چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

آذر، شهدخت، پرویز و دیگران - بهروز افخمی - 1392

دردِ بی دردی

 

بهروز افخمی با نامِ ساخته ی اخیرش اعلام سردرگمی می کند. نمی داند درباره ی چه کسی و چه چیزی می خواهد سخن بگوید. نام فیلمش را گذاشته "آذر، شهدخت، پرویز و دیگران". آشفتگی، شلخته گی، پرگویی و درماندگی از نام اثر پیداست. گویی سازنده تنها خواسته فیلمی بسازد، حال این فیلم درباره ی چه و پیرامون که است، مهم نیست! درباره ی زن باشد و دختر و در و همسایه و . . . خلاصه هر کسی که دم دست است (یا حتی نیست!). کمبود قصه هم عیبی ندارد. کمی از آذر می گوییم، اندکی از شهدخت، مقداری از پرویز، و دیگران را نیز داخل بازی می کنیم تا بالاخره چیزکی از آب درآید.

از همه بدتر، این عبارتِ "و دیگران" است که فریاد می زند بی مسأله گی سازنده اش را. سازنده ای که در مصاحبه می گوید فیلمش درباره ی آذر است. اما محوری که در خودِ فیلم می بینیم، پرویز است. فیلم، اما، قصه ی او نیز نیست؛ تنها گزافه ای است پیرامون او و پیرامونی های او. داستانِ افخمی آنقدر تهی از داستان است که برای رسیدن به یک فیلم بلند سینمایی راهی به جز پریدن از این شخصیت به آن شخصیت ندارد. و همین پرش هاست که رنگ سینما را از اثرش پرانده است.

ادعای ایرانی و سنت گرا بودن فیلم نیز از اساس باطل است. ایرانی الاصل بودن نام شخصیت ها دردی را دوا نمی کند. کاراکتر های این فیلم ابداً ایرانی و سنتی نیستند؛ نه در نوع تفریحات و علایق، نه در آرایش و پوشش، نه در شغل و مسکن، و نه حتی در دکوراسیون محل زندگی. می ماند یک غذا خوردن مصنوعی بر سر سفره ای بر زمین پهن شده، که از طرز نشستن بازیگر ها گرفته تا میزانسن، به کلی دکوراتیو، تحمیلی و خارج از اثر است.

"آذر، شهدخت، پرویز و دیگران"، همچون بسیاری از آثار ایرانی، به دردِ بی دردی مبتلاست ولذا فیلمی بی مسأله، بی هویت و ادایی است که با حیله ی کمدی، مخاطب را به دنبال می کشاند و بدین سان از وی سوء استفاده و کلاه برداری می کند.