالت تهوع- است به حواس پنجگانه مربوط است و دستگاه گوارش که هر دو مربوط به وجه فیزیکی ما هستند. بنابراین، این شرطی شدن اصلاً ارتباطی به بحث خودآگاه و ناخودآگاه ندارد.

حمید چهارشنبه 8 آذر 1396 ساعت 00:33

سلام سید و تشکر از راهنمایی شما.

حمید سه‌شنبه 7 آذر 1396 ساعت 09:08

سلام سید.
من به خاطر پروژه‌ای تخصصی در زمینه‌ی تاریخ بایستی روی چند و چون این رشته و سیر تحول و دگرگونی آن(اگر وجود داشته باشد) به عنوان بخشی از تاریخ تحول آگاهی در ایران تحقیق کنم، لذاست که از شما درخواست کردم که اگر در این زمینه راهنمایی می‌توانید داشته باشید،ارائه بفرمایید. من هم در یادگیری این رشته هرگز قصد کم‌کاری ندارم، فقط می‌خواستم مسیرش را از شخصی مطلع بپرسم.
با تشکر.

سید جواد:
سلام.
با این اوصاف، فکر می‌کنم با کتاب زیر شروع کنید، بد نباشد:
«تاریخ فقه و فقها» - دکتر ابوالقاسم گرجی - انتشارات سمت

[ بدون نام ] یکشنبه 5 آذر 1396 ساعت 17:48

درود
پس فکر کنم شرطی شدن یک مثال برای وضعیتی هست که در آن حس عمومی فرد کماکان مانند سایر افراد برقرار است اما علاوه برآن، این مسأله هم وجود دارد که فرد مذکور از یکسری موارد محسوس که روی ناخودآگاه عموم مردم تأثیر نمی گذارد، ناخودآگاهش تأثیر می پذیرد.
درست عرض می کنم؟

سید جواد:
درود.
بله، صحیح می‌فرمایید.

حمید شنبه 4 آذر 1396 ساعت 23:27

سلام سید.
برای امثال منی که با آن‌گونه فضاهایی که فقه و اصول تدریس می‌شود زیاد مأنوس نبوده‌ام ولی به شدت در این زمینه مسأله دارم،توصیه‌ی خاصی دارید؟ که چطور ورود به این حوزه پیدا کنم؟
با تشکر.

سید جواد:
سلام.
ببینید، فقه یک درس نیست؛ یک رشته است.
فرمایش شما مثل آن است که بگویید «می‌خواهم طراحی هارد اکسترنال یاد بگیرم. با فضای دانشگاهی هم مأنوس نیستم.» خب، نمی‌شود. باید ریاضی بدانید، فیزیک بخوانید، مدارهای الکتریکی، الکترونیکی، منطقی و... را بشناسید، معماری کامپیوتر بلد باشید، برنامه‌نویسی بدانید و خیلی چیزهای دیگر. داستان فقه هم دقیقاً همین‌طور است. نمی‌شود بدون مأنوس بودن با فضای آکادمیک مختص به این رشته، آن را فرا گرفت چون هم گسترده است، هم عمیق و هم فوق‌العاده تخصصی. مأنوس بودن با فضای آکادمیک فقه یعنی چه؟ یعنی حوزه علمیه یا دانشگاه، رشته‌ فقه و حقوق.

حمید شنبه 4 آذر 1396 ساعت 16:16

سلام سید.
منظورم کتاب‌هایی است که مبانی و مقدماتی باشند ولی دریچه ورود تخصصی به فقه و اصول باشد.کتاب‌هایی که مقدمات ورود به این حوزه تخصصی را فراهم کنند و بشود بعد از خواندن آن‌ها تخصصی‌تر وارد این حوزه شد.
با تشکر.

سید جواد:
این حوزه ابداً خودخوان نیست. باید سر کلاس رفت و پای درس استاد نشست. عموماً در کلاس‌ها، در سطح مقدماتی، کتاب «اللمعة الدمشقیة» شهید اول و شرح آن، «الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة» شهید ثانی تدریس می‌شود.

[ بدون نام ] جمعه 26 آبان 1396 ساعت 21:05

سلام سید جواد جان
سوالی در خصوص شرطی شدن آدم داشتم. آیا شرطی شدن را میشه جزء مقوله خودآگاه و ناخودآگاه انسان قرار داد ؟
برای مثال شرطی شدن یک انسان به صدای زنگ ساعت یک تجربه ناخودآگاه است یا خودآگاه؟
مثالی دیگه میزنم؛ یک خرگوش سفید دست یک کودک را گاز می گیره، بعد ها آن کودک با دیدن کلاه پوستی سفید رنگ بی اختیار دچار ترس می شه. آیا این تجربه ها (شرطی شدن) مربوط به خودآگاه فرد است یا ناخودآگاه او؟

سید جواد:
سلام.
ناخودآگاه.

علیرضا پنج‌شنبه 25 آبان 1396 ساعت 02:36

سلام سیدجان

امکانش هست نظرتان را در مورد این شعر از سیاوش کسرایی بدانم؟
http://iranboom.ir/shekar-shekan/chame/73-jashn/tir/572-manzome-arash-kamangir.html

سید جواد:
سلام.
منظومه «آرش کمانگیر» شعری است خواندنی و از بهترین نمونه‌های شعر نیمایی. روایت‌گر است و روایتگری می‌داند. علی‌رغم اینکه ظاهراً طولانی است، اما کاملاً در مدیوم شعر که ساحت ایجاز است، نفس می‌کشد. هرچند که فضاپردازی جدی و پرقدرتی ندارد، اما محیط‌سازی خوبی دارد. در این شعر، اندازه‌ی مصاریع، واژگان، حروف و خصوصاً مصوّت‌ها ترکیب روایی حس‌سازی را تولید کرده‌اند.منظومه‌ای است ساده، حدنگه‌دار و سرگرم‌کننده. اثری است که علی‌رغم اشکالات تکنیکی‌اش، همراه‌مان می‌سازد و گهگاه به فرم هنری دست می‌یابد. حال‌مان بعد از خواندنش خوب است و این، خوب است.

حمید سه‌شنبه 23 آبان 1396 ساعت 22:24

سلام سید.
می‌خواستم اگه که در زمینه فقه صاحب اطلاعید، چند کتابی در این زمینه معرفی بفرمایید.
با تشکر.

سید جواد:
سلام.
دقیقاً چه نوع کتابی مد نظرتان است؟

علیرضا دوشنبه 15 آبان 1396 ساعت 01:33

سلام
سیدجان اگر ممکنه باشه می خواستم نظرت رو در مورد کتاب های صوتی بدونم. خود شما تا حالا از آن ها به جای خواندن داستان استفاده کرده اید؟ به نظرتان اگر فرض کنبم که همه چیز در مورد آن ها عالی باشد (صدای گوینده و ...) می تونند جای خواندن کتاب رو بگیرند.

سید جواد:
سلام.
من خودم تا به حال، تعدادی کتاب را صوتی گوش داده‌ام، اما قطعاً جای خواندن را نمی‌گیرد، اما بد هم نیست. من در شماره اول مجله «فرم و نقد» یک مطلب از استیون کینگ ترجمه کرده‌ام که در آن درباره این موضوع بحث خوبی شده است. فکر می‌کنم مراجعه به آن خالی ز لطف نباشد.

ناشناس دوشنبه 1 آبان 1396 ساعت 12:59

سلام
سیدجان می خواستم سوالم را در وبلاگ جناب فراستی مطرح گنم اما جون دیدم در مورد نوشته ی شما در مجله است بهتر است اینجا مطرح شود.
من نقد جناب هاشم زاده بر مجله را خواندم که البته قسمت بزرگی از نقد شما زا حظاب قرار میدهد. من با تمام نقد موافق نیستم اما به نظرم در نقد لالالند شما با در بعضی موارد کلماتی را استفاده می کنید که فیلمساز را هدف قرار میدهد. مثلا «به قد و قوار فیلمساز تازه کار هالیوودی نمی‌خورد» یا «فیلمساز جوان». حالا سوال پیش می آید مگر سن فیلم ساز می تواند معیار باشد. اگر برای مثال اسپیلبرگ یا اسکورسیزی این فیلم را می ساخت فرقی می کرد. احتمال زیاد شما هم موافق هستید که فیلم قبلی همین فیلمساز جوان از تمام فیلم های اسپیلبرگ یا اسکورسیزی بهتر است.

سید جواد:
سلام.
هم موافق هستم که فیلم قبلی این فیلمساز بسیار بهتر بود و هم البته در متن نقد هم به آن اشاره کرده‌ام. خوبی آن فیلم هم از جایی ناشی می‌شد که اولاً حرف کوچک و اندازه‌ای داشت، ثانیاً پرادعا نبود-چه در فیلم، چه در مصاحبه‌ها- و اندازه‌ی دهانش حرف می‌زد.اما در لالالند هم در خود فیلم دست به کارهای تکنیکالی می‌زند که از پس آنها برنمی‌آید و هم در مصاحبه‌هایش حرف‌های بزرگ بزرگ و ادعاهای عجیب و غریبی را مطرح می‌کند. حرفها و ادعاهایی که برای فیلمسازی تازه‌کار خیلی بزرگ هستند. حرف بزرگ، از پس جهان‌بینی بزرگی می‌آید و جهان‌بینی با مدیوم است که معنا می‌گیرد. کسی که تازه وارد یک مدیوم شده، به شهادت اثرش، نمی‌تواند هنوز صاحب دنیا و جهان‌بینی منطبق با مدیوم شده باشد، بنابراین نخواهد توانست به بیان حرفهای بزرگ بپردازد. آنجایی که بنده از آن واژه‌ها و عبارات استفاده کرده‌ام، خیلی نظر به فعل فیلمساز نداشته‌ام، بلکه دارم با ادعاهای او مواجهه می‌کنم.

رضا پنج‌شنبه 20 مهر 1396 ساعت 00:38

سلام
اگر امکان داشته باشد می خواستم نظرتان را د مورد سخنرانی های فرهنگی (تحلیل فیلم و ...) و مذهبی آقای رائفی پور و همچنین عباسی بدانم.

سید جواد:
سلام.
خیلی دنبال نکرده‌ام، ولینظرم نسبت به جسته، گریخته‎هایی که دیده و شنیده‌ام مثبت نیست. خصوصاً در حوزه‌ی هنر ابداً صاحب نظر نیستند. در زمینه‌ی مذهبی و فرهنگی نیز غلط‌های بساری دارند.

A-Reza دوشنبه 17 مهر 1396 ساعت 14:53

هر که خواهد، گو بیا و هر چه خواهد، گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست

یک سال گذشت
اولین سالگرد "چشمه باکرگی" گرامی باد
روحش شاد

از طرف انجمن شرمنده سازان
..............
از شوخی که بگذریم سید، به نظرم بعضی از نوشته هات را به روز کن. خصوصا در مورد دو شاهکار سرگیجه و فانی و الکساندر که مال چند سال قبل هست. الان قلمت پخته تر شده. البته به شخصه خیلی دوست دارم اگر وقت کردی یه نقد مفصل راجع به فوق شاهکار استاد یعنی "پنجره پشتی" بنویسی. عجیب فیلمیه، عجیب.
صحبت از استاد شد خواستم نظرت را در مورد فیلم "آقا و خانم اسمیت" بدونم؟ من ازش خوشم میاد. یه کم بین شاهکارهاشون مهجور مانده. یک کمدی اسکروبال خوب - البته نه در حد اسکروبال های بی نظیر هاوارد هاکس که استادشه -. میشه گذاشتش تو سینمای سرخوش و واقعا سرخوش شد. حال خوب کنه.
و در آخر
سینما چی بود و چی شد...

سید جواد:
باهاتون موافقم.

علیرضا یکشنبه 16 مهر 1396 ساعت 23:09

سلام سیدجان

دو سوال از شما داشتم.
1- از شما سوال کردم که آیا منبع خاصی برای قواعد نگارشی پیشنهاد می کنید که پاسخ شما منفی بود. حالا سوالم این است که شما برای قواعد نگارشی زبان فارسی کدام منبع رو مرجع قرار می دهید؟ برای مثال همیشه این مشکل وجود داشته که آیا باید "ها" جمع به کلمه بچسبد یا خیر (کتابها یا کتاب ها) و البته هزاران مورد دیگر.
2- سوال دیگرم در مورد پائولو کوئیلو است. آیا شما این نویسنده را قابل اعتنا می دانید؟

سید جواد:
سلام.
1) بسیاری از این مسائلی که می‌فرمایید، حتی نظری نیست؛ سلیقه‌ای است. من مرجع خاصی ندارم. سعی می‌کنم خودم برای این اختلافات استدلالی پیدا کنم و طبق آن عمل کنم.
2) خیر.

علیرضا جمعه 31 شهریور 1396 ساعت 01:00

سلام سیدجان
شما برای قوائد نگارشی زبان فارسی منبعی پیشنهاد می کنید؟ متاسفانه خیلی مواقع چیزهایی که در مدارس تدریس می شود با چیزهایی که در منابع دیگر توصیه می شود هماهنگی ندارد.

سید جواد:
سلام.
در حال حاضر کتاب خاصی را مد نظر ندارم.

مخاطب سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 17:28

سلام
قبل از هر چیز بابت صفت یا برچسبی که به شما نسبت دادم یا نسبت خواهم داد عذر خواهی میکنم که اگر این نسبت ها را به شما ندهم به شما خیانت کرده ام و همانطور لوس و تیتیش مامانی باقی خواهید ماند و مثل همیشه ذره ای حرمت برای هیچکس نمیگذارید.بنده منتقد سینمایی یا ادبی نیستم که مطلبی به شما بدهم ولی یادم هست که بالاخره مهابا غلط است و محابا درست است. این یک غلط املایی است و پذیرشش از طرف یک معلم پر مدعا بسیار بسیار دردناک است.بله حق هم دارید.
این شما هستید که باید عرض بنده را دوباره مطالعه کنید.عرض من این بود فرضا من معتقدم نقد فرمی" الف" است و مسعود فراستی معتقد است نقد فرمی" ب" است.منطقا و با توجه به گزینه "ب "شما (که بعید نمیدانم من در اوردی باشد) آن نویسنده در اتاق فکر مسعود فراستی جای نمیگیرد و نوشته اش منتشر نمیشود.با اینحال او میگوید اساس نقد فرمی با استدلال من میشود "الف" .و مسعود فراستی میگوید نه! "ب " صحیح است. منطقا این نقد در فرم و نقد مسعود فراستی جای ندارد چون فراستی حد و رسم دارد مرد!حد و رسمش مانند مجله های پیشین نیست و اگر اینگونه که شما میگویی باشد،حتما فاشیستی است. مانده ام توی این سالها چگونه درس خوانده ای شما؟
درباره رانت و نزدیک بودن و ... گفتی... اگر من را مثل کامنت اولیه چیز دیگری فرض میکنی مشکل خود توست ،حتی اینقدر به مغزت هم فشار نیاوردی که ببینی من کیستم؟ درون کافه رفت و امد میکنم یا نه؟ جوک تعریف میکنی؟
اصلا چه کسی گفته که رانت خواری بد است؟ من حرفم را پس میگیرم ! رانت خوب است.اصلا رانت یک فرصت است که مسعود فراستی از شما 4-5 مطلب بخواند و بالاخره اوکی بدهد.رانت و امتیاز و معرفت در یک راستاست.رانتی که به ما میرسد رانت نیست،گوهر است.اما حقی است که دیگران ندارند و عده ای خاص،چرا.

سید جواد:
سلام.

مخاطب سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 13:34

سلام
طبیعیست با این منطق، برچسب زدن به من هم کار اسانی است.بدونه ادله و استدلال کار پیش نمیرود و سکوت بهترین کاری است که برای شما ممکن است.و توجیه این تفکر فاشیستی ابزار شما.
خیلی مشتاقم ترجمه،نقدفرمی سینمایی و ادبی شما را مطالعه کنم،تا ببینم کسی که به این میزان مدعی سواد و "باور" یا به قول ما بی سوادان فهم و شعور است چه کرده که مسعود فراستی نقدش را پذیرفته!
ایا همچون نوشته هایش درباره اسکار است(که بنده غلط های املایی و انشایی را به ایشان یاد اور میشدم است یا پیشرفت کرده است) امید به اینکه تاب و تحمل نقد برای همگان محیا شود و خشم از همگان (از جمله همه ما) دور شود.
تنها نکته باقی مانده ان است که بگوییم داشتن عنصری مثل مسعود فراستی یک غنیمت است و او استاد همه ماست اما سو استفاده از ایشان و کسب رانت به دور از معرفته!

سید جواد:
سلام.
به دور از معرفت آن است که بنده در پاسخ به کامنت شما، احترام قائل شدم و یک متن 700 کلمه‌ای تایپ کردم، اما شما از بدون ادله و استدلال بودن عرایض من سخن می‌گویید.

به دور از معرفت آن است که برچسب زدن را به من نسبت می‌دهید، اما خودتان برچسب "فاشیست" و "مدعی سواد" و "سوء استفاده" و "رانت‌خواری" را مثل نقل و نبات نثار بنده می‌کنید.

به دور از معرفت آن است که از ادله و استدلال سخن می‌گویید، اما یک استدلال و برهان هم در کلام خودتان به چشم نمی‌خورد. سخن شما سراسر تهمت است و توهم.

به دور از معرفت آن است که غلط‌های تایپی- نه املایی و انشایی- که بنده نیز متذکر شدن آنها را به روی چشم گذاشتم، اینک به رخ می‌کشید.

دوست عزیز، بنده در پاسخ مفصلم از تضارب آراء در مجله‌ی «فرم و نقد» سخن گفتم. اما شما آن متن را خواندید- واقعاً خواندید؟- و گفتید چرا تضارب آراء نمی‌کنید.
بنده از انتشار نظرات مختلف و برقراری دیالوگ سخن گفتم، اما شما آن را سلب اجازه از نویسندگان و فاشیسم خواندید.
بنده از ارئه‌ی مانیفست برای نظر خود درباره‌ی فرم، در عین آمادگی برای انتشار نظرات دیگر صحبت کردم، اما شما از آن با عنوان اصرار سردبیر بر نظر خود یاد کردید.
بنده همان چیزهایی را گفتم که مد نظر شما و مطلوب شما بود، اما شگفتا که تمام آنها را خواندید و دقیقاً 180 درجه مخالفش را برداشت کردید.
هنوز هم به واسطه‌ی این همه مثال واضح، بر این باورم که شما یا آن متن را نخواندید، یا به غایت بی‌دقت خواندید و یا از قبل دوست داشتید که بنده چیزی مخالف با شما بگویم و شما هم آن را علم کنید. رویه‌ی آتو گرفتن البته چیزی است که در کامنت‌های پیشین‌تان نیز وجود داشته است.
جالب است که از نقدپذیری و عدم عصبانیت سخن می‌گویید، اما یک واژه‌ی «بی‌دقت» را بر نمی‌تابید و اینچنین پرخاش می‌کنید.
جالب است که این بی‌دقتی شما تنها به عرایض بنده منحصر نمی‌شود؛ شما حتی کلام مسعود فراستی را- که غنیمت می‌دانیدش- در فراخوان مجله‌اش درست نشنیده‌اید. ایشان رسماً از همه دعوت کردند که برای نوشتن به ایشان بپیوندند. در چنین فضایی، رانت‌خواری چه معنایی دارد؟ هرکس آزاد است که مطلبش را بفرستد تا مورد بررسی ایشان قرار گیرد. یعنی شما مسعود فراستی را اینقدر منفعل و ابله می‌دانید که فردی چون می‌توانم از قبل او رانت‌خواری کرده و مطلبی را به او تحمیل کنم؟ خدای من شاهد است که حتّی یکی از مطالبی که برای مجله‌ی ایشان نوشته یا ترجمه کرده‌ام، خودم به ایشان ندادم؛ تک تک آنها به درخواست خودشان بود. خوشبختانه هم خود ایشان حی و حاضر وجود دارند، هم کافه‌شان معلوم است و هم هر روز در آنجا حضور دارند. یک روز تشریف ببرید و تأیید تمام عرایض بنده را از زبان خودشان بشنوید.
آقایان دانش و فهیم و گلمکانی و... که خودشان ابراز علاقه‌مندی برای حضور نکرده‌اند. شما سنگ خودتان را به سینه بزنید. اگر مطلبی درخور دارید، ارائه کنید تا بررسی شود. خوشبختانه نام‌تان را هم که پنهان کرده‌اید و بنده یا هرکس دیگر نمی‌توانیم مانع راه‌تان شویم.
چه الآن، چه بعد از انتشار مجله، هر نقدی داشته باشید، شنوا هستم، اما تهمت و برچسب پذیرفتنی نیست. من خودم نیز خودم را نقد کرده‌ام. به شدیدترین شکل ممکن هم این کار را کرده‌ام. منتشرش هم کرده‌ام. مسعود فراستی هم موافقش بود. از نقد باکی ندارم و به استقبالش هم می‌روم، اما سخنان بی‌دقت و بی‌پایه را ابداً نمی‌پذیرم.
باز هم پیشنهادم به شما این است که دوباره آن پاسخ مفصل را بخوانید. اگر این بار با دقت بخوانید، خواهید دید که من، شما و جناب فراستی درباره‌ی خط مشی اداره‌ی مجله هم‌نظر هستیم. حتی بنده از پیاده‌سازی روش مطلوب شما در همین شماره‌ی اول نیز مصداق آورده‌ام. بخوان دوست عزیز. بخوان و بی‌دقت و بی‌تأمل پرخاش نکن. اما نقد اگر داشتی، رحم نکن و با صراحت بگو. در عین حال، منتظر گفتگو و نقد متقابل هم باش و نظر مخالفت را- چنانچکه خودت مدعی‌اش هستی- پذیرا باش و با آن وارد جدل شو، اما شلوغ‌بازی در نیاور.
مخلصم.

مخاطب سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 10:03

سلام
البته شما عرض بنده را به شکلی وارونه تفسیر به رای کردید.ضمن انکه اگر میدانستم قرار است به سخره گرفته شوم وارد شوخی هم میشدم.
متاسفانه توضیحات شما کاملا در تضاد با تضارب آرا در یک مجله تخصصی است.از دید من این تفکر از ریشه مشکل دارد.حتی اگر نشریه ای تخصصی هم باشد چرا سردبیرش باید اصرار بورزد که فرم آن است که من میگویم و همچون گزینه ب شما حق نوشتن را ازنویسنده سلب کند؟ بحث سر این است که اصلا فرم چیست؟ایا دیدگاه جناب فراستی به فرم درست است یا امیر پوریا یا خسرو دهقان و یا .... .بحث بر سر این است.شما فرم را از دید مسعود فراستی میبندید و قطعی میپندارید و پرونده را مختومه میکنید! چه کسی گفته است فرم ان است که مسعود فراستی میگوید و مثلا(به عنوان مثال) شاپور عظیمی فرمی نمینویسد؟ دعوا سر این است که اصلا فرم چیست.ما اگر بگوییم فرم آن است که ما میگوییم و نقد فرمی نیز باید باب میل ما باشد پس تکثر را از نظر فرهنگی نپذیرفته ایم و فقط داد میزنیم فرم همان است که من میگویم و خلاص و غیر آن نقد فرمی در کار نیست.این که میشود فاشیست!
بیاییم ابتدا ثابت کنیم نقد فرمی چیست و حقیقت کدام است و سپس به این فکر بیوفتیم که چه کسانی حق دارند بنویسند و چه کسانی نه.باید ابتدا فرمی بودن نقد خودمان را ثابت کنیم تا الگویی به جای بگذاریم.

سید جواد:
سلام.
اگر می‌دانستم که قرار است اینقدر بی‌دقت پاسخم را بخوانید، قطعاً این میزان وقت برای نوشتن صرف نمی‌کردم.الان هم دیگر این کار را نمی‌کنم. تقصیر من بود که فکر کردم باید جدی با مسأله برخورد کنم و مفصلاً پاسخ بگویم.
اگر دوست داشتید، همان پاسخ قبلی را با دقت بخوانید. همه‌ی برداشت‌هایتان 100% برعکس آن چیزی است که من نوشته‌ام.

مخاطب سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 03:49

سلام اقا سید
میخواستم بپرسم چرا استاد اجازه نمیدهند نظر مخالف ایشان در مجله شان چاپ شود؟(این را فرض بدانیم)
اجازه بدهید توضیح دهم. منظور حقیر این است که استاد فرمودند هر نقدی که فرمی باشد را در مجله چاپ میکنند،درسته؟
اگر نگرش فردی نسبت به فرم کاملا با جناب فراستی در تضاد باشد و اصلا نگرش ایشان به سینما را فرمی ندانند(یعنی فرمیک نوشتن و نقد کردن ایشان را قبول نداشته باشند)،حق ندارند در مجله بنویسند؟
فرض کنید با جناب فهیم روبرو هستیم یا مهرزاد دانش.اصلا کاری به باسواد و بی سواد ندارم.اما تا انجایی که روشن است نگرش این نویسندگان و تلقی آنان از فرم کاملا با جناب فراستی در تضاد است یا مثلا جناب گلمکانی و هر کس دیگری.چه کسی تعیین کننده است نقد فرمی صحیح چیست؟
ایا فرضا(تاکید میکنم فرضا) اگر به این نویسندگان فرصت نوشتن ندهیم، رفتارمان کمی اشتباه نیست ؟
مایل نظر شما را بدانم و اگر با من هم عقیده هستید بیان بفرمایید و اگر نه نیز لطفا استدلال کنید. ضمن انکه میخواهم بپرسم آیا تا بحال جناب فراستی نقد های شما را فرمی تلقی کرده اند؟ یعنی همه مطالب شما که اخیرا منتشر شده است،فرمیست؟
سپاس بیکران از تحمل شما سید جان.

سید جواد:
سلام.
لحن توبیخی سؤال‌تان طوری بود که انگار چند شماره از مجله منتشر شده و شما دیده‌اید که ایشان به نظر مخالف خود اجازه نشر نمی‌دهند!
فرض‌تان اشتباه است. توجه بفرمایید:
مجله‌ی ایشان «فرم و نقد» نام دارد و معتقد است که فرم، اساس همه چیز؛ از جمله نقد است. پس این مجله، همچون هر نشریه‌ی دیگری خط مشیی دارد و اساساً باید روی آن خط مشی حرکت کند. ایشان یک تریبون آزاد- مثل برنامه‌ی «هفت»- تأسیس نکرده‌اند که در آن تمام نظرات مختلف، در کنار هم راه داشته باشند و نظرگاه‌های گوناگون، همگی به اندازه‌ی مساوی، فرصت عرض اندام داشته باشند. به عبارت دیگر، «فرم و نقد» یک نشریه‌ی تخصصی است، نه یک رسانه‌ی عمومی. تخصصی بودنش هم از نظر علمی معنا دارد و هم به لحاظ خط مشی داشتن.
در همه جای دنیا، نشریات آزاد، منتشر کننده‌ی تمام نظرات هستند و به عنوان خبرگذاری عمل می‌کنند. وجودشان هم ضروری است، اما در کنار اینگونه رسانه‌ها، نشریاتی تخصصی هم وجود دارند که مروّج یک عقیده، نظر یا تئوری خاص هستند. این نشریات، به دلیل ماهیت‌شان، مطالب همسو با آن تئوری خاص را منتشر می‌کنند. «فرم و نقد» از این دسته نشریات است. البته با این تفاوت که سردبیرش مسعود فراستی است.
مسعود فراستی در تمام سالهایی که مجله درآورده است، مجله‌اش تخصصی بوده است، اما بر خلاف تمام مجلات تخصصی- که مختصاتشان در بالا عرض شد- ایشان نظرات مخالف خود را نیز منتشر کرده‌اند و این بار نیز در «فرم و نقد» همین کار را انجام می‌دهند. اما این انتشار، حد و رسم مخصوص خود را دارد. یعنی مجله، با توجه به تخصصی بودن و خط مشی داشتن و پیرو یک تئوری خاص بودن، اکثر مطالبش در حوزه‌ی نظری مختص به خود (در اینجا، این حوزه‌ی نظری، فرم است) می‌گنجد. اما تعداد اندکی از مطالب نیز به آن دسته از نوشته‌هایی اختصاص دارد که با آن حوزه‌ی نظری یا در تباین هستند و یا در تضاد.
«فرم و نقد» اساساً مطالبی را منتشر می‌کند که نگاه فرمی صحیح داشته باشند. نگاه فرمی صحیح چیست؟ چیزی که در مانیفست مجله (سرمقاله‌ی شماره‌ی نخست) به قلم سردبیر (مسعود فراستی) ارائه می‌شود. حالا دو دسته از مطالب هستند که مقابل این مانیفست می‌ایستند.
الف) مطالبی که از نگاه فرمی نوشته شده‌اند، اما تلقّی نویسنده‌ی آنها از فرم، با نظر مسعود فراستی تطابق صد در صدی ندارد.
ب) مطالبی که اساساً از نگاه فرمی نوشته نشده‌اند. یعنی یا فرم را اساس نقد نمی‌دانند، یا به وجود محتوا مستقل از فرم اعتقاد دارند.
مطالب دسته‌ی «الف» حتماً در مجله منتشر می‌شوند، اما همراه با نقد. یعنی یا در کنار مطلبی با همان موضوع که مطابق با مانیفست است قرار می‌گیرند تا مخاطب بتواند هر دو را خوانده و به قضاوت بنشیند، یا یک نفر، نقدی بر این مطلب نوشته و نقاط اختلاف آن با مانیفست را بیان می‌کند و توضیح می‌دهد که چرا از نظر ما، این مطلب کاملاً صحیح نیست.
مطالب دسته‌ی «ب» اما رسماً در تضاد با خط مشی مجله هستند و تریبون‌های فراوانی هم برای مطرح شدن دارند. بنابراین از میان چنین مطالبی، تنها آنهایی که مهم، جریان‌ساز و پر سر و صدا شده باشند در «فرم و نقد» منتشر می‌شوند تا بتوان با آنها وارد دعوا و دیالوگ شد. البته تعداد چنین مطالبی بسیار بسیار اندک است.
پس جناب فراستی با اینکه اساس مجله را بر مطالب فرمی صحیح گذاشته‌اند، اما در مقابل نظرات دیگر نیز گارد ندارند و آماده هستند که آنها را نیز منتشر کنند. اما نه به سبک رسانه‌های آزاد که فقط منتشر می‌کنند، بلکه به سبک مسعود فراستی، که نظر مخالفش را منتشر می‌کند و با آن وارد گفتگو، بحث، مجادله و نقد می‌شود.
قطعاً ایشان برای پیش بردن خط مشی و تئوری مجله، سفارش مطالب خود را به کسانی می‌دهند که مورد تأییدشان باشند، اما اگر نویسنده‌ای دیگر؛ مثل کسانی که شما از آنها نام بردید، مطلبی را در جایی منتشر کرد که قابل بحث بود و یا درخواست و اصرار داشت که این مطلب در مجله‌ی «فرم و نقد» منتشر شود، به شرط آنکه قابل بحث و نقد باشد، جناب فراستی آن را منتشر کرده و با آن مواجهه‌ی نقّادانه می‌کنند. اما فعلاً هیچ کس درخواستی مبنی بر چاپ مطلبش در «فرم و نقد» نکرده است.
در همین شماره‌ی نخست، اما، مطلبی چاپ می‌شود که نویسنده‌اش فردی بزرگ و مورد تأیید جناب فراستی است، اما این مطلب خاصّش از نظر آقای فراستی غلط است. ایشان این مطلب را منتشر کرده‌اند تا در این شماره و شماره‌های بعد، به نقد و دیالوگ با آن بپردازند.

اما درباره‌ی مطالب بنده پرسیده بودید. جناب فراستی تمام نوشته‌های بنده را نخوانده‌اند، اما اغلب مطالبم؛ از جمله نوشته‌های اخیرم، را خوانده و پسندیده‌اند. وقتی هم بپسندند یعنی از نظرشان فرمی بوده است.

علیرضا جمعه 10 شهریور 1396 ساعت 02:25

سلام سیدجان

اگر ممکن باشه می خواستم نظرتون رو در مورد دو رمان "جنگ و صلح" اثر تولستوی و همچنین "دن آرام" اثر شولوخف بدونم.

سید جواد:
سلام.
متأسفانه هیچ‌کدام را نخوانده‌ام.

مخاطب دوشنبه 6 شهریور 1396 ساعت 12:50

اخه نوشتی به سفارش" الفبا "نوشته شده.
یه نقد هم تقریبا به سفارش یه دوست نوشتی(راننده تاکسی)

سید جواد:
«الفیا» درخواست مطلب کرد؛ چند کتاب را هم که مد نظرشان بود، به من اعلام کردند. از میان آنها یکی‌شان برایم به دغدغه و درگیری شخصی تبدیل شد و نوشتم؛ اگرهیچ کدام چنین نمی‌شدند، نمی‌نوشتم.
آن دوست هم از من خواست که نظرم را درباره «راننده تاکسی» بگویم. من چون فیلم را خیلی وقت پیش دیده بودم، مجبور شدم برای اعلام نظر، د.باره فیلم را ببینم. در ن دوباره دیدن، دریافتم که فیلم از آنچه فکر می‌کرده‌ام بسیار بدتر است. همین امر، نوشتن درباره این فیلم را برایم مسأله کرد. این شد که به جای آنکه پاسخ آن دوست را شفاهاً بدهم، یادداشت مختصری نوشتم.
در کل، هر سفارشی را که برای خودم تبدیل به دغدغه، مسأله و درگیری شخصی نشود، رد می‌کنم.

مخاطب شنبه 4 شهریور 1396 ساعت 20:20

سید شما سفارشی نبودی ها ....!
دلی کار میکردی و از خودت دستور میگرفتی برادر

سید جواد:
خب؟ مگه چی شده؟

سلام سه‌شنبه 31 مرداد 1396 ساعت 19:43

سلام
و منشا منطق چیست؟ از مغز ویژه انسان نشات میگیره ؟

سید جواد:
سلام.
از فطرت نشأت می‌گیرد.

سلام دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت 18:05

سلام به نظر شما منشا خودآگاهی انسان در چیست؟چه ویژگی متفاوتی در انسان و حیوان وجود دارد که انسان میتواند به اینکه وجود دارد آگاه شود ؟

سید جواد:
سلام.
منطق.

A-Reza جمعه 20 مرداد 1396 ساعت 12:58

سلام
نظرتون در مورد نقدهای پالین کیل چیه؟ و اینکه پالین کیل را منتقد خوبی میدونید؟

سید جواد:
سلام.
اشرافی که منجر به نظر بشود درباره‌ی او و نقدهایش ندارم.

علی سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 14:02

با سلام . مفهوم یک اثر عارفانه را در میان آثار چه کسانی می توان جستجو نمود ؟ چه اثری بواقعیت امر عارفانه بوده است ؟ و موضع شما نسبت به عرفا چگونه است؟

سید جواد:
سلام.
آنچه امروزه خصوصاً در ادبیات به عنوان عرفان مطرح است، صرفاً باید در حد یک مقوله‌ی تکنیکال بررسی شود و بس زیرا به لحاظ اعتقادی، حوزه‌ای بسیار التقاطی، انحرافی و پرت و پلاست.
اما اگر بخواهیم فقط از دید اعتقادی نگاه کنیم، بنده بشخصه با غالب اشعار حافظ، صائب، نظامی، سنایی و شیخ بهایی حس نزدیکی بیشتری می‌کنم و با غالب اشعارِ امثال مولوی و عطار و جامی استبعاد شدیدی حس می‌کنم، هرچند که دیگران اکثراً، غولِ عرفان در ادبیات را مولوی و سپس عطار می‌دانند.
اساساً به نظرم به دنبالِ عرفان و فلسفه و . . . به صورت مجرد رفتن بیراهه‌ی محض است. باید به دنبال «دین» بود و دین، خودش جامع تمام این موارد هست.

علی پنج‌شنبه 12 مرداد 1396 ساعت 11:45

یک سوال دیگر هم از حضورتان داشتم. یادم می آید جناب فراستی برای بیان یک مثال جهت برتری سینمای کلاسیک نسبت به مدرن به اشعار کلاسیک و برتری آن ها نسبت به اشعار معاصر و امروزی اشاره کردند؛ اما تا جاییکه اطلاع دارم خودشان از طرفداران شعر نو و اشخاصی مانند شاملو و نیما یوشیج اند. آیا این می تواند به این معنا باشد که غیر از آثار کلاسیک، قالب هایی نو هم در سینما می تواند بوجود بیاید که در زمره هنر قرار گیرند؟

سید جواد:
قطعاً همین طور است که می‌فرمایید. ایشان هنر کلاسیک را برتر از هنر مدرن می‌دانند اما هرگز هنر مدرن را تخطئه نکرده، مردود نمی‌دانند.

علی پنج‌شنبه 12 مرداد 1396 ساعت 10:01

سلام سید جواد عزیز. نظرت در مورد این شعر چیست؟
http://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh300/
آنرا شعری عارفانه می دانید؟

سید جواد:
سلام.
شعر خوبی است. البته بیش از آنکه عارفانه باشد، عاشقانه است و لطفش هم به همین است.

ناشناس یکشنبه 8 مرداد 1396 ساعت 15:50

سلام

سیدجان از فیلم هایی که جدیدا بر روی پرده آمده اند مثل اکسیدان و ساعت پنج عصر هیچکدام را دیده اید؟ نظرتان در موردشان چیست؟

در ضمن خیلی وقته مطلب جدیدی از شما ندیده ایم. چیزی در راه هست؟

سید جواد:
سلام.
همه را دیده‌ام. هیچ‌کدام خوب نیستند.
مطالب جدید ان شاء الله در راهند.

A-Reza پنج‌شنبه 22 تیر 1396 ساعت 20:29

سلام سید
این چرت و پرت هایی که مینویسم و سوالات ابتدایی که میکنم یه وقت باعث ناراحتی نشه.
اگه نه که برم سراغشون
..........................................
قبلا به تغییرات ناگهانی نظرات جناب فراستی به بعضی فیلمها ایراد میگرفتم ولی خودم جدیدا دارم از فیلمهایی زده میشم که تا سال قبل سالها طرفدارشون بودم. مثلا ادیسه فضایی و چندین فیلم دیگه که اسم نبرم بهتره دعوا میشه!
مطالعه و تربیت حس باعث میشه نظرت گاهی از مثبت منفی بشه ولی میتونه از منفی به مثبت هم برسه. این مورد دومی در مورد جناب فراستی یا فضولی نباشه خود شما هم پیش اومده؟ از فیلمی یا اثر هنری قبلا خوشتون نمیومد ولی با تربیت حس الان به نظرتون خوب یا حتی عالی؟
.........................................
جناب فراستی بارها گفتن فیلم رو باید رو پرده دید.
اخیرا هفت تا فیلم از دو غول سینما هیچکاک و جان فورد رو تو فرهنگسرایی نمایش دادن و من دیدم. قبلا از میزوگوشی و کوروساوا و هاکس و ازو و چندتا کارگردان بزرگ دیگه تو این جور جاها فیلم دیدم. پرده هم بزرگ بوده. ولی جذابیت بصری که دلم همیشه میخواد رو هرگز نمیبینم. اینکه فیلم دیجیتالی کیفیت 1080 رو بندازن رو پرده فرقی با تلویزیون نداره. فقط ابعاد چندین برابر میشه. البته سوای جذابیت تو سالن بودن و تاریکی و نقطه روشن ولی وقتی نگاتیو و حلقه نباشه نه عمق و بعدی هست نه اون جذابیتها محشر بصری به اون معنای واقعی. تازه پلیرها رو بزرگ و کوچک میکنن وقتی مثلا کری گرانت یا اینگرید برگمن دارن حرف میزنن نصف بدنشون بیرون کادره. این از تصویر دیجیتالی و کیفیت صدا هم خوب نیست.
با رفتن نگاتیو سینما نابود میشه. نه رنگی نه نوری نه عمق و بعدی نه و... فقط هزینه ساخت کم میشه اونم به قیمت نابودی. تو این یه مورد نظرم عوض نمیشه.
............................................
تو فیلم عالی بیگانگان در ترن تو اون سکانس معرکه تعقیب میریام توسط برونو "رابرت واکر" که منجر به قتل میریام میشه جاهایی رو که میریام برمیگرده و برونو رو نگاه عشوه گرانه میندازه تو بعضی جاها برونو در حال حرکته ولی وقتی "ظاهرا" دوربین از دید برونو هست دوربین ثابته. چرا؟ یا من اشتباه برداشت میکنم. یا دوربین از دید کارگردانه؟
عاشق این سکانسم. عالیه. سراسر تعلیق. یه جورایی منو حتی یاده داستایوسکی هم میندازه.اون تیکه که وقتی اتوبوس میره یه نمای چند ثانیه از مادر دختر نشون میده این نما به نظرم محشره. اون نمای عینکه کلاس درسه. خود عینک به تنهایی می ارزه به آشغالیه که الان میسازن.
...............................................
نمای از بالا به پایین که تو آثار همیشه استاد زیاد میبینم البته از نوع خاص استاد حس کنجکاویمو بد قلقلک میده. البته سایر نماهایی که مختص استاد هست. چه وقتهایی لازمه؟
منظورم مثلا تو روانی اونجاییکه ماریون داره ماشین رو عوض میکنه بعد میره تو دستشویی از بالا به پایین میگیره یا تو مردی که زیاد میدانست وقتی جیمی استیوارت و دوریس دی تو آگاهی دو نفری گوشی به دست دارن با پسرشون حرف میزنن نما از بالا. از این دست نماها زیاده.
کلا چه وقتی چه نمایی بگیریم برام سواله.
البته بعضی جاها که راحته و همه میدونیم. و این صحنه ها و نماهای خاص سواله؟ مثلا این دوتایی که بالا نوشتم آی لول بود ایرادی داشت؟ وقتی دو نفر حرف میزنن یه وقتی از دید دو نفر همدیگه رو میبینیم ولی چندنمایی هم از دید کاگردان دو نفر رو. چالش زمان مناسب این نماها رو دارم. اگه امکانش راهنمایی کن.
..............................
زیاد شد مزاحم نشم
اشتباهات نگارشی را هم نادیده بگیر. قلم در مرکب مانند آب است و...
ممنون که وقت میزاری
سلامت باشی

سید جواد:
سلام.

قبلاً یک بار جناب فراستی گفتند که تا به حال نظرشان از بد به خوب تغییر نکرده است. بوده است مواردی که فیلمی را با کیفیت بد یا در شرایط بد دیده‌اند و در خاطرشان نمانده و سالها بعد به خوبی آن پی برده‌اند، اما نظرشان از بد به خوب تغییر نکرده است.
=====================================
اینکه چه نمایی کجا لازم است؛ مثل نمای سوبژکتیو از بالا، کاملاً به حس لحظه‌ی صحنه باز می‌گردد. بنده نیز چون در حال حاضر نسبت به آن نماهایی که نام بردید کاملاً شارپ نیستم، نمی‌توانم نظری بدهم ولی در کل این حس فیلمساز است که تصمیم گیرنده‌ی نهایی است.

َA-Reza پنج‌شنبه 15 تیر 1396 ساعت 20:38

نمایش و نقد و بررسی فیلم چشمه باکرگی اثری از اینگمار برگمان
منتقد: سید جواد یوسف بیک
زمان: روز قیامت
مکان: مازندران. خیابان شهید حسین پارسایی. فرهنگسرای شرمنده سازان

:-)

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 8 تیر 1396 ساعت 20:09

ایول به سید جواد
یکبار ینفر نظرم رو در مورد فیلمی خواست جوابی که بهش دادم تقریبا شبیه جوابی بود که شما به "ناشناس" دادید ، اما طرف قهر کرد و دیگه نیومد

ناشناس چهارشنبه 7 تیر 1396 ساعت 18:30

سلام

سیدجان شما فیلم رگ خواب را دیده اید؟ اگر امکان داشته باشد دوست دارم نظرتان را در مورد این فیلم بدانم.

سید جواد:
سلام.
بله، دیده‌ام. فیلم بسیار بدی است. همین. بیش از این هم ارزش صحبت کردن ندارد.

دوست یکشنبه 4 تیر 1396 ساعت 17:13

سلام سید.
نظر شما درباره تقبیحی که در برخی احادیث یا در سنت فقهی ما درباره موسیقی شده چیه؟‌ مجسمه سازی هم که امر مذمومیست.به نظر شما وظیفه دینی ما به نوعی در تضاد با برخی ابعاد هنر قرار می گیره؟

سید جواد:
سلام.
در فقه ما هیچ گاه نسبت به کلیّت موسیقی تقبیحی صورت نگرفته است. اما در اینکه گاه حدود دینی در تعارض با برخی ابعاد هنری قرار می‌گیرند، حق با شماست.

حمید شنبه 27 خرداد 1396 ساعت 04:17

سلام.
منظور از این که هنر فقره‌ای حسی است آیا به این معنیست که مثلا فلسفه هنر که اندیشیدن فلسفی به هنر است،از اساس بی‌پایه است؟
اصلا معنی این حرف که هنر مدیومی به غیر از فلسفه است یا دین مدیومی به غیر از فلسفه است، دقیقا چیست؟ آیا هرگونه اندیشیدن درباره‌ی ماهیت هنر بی‌معنیست؟‌ یا نمی‌توان درباره‌ی هنر یا دین فلسفی اندیشید؟‌
با تشکر.

سید جواد:
سلام.
اینکه هنر امری است حسی یعنی اثر هنری اساساً با حس است که درک می‌شود و موضع اثر آن بر روی حس است. اثر هنری را نمی‌شود با فکر کردن فهمید، اما تفکر کردن در ماهیت هنر بحثی است جدا. فلسفه‌ی هنر، "درباره‌ی" هنر می‌اندیشد و در پی درک آثار هنری نیست. اگر اینگونه باشد، مشکلی نیست. "درباره" هر امر حسی می‌توان اندیشید- چنانچه نقد نیز همین کار را می‌کند- اما با اندیشه نمی‌توان اثر هنری را "درک" کرد.

رجبی شنبه 20 خرداد 1396 ساعت 16:31

با جناب حشمتی فر در مورد هدایت موافقم.

راستی سید جان,
توضیحاتت خیلی کمکم کرد. بابتش ممنونم. بعدا شاید مجددا مزاحمت بشم.

حشمتی فر جمعه 19 خرداد 1396 ساعت 03:53

ولی در کل به نظرتان این محبوبیت هدایت از کجا ناشی میشود؟ چون به نظرم آدمهای مهمتری مثل ساعدی و گلشیری در ادبیات داستانی وجود دارند.

سید جواد:
هدایت محبوب نیست؛ مشهور است. این شهرتش نیز چند دلیل دارد:

1) زمانی که تعداد اندکی از افراد برای تحصیلات به خارج از کشور می‌رفتند، او این فرصت را پیدا کرد و گرچه به شدت شاگرد ضعیف و خرفتی بود- چنانچکه بارها از مدارس مختلف اخراج گردید و دست به خودکشی زد- اما خارج از کشور بودن علاوه بر پز خاصش که هدایت را در میان دیگران منحصر می‌کرد، باعث شد که او زبان خارجی یاد بگیرد و با ادبیات جهان آشنا شود. و این آشنایی باز زمانی اتفاق افتاد که خیلی های دیگر از آن محروم بودند.

2) هدایت با هوش بزهکارانه‌ای که داشت توانست داستانهایی پر از تناقض و تهی از معنا و حس بنویسد که به دلیل پیچیده‌نمایی و عجیب و غریب بودن، بسیار تفسیرپذیر بوده‌اند. یک اثر هم هرچقدر بی‌معنی‌تر باشد، تفسیرپذیر تر است و هرچقدر تفسیرپذیر باشد، تا مدتهای طولانی تری افراد تفسیرمحور را سر کار می‌گذارد. آثار هدایت این چنین هستند.

3) بوف کور هدایت مورد تمجید آندره برتون- که خود و مکتب سوررئالیزمش به کلی ناقص و ناقض هستند- قرار گرفت و به فرانسه ترجمه شد.

4) آثارش در طول تاریخ مجوّز انتشار پیدا نکرد.

5) رفقای او در رادیو BBC برای بزرگ کردن و مطرح کردن او از هیچ کاری کوتاهی نکردند.

6) هدایت از هم‌قطاران افرادی چون بزرگ علوی، جلال، جمال‌زاده، دهخدا، خانلری، مینوی بود.

7) روشنفکرنما بود و پز روشنفکری داشت.

حشمتی فر پنج‌شنبه 18 خرداد 1396 ساعت 22:02

قبلا در یکی کامنتا گفتید در حال کار روی آثار هدایت هستید. بنده خودم آثار هدایت رو ۱۵ سالگی خواندم و آن موقع(سال ۸۸) هدایت اینقدر مشهور نبود بین جوانان. علت این شهرت چیست به نظر شما؟ به خصوص بین جوانان انتلکت شمال تهران این شهرت بیشتر است و به نظرم هدایت غیر از چند کار کوتاه متوسط ارزش دیگری ندارد. این مفهوم زدگی این قشر رو میرسونه یا ... نمیدانم. آنقدری که هدایت شهرت دارد با کمال تاسف داستایوفسکی این شهرت را ندارد تو ایران.
نظر شما چیه؟ صرفا یک پوز هست یا با مشکل جدی تری طرف هستیم؟

سید جواد:
برای قشری که شما از آن سخن می‌گویید، همان پز است.

رجبی یکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت 15:41

ممنونم بابت پاسخ,فقط «قابل اجرا» و به خصوص «واقع گرایانه» بودن برنامه کمی برام گنگ هست.
ضمن اینکه به نظرتون باید عامل مزاحم اصلی(گوشی)رو هم یکهو کنار گذاشت یا اینکه اندک اندک از صفحه روزگار محوش کرد؟ یعنی اینکه مثلا برای خودم یه ساعت مطالعه در نظر بگیرم و بعد فلان قدر کار با گوشی؟ اگه خودتون بودید کدوم واسه تون بهتر بود؟
پرسش دیگه اینه که زمان مطالعه در ابتدا باید اندک باشه که قابل اجرا باشه؟به نظرتون بهتر نیست کلا ساعت دیواری رو از اتاق بردارم تا آزارم نده؟
و پرسش آخر:بهتر نیست در آغاز کتاب هایی که لذت مطالعه رو در آدم زیاد میکنند خوند؟مثلا کتاب های طنزی که امثال جناب شکیبا و فیض و زرویی و غیره می نویسند؟ یا کتاب های دفاع مقدس مثل جشن حنابندان؟
یا اینکه از نظر شما باید با نویسندگان نامی مثل کافکا و چخوف و همینگوی شروع کرد؟
پاسختون هر چه مفصل تر باشه بهتره و خیلی میتونه کمک کننده و راهگشا باشه..

سید جواد:
قطعاً آنچه عرض کردم هم واقعگریانه است و هم قابل اجرا چراکه تا به حال چند نفر آن را به اجرا رسانده‌اند.
اینکه باید گوشی را دفعتاً کنار گذاشت یا مرور؛ ساعت دیواری را باید حذف کرد یا خیر و بسیاری از جزئیات دیگر باید به هنگام اجرا باتوجه به شرایط خاص خودتان انجام شود. من اگر باشم حتماً گوشی را یکباره کنار می‌گذارم و ساعت را بر نمی‌دارم اما همین شیوه اگر برای شما باعث شود که به اجرای اصل برنامه و کیفیت آن خدشه‌ای وارد شود، حتماً باید متفاوت عمل کنید.
اما درباره‌ی کتاب خواندن. لازم نیست حتماً یک نوع کتاب را تا مدتی خاص بخوانید. می‌توانید رمانهای کلاسیک را در کنار کتابهای طنزی که نام بردید مطالعه کنید. این البته مختص ابتدای راه است؛ کمی که گذشت، باید تمرکز خود را بر روی رمانهای خوب بیشتر و بیشتر کنید.
در کل، یک توصیه‌ی عمومی خدمت‌تان عرض می‌کنم:
خودتان را دست‌کم نگیرید و لوس نکنید. اگر به درست بودن کاری اطمینان پیدا کردید، در اجرای آن با خودتان قاطعانه و بدون شوخی برخورد کنید.

ناشناس یکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت 13:11

سلام سیدجان

دو سوال از خدمتتان داشتم:
۱) نظرات در مورد دو فیلم گشت ۲ و نهنگ عنبر ۲ چیست؟

۲) من این جمله را از جناب فراستی زیاد شنیده ام که فلان فیلم کهنه شده است یا جلو نیامده است. آیا این کهنه شدن در ارتباط با منتقد تعریف می شود؟ یعنی منتقد جلو آمده است (از لحاظ سواد و درک فرمی و ...) و فیلم را دیگر نمی پسندد یا اساسا ممکن است یک فیلم خوب، مستقل از منتقد، در گذر زمان تبدیل به یک فیلم متوسط یا بد شود؟

سید جواد:
سلام.

1) هر دو افتضاح و غیر قابل حرف زدن.

2) هر دو موردی که ذکر فرمودید می‌تواند باشد.

حشمتی فر شنبه 13 خرداد 1396 ساعت 05:00

با سلام.
میخواستم نظرتان را در مورد رمان "فیل در تاریکی" قاسم هاشمی نژاد بدانم. دوستان دیگر هم اگر مطالعه کرده اند مشتاقم که نظراتشان را بشنوم.

سید جواد:
سلام.
بنده نخوانده‌ام.

علی پنج‌شنبه 11 خرداد 1396 ساعت 09:44

سلام و عرض ادب
البته سید جواد در سوال اولم منظور همان "اثر" بود و نه "اثر هنری" ؛ همانطورکه در قسمت دوم آن کامنت هم اشاره کردم که اثر هنری ناگزیر حس ایجاد می کند. با این حال شما پاسخ را دادید و بیان نمودید که هر اثر هم می تواند تا حدودی حس ایجاد کند ، اما نه به شکلی منسجم که خاصِ آثار هنری است. درضمن مثال بسیار زیبایی برای رساندن منظورتان زدید. (که البته با این تفاصیل و وجودِ خورده حس هایی که آثار غیر هنری -مانند فیلم های بی محتوا- در ما ایجاد می کنند ممکن است تا حدودی در تشخیص هنری یا بدون فرم بودن آثار دچار مشکل شویم)
اما سوال دوم من کماکان باقیست:
اگر خاستگاه حس ما سرشت ما ست -که البته من هم موافقم - ، آنگاه چگونه سرشت که مربوط به بعد جسمانی ما است پیام را به روح ، و سپس روح مجدد آن پیام حسی را به جسم منتقل می کند تا نمود فیزیکی بیابد ؟ به نظرتان این کمی پیچیده کردن شرایط نیست ؟ (البته اگر احتمالاً موافق نیستید که سرشت مربوط به بُعد جسمانی ماست- پس آنرا مربوط به روح می دانید ، که البته در این صورت آنکه گفتید خاستگاه حس ما روح نیست بلکه سرشت است رد می شود.)
سیدجواد شاید اینگونه باشد که پدیده ها مستقیم یک المان از وجود ما را درگیر می کنند (برای مثال غریزه ای بخصوص) و سپس خداوند سازو کار آن غریزه را بگونه ای در وجود ما تعبیه کرده که یکی از محل های اثر گذاریش بخش ناخودآگاهمان باشد و به تبعش، فعال شدن آن غریزه در نهایت ایجاد حس را موجب شود .

وگرنه اجسام مادی مثل هنر یا منظره ی دریا که روح ندارند که بخواهند روی روح ما اثر بگذارند . و بنظرم منشا ابداع این اصطلاحِ روح داشتن برای طبیعت بی جان و یا حداقل مخلوقات غیر انسان، به همین بُعد هنری و حس برانگیز شان بر میگردد و گرنه می دانیم که روح را تنها انسان دارد.

سید جواد:
سلام و عرض احترام.
سرشت مربوط به وجود ماست و وجود ما آمیزه‌ای از روح و جسم است. پس سرشت هم مربوط به بعد جسمانی و هم روحانی است. وقتی می‌گوییم خاستگاه حس روح نیست، معنی‌اش آن نیست که پس خاستگاه آن جسم است.

بنده بر این باور نیستم که فقط انسان است که روح دارد و بسط این باور را در اینجا صحیح نمی‌دانم.

کماکان سؤالاتی جدی و اساسی که خدمت‌تان مطرح کردم، پاسخ نگرفته‌اند و توضیحاتی که فرمودید پاسخ آنها نبود. لازم هم نیست پاسخ همین الآن در آستین ما باشد و اگر هم باشد لازم نیست که همین الآن مطرح شود. آنچه طرح شده است، نیاز به تأمل و کنکاش در طول زمان دارد. بنابراین استدعا دارم که اجازه دهید مدتی این سؤالات خیس بخورند و دم بکشند.

رجبی شنبه 6 خرداد 1396 ساعت 14:18

بنده با اینکه علاقه شدید به مطالعه ادبی دارم و کتابهایی هم دور خودم جمع کردم, اما متاسفانه درگیر حواشی دنیای نقد هنری و ادبی شدم,درس ها رو هم که نگو,روز به روز روی هم تلنبار میشن. هر روز حداقل یه بار به تاینی موویز سر میزنم و با علافی محض صفحات رو میگردم, کامنت ها رو میخونم, و درگیر توهمات میشم. گفتم از کسی کمک بگیرم, به فکر شما افتادم. چطور از این مهلکه دربیام و زندگی عادی چند سال قبل رو از سر بگیرم؟

سید جواد:
چاره‌ای به جز همّت و نظم ندارید.
شما اینک در پله‌ی دوم ایستاده‌اید. پله‌ی نخست آن است که متوجه شوید در حال رفتن به بیراهه هستید. خوشبختانه این مرحله را پشت سر گذاشته‌اید. اینک وقت آن است که با همّت، در جهت انجام ندادن کاری که اشتباه بودنش را پذیرفته‌اید و نیز در جهت گام برداشتن به سوی آنچه انجامش را صحیح می‌پندارید، اقدام نمایید.
باید رفتن به تاینی موویز را برای خود حرام کنید و برای مطالعه‌ی درسی و غیر درسی خود در روز برنامه داشته باشید. برنامه‌ای منظم، واقع‌گرایانه و قابل اجرا. به قول استیون کینگ:
Plan your work and work your plan
برای اعمالت برنامه‌ریزی کن و به برنامه‌ات عمل کن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد