چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

تک تیرانداز آمریکایی- کلینت ایستوود- 2014

آفتاب پرست آمریکایی

 

فیلم از تیتراژ با اذان آغاز می شود و بلافاصله به میدان جنگ کات می خورد. تک تیرانداز آمریکایی کمین کرده است تا هر که را تهدید به شمار می آید هدف گلوگه بگیرد. زن و بچه بودنِ هدف مهم نیست؛ اگر دست به اسلحه نبرند، کسی به آنها کاری ندارد. اما اگر تهدیدگر باشند، تک تیرانداز، علی رغم میل باطنی اش (!)، آنان را مستحق گلوله خواهند دانست. تمام فیلم بیان گر همین نکته است که آمریکایی نمی جنگد؛ دفاع می کند. اگر پا روی دمش نگذارند، با کسی کاری ندارد، اما اگر به او حمله شود، به کسی امان نخواهد داد. این جمله ای است که پدر تک تیرانداز از بچگی در گوش او می خواند.

فیلمساز ادعای ساختن فیلمی ضد جنگ دارد، اما جرئتش را ندارد. جنگ را ترسیم نمی کند و حد و رسم آن را مشخص نمی نماید. یک طرفه به قاضی می رود و فقط تلاش در ساختن یک سمت جنگ دارد: سمت آمریکایی. به این ترتیب است که جنگی خاص ساخته نمی شود و بنابراین فیلمساز از واکاوی مقوله ی جنگ باز می ماند. حق را مال خود می داند و دشمن را- در میزانسن و تدوین- حیوان می پندارد. یک بار پیش از شلیک به کودک به شکار حیوان و شلیک به او کات می زند و بار دیگر در یک نمای POV- که متعلق به تک تیرانداز آمریکایی است- از تصویر دو سگ لاشه خور بر روی تصویر دو زن (مسلمان) pan می کند. این پرداخت های توهین آمیز و الکن به دشمن از یک سو، و یک سویه نگاه کردن به جنگ از سوی دیگر، نه آنچنان که فیلمساز می خواهد، حق را به آمریکایی ها می دهد و نه دشمن را منفور می سازد. اصلاً آنچه که در فیلم می بینیم، دشمن به معنای جدی نیست؛ کاریکاتوری آماتوری و عجول است از انسان هایی که فیلمساز نه آنها را می شناسد و نه قدمی برای شناخت آنها برداشته است. نتیجتاً با  فیلمی طرف هستیم که ضد جنگ می نماید ولی در حقیقت ضد انسانی است و قتل و کشتار را سمپاتیک می کند.

آقای فیلمساز آنقدر ملی گرا است- چه خوب- که فقط می خواهد از آمریکا سخن بگوید و آمریکایی. اصلاً مسأله ی جنگ ندارد. اگر به سراغ آن رفته نیز در پی آن است تا خود را از پرسش های بی پاسخش درباره ی جنگ های ناحق کشورش خلاص کند و برای آنها بهانه ای تراشیده، توجیهی بیابد- چه بد-.

فیلم- فیلمساز- می خواهد حرف بزرگی بزند که به آن اعتقاد ندارد. نتیجه می شود اثری ریاکار و فریبکار. اگر توصیه های پدر و آموزش های او در کودکی، دیدن حمله به برج های دوقلو از تلویزیون، و شروع جنگ با ندای اذان در تیتراژ را کنار هم بگذاریم، درخواهیم یافت که آغازگر جنگ دیگران (مسلمانان) هستند و آمریکایی ها با گذشت از خانواده شان برای دفاع از میهن و خانواده بر می خیزند. این، حرفی است که فیلمساز تا سه چهارم فیلم، تمام قد پای آن می ایستد. البته با قصه ای کم کشش، ریتمی ملال آور و زمانی طولانی.

بحث دفاع که خوب جا افتاد، فیلمساز رنگ عوض می کند و پز ضد جنگ به خود می گیرد. در دهان همسر تک تیرانداز می گذارد که بازگشتن از جنگ مساوی است با بازگشتن به انسانیت اما تک تیرانداز که هنوز حرف از دفاع می زند، به جنگ ادامه می دهد و سزایش آن است که پس از بازگشت، دچار بیماری روانی می شود و حال، ما باید شاهد تبعات منفی جنگ باشیم که گریبان مدافع ملی ما را گرفته است. با تأکیدی که فیلمساز بر روی این تبعات می کند، آنچه درباره ی دفاع گفته بود را نقش بر آب می کند. اما قضیه همین جا پایان نمی پذیرد. فیلمساز برای بار دوم حرفش را پس می گیرد و مشکلات روانی تک تیرانداز را ناشی از این می داند که او نگران هم قطران خود در جنگ (البته از نظر او، دفاع) است و ناراحت از اینکه نمی تواند آنها را یاری کند. بنابراین به پیشنهاد روانشناس به کمپ سربازان از کار افتاده می رود تا به آنها کمک کند. در پایان اما فیلمساز بار دیگر رنگ عوض می کند و در انتهای فیلم می نویسد که تک تیرانداز توسط یکی از همین سربازان از کار افتاده کشته شده است. احتمالاً منظور او این است که وی "تصادفاً" کشته شده است، اما با نشان ندادن صحنه ی تصادف و با حذف کردن لفظ "تصادفاً" در نوشته ی انتهایی، حسی متفاوت در تماشاگر ایجاد می کند: تک تیرانداز توسط سربازان از کار افتاده ای که مبتلا به تبعات منفی "جنگ" هستند، کشته می شود و گویی در انتها این "جنگ" است که او را به قتل می رساند. پس جنگ خیلی چیز بدی است. فیلمساز در تیتراژ پایانی برای چندمین بار حرف خود را پس می گیرد و خاک سپاری باشکوهی را برای تک تیرانداز آمریکایی اش که رکورددار کشتار است به تصویر می کشد. نوع تأکید سازنده بر رکورددار بودن تک تیرانداز در کشتار و طرز پرداخت تشییع جنازه پایانی حاکی از آن است که خود فیلمساز نیز به تک تیراندازش سمپاتی دارد و مدافع خاکسپاری با عزت و عظمت برای اوست و نه- آنچنان که ادعا می کند- علیه آن.

اکنون نکته ی مهم و درخور توجه اینجاست که آمریکایی ها در مدیوم سینما جنگ و جنگجویان خود را که ناحق بودنشان بر همگان اثبات شده است، با برچسب "دفاع" تطهیر می کنند، اما ما نه تنها قادر نبوده ایم از دفاع و مدافعان هشت ساله خود که به حق بودنشان بر همگان اثبات شده است، دفاع کنیم و ذره ای از دفاع الکنی که در این فیلم ساخته شده است را بسازیم، بلکه اخیراً با پز روشنفکرانه ی "ضد جنگ" مدام سرمان را زیر برف نموده، حقارت طلبی می کنیم.