چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

فروشنده - اصغر فرهادی - 1394

اشاره: این مطلب توسط خبرگزاری دانشجو منتشر شده است.


 

دستفروشِ دوره‌گرد

 

افسوس که این مزرعـه را آب گرفته                دهقـان مصیبت‏‌زده را خـواب گرفته
خـون دل ما رنگ مِـیِ ناب گرفته                    وز سـوزشِ تب، پیکرمان تاب گرفته
رخسـار هنر گونه‌ی مهتـاب گرفته                   چشـمان خِرَد پـرده ز خوناب گرفته

ــ ادیب الممالک فراهانی

 

واقعاً دست و دلم نمی‌رود به اینکه برای "فروشنده" اصغر فرهادی نقدی بنویسم. فیلم، خیلی سطح پایین، ناچیز و کثیف‌تر از آن است که ارزش نقد شدن داشته باشد. از همین رو فقط تلاش می‌کنم نخستین حس خود را نسبت به این اثر تأسف‌برانگیز ثبت کنم و با شما به اشتراک بگذارم تا بتوانم در کنارتان به تعادل برسم و روحم را از پلشتی و خباثتی که با دیدن این فیلم دچارش شده، بزدایم. شاید این یادداشت- که تنها ساعاتی پس از تماشای فیلم نوشته می‌شود- به مذاق خیلی‌ها خوش نیاید و یا برخی‌ها را دلشاد کند. هیچ‌کدام برایم اهمیت ندارد. مهم این است که شاید این دل‌نوشته‌ی صریح اما صادق و صمیمی بتواند اندک کمکی به آنانی که همچون من از تماشای "فروشنده"، حس‌آزرده شده‌اند، بکند. فکر می‌کنم ما، هرچند در اقلیت باشیم، حق این را داریم که از این "شاهکار"‌ها خوش‌مان نیاید و فیلمسازمان، هرچند اکثریت تأیید و تکریمش می‌کنند، این حق را دارد که نظرات ما را با صراحت بشنود و ما این حق را از ایشان سلب نمی‌کنیم.

***

شخصاً بر این باورم که اگر نبود هیاهوی پوچی که بر سر "جدایی" به راه افتاد، فیلم‌های بعدی فرهادی احتمالاً به عنوان فیلم‌هایی درجه دو یا سه‌ دیده می‌شدند و مخاطبین با بی‌تفاوتی، دل‌زدگی و خستگی از کنار آنها می‌گذشتند. پیش از این در نقدی که بر "گذشته"‌ی فرهادی نوشتم، عنوان کردم که فرهادی به پایان رسیده است اما اینک متأسفم از اینکه می‌بینم "فروشنده" آن ادّعا را رد می‌کند چراکه نشان می‌دهد این فیلمساز به پایان نرسیده، بلکه در حال فرو رفتن در منجلاب است.

فرهادی هیچگاه فیلمساز، به معنای جدّی کلمه نبوده، اما لااقل گهگاه در فیلمنامه‌نویسی کارهای قابل توجهی کرده است و گرچه گره‌گشایی بلد نیست، اما در ایجاد گره‌های معماگونه خیلی ناموفق عمل نکرده  و در برخی موارد، بیش و کم توانسته است تماشاگر را لنگ لنگان به دنبال خود بکشاند. متأسفانه همین توانایی نصفه نیمه نیز در "فروشنده" دیده نمی‌شود. نه معمایی- تعلیق که پیشکش-، نه شخصیتی، نه فضایی . . . هیچ چیز در این فیلم ساخته نمی‌شود. قصه و آدم‌هایش نه آغاز مشخصی دارند و نه انجام معینی.  این روده‌درازی 127 دقیقه‌ایِ ابتر تماماً نان آوازه‌ی سازنده‌اش را می‌خورد و بدبختانه سازنده نیز فریبکارانه در پشت همان آوازه‌ی پوچ پنهان شده است.

افراد حاضر در داستان- که اصلی‌ترین‌شان عماد (با بازی معمولی و تکراری شهاب حسینی) و رعنا (ترانه علیدوستی) هستند- ابداً به شخصیت نمی‌رسند و به تیپ هم. از عماد چه می‌دانیم؟ معلم است و بازیگر. همین و بس. رعنا هم که فقط بازیگر است. فیلمنامه‌نویس در طول این فیلمنامه‌ی بلند بیش از این چیزی برای ارائه ندارد. ما قبل از وقوع رخداد کلیدی فیلم، شاهد هیچ کنش و واکنش شخصیت‌سازی از عماد و رعنا نیستیم. نه اخلاقیات و درونیات و حالات و احساسات این دو نفر را- که برای فیلمی با موضوعی این‌چنین بسیار ضروری است- می‌شناسیم و نه حتی از نوع رابطه‌ی آن دو با هم و میزان علاقه و وابستگی‌شان نسبت به یکدیگر مطلع می‌شویم. فیلنمامه‌نویس تا پیش از وقوع حادثه- و بعد از آن نیز- فقط دور خودش می‌گردد و فیلمساز هم گیج و منگ به دنبال او از خانه به تئاتر و از تئاتر به خانه می‌رود بدون آنکه مواجهه‌ای دراماتیک بین شخصیت‌ها دراندازد. پس این همه وقت برای چه تلف می‌شود؟ ما در این زمان طولانی از شخصیت‌ها که چیزی در نمی‌یابیم؛ قصه هم که هنوز آغاز نشده، پس فیلمساز و فیلمنامه‌نویس چه می‌کنند؟ تیکه پرانی! بله، ما تا حدود نیمی از فیلم بدون آنکه بدانیم باید با چه چیز درگیر شویم و چه ماجرا یا شخصیتی را دنبال کنیم، فقط شاهد تیکه‌پرانی فیلمساز به وضعیت شهری- کشوری- هستیم که شلوغ و شلخته است و حضرت فیلمساز از بازسازی آن نیز سلب امید کرده‌اند. این شروع نکردن ماجرا و اطلاعات ندادن درباره‌ی شخصیت‌ها و در عوض پرداختن به پرتاب تک جمله‌هایی اعتراض‌نما که احیاناً عده‌ای روشنفکر را خوش می‌آید، به واقع نامش چیست؟ "مینی‌مالیزم مدرن" یا  "زیبایی‌شناسی حذف"؟

عاقبت، پس از گذشت زمانی طولانی و ملال‌آور، با دستی تهی از درام، موقعیت، شخصیت، قصه و فضا به نقطه‌ای می‌رسیم که یک حادثه‌ی مهم در فیلم رخ می‌دهد: رعنا که هم‌اینک در آپارتمان سابق یک زن بدکار مشغول استحمام است، توسط یکی از مشتریان پیشین آن زن، مورد تجاوز قرار می‌گیرد.

اوه! چه موضوع ملتهبی! اما این واقعه و ایده فقط ظاهرش ملتهب است واگرنه پس از وقوع حادثه نه تغییر و التهابی در برخورد فیلمساز- دکوپاژ، اندازه قاب، زاویه‌ی دوربین و . . .- مشاهده می‌کنیم و نه در وضعیت مهره‌های داستان! گویی این اتفاق خیلی معمولی است و ما هم نباید این‌قدر ملتهب شویم چراکه هم حال و هوای رعنا طوری است که انگار حداکثر سرما خورده و هم وضعیت عماد به گونه‌ای است که گویی اتفاق خاصی رخ نداده است. در ادامه نیز شرایط تفاوتی نمی‌کند. عماد رفته رفته متوجه می‌شود که آن روز در حمام دقیقاً چه اتفاقی افتاده است و هر بار که چیزی فجیع‌تر از قبل می‌شنود حداکثر واکنشش یک اخم ساده است. اوج عصابنیتش هم نه از اتفاقی است که برای همسرش افتاده، بلکه از این است که چرا رعنا حادثه را بریده بریده برایش تعریف می‌کند. نمی‌دانم باید نام این گونه واکنش‌ها را "غیرت" ایرانی بنامم یا "اخلاق مدرن"؟ واقعاً عادی بودن این زن و مرد پس از وقوع چنین حادثه‌ای جز بی‌غیرتی و اختگی مرد، و ناراضی نبودن زن از این تجاوز معنای دیگری می‌تواند داشته باشد؟ واقعاً باید دست آقای فرهادی را بوسید که همچون دستفروشی دوره‌گرد، هر چند وقت یک‌بار ذره‌ای از وطن و هم‌وطنانش را در معرض فروش برای مشتریان حریص غربی قرار می‌دهد.

سیر فیلم در اینجا، پس از وقوع حادثه، باز متوقف می‌شود و ما دوباره تا دقایقی طولانی هیچ پیشرفتی در روند داستان مشاهده نمی‌کنیم تا اینکه به سکانس نهایی می‌رسیم. جایی که عماد، فرد متجاوز را که پیرمردی با بیماری قلبی است پیدا می‌کند و با او روبرو می‌شود.

ما در کمال حیرت مشاهده می‌کنیم که فیلمساز در این سکانس کاملاً به طرفداری از متجاوز بر می‌خیزد به طوری که از فیزیک و چهره‌ی بازیگر نقش پیرمرد گرفته تا میزان نزدیکی دوربین و زاویه‌ی آن به این فرد- خصوصاً وقتی در نسبت با عماد قرار می‌گیرد- کاملاً سمپاتی فیلمساز را نسبت به متجاوز و بی‌اهمیت بودن عماد را آشکار می‌سازد. عجیب آنجاست که وقتی رعنا در صحنه حاضر می‌شود شدیداً عماد را از برخورد با پیرمرد نهی می‌کند و حتی تهدید می‌کند که اگر عماد قصد انتقام داشته باشد، وی را ترک خواهد کرد!

جالب است! با این واکنش، شک‌ ما به اینکه رعنا از اختگی عماد رنج می‌برد و به همین دلیل از تجاوز آن پیرمرد خیلی هم ناراضی نیست، دیگر نزدیک به یقین می‌شود. (البته این "بزرگواری یک بانوی ایرانی" آنانی را که باید بفریبد، خواهد فریفت. همانطور که دست روی قرآن نگذاشتن فیلمِ "جدایی" همین کارکرد فریبکارانه را داشت و دیدیم که موفق هم بود و سیمرغ‌آفرین). فیلمساز هم که در این میان از هر تلاشی برای سمپاتیک کردن متجاوز فروگذاری نمی‌کند و عماد را فردی بی‌رحم جلوه می‌دهد که با علم به بیماری پیرمرد، چندین بار او را تا لب مرگ پیش می‌برد و حتی در اتاقی خفه و در بسته او را زندانی می‌کند. با این اوضاع، قهرمان اصلی این فیلم کسی جز فرد متجاوز خواهد بود؟

در چنین شرایطی خوب است بار دیگر توجهی به نام فیلم داشته باشیم: "فروشنده". این نام به بهانه‌ی اجرای نمایش "مرگ فروشنده"، اثر آرتور میلر، در اثنای فیلم انتخاب شده است. نمایشی که هیچ کارکرد دراماتیک و حتی غیر دراماتیکی در داستان ندارد و فقط ما را به یاد "مرد پرنده‌ای" ایناریتو می‌اندازد که با همه‌ی افتضاح بودنش، لااقل توانسته بود پیوندی بین نمایش کارور و داستان فیلم برقرار کند. پس نام "فروشنده" ارتباطی به نمایش میلر و بازیگر نقش فروشنده (عماد) ندارد. اگر هم بخواهیم به اصل داستان فیلم و ماجرای تجاوز بازگردیم و نام فروشنده را به قهرمان اصلی فیلم (مرد متجاوز) مرتبط کنیم، باز هم به در بسته خواهیم خورد، چراکه پیرمرد تجاوزگر به واقع مشتری است (به خاطر آورید پولی را که پس از تجاوز در اتاق گذاشته بود)، نه فروشنده. حال اگر او مشتری باشد، فروشنده کیست؟ مشخص است که در این بین، فروشنده‌ای جز رعنا متصور نیست. این یعنی فیلمساز "اخلاق‌گرا" و "جهانی" ما، حتی پیش از شروع فیلم، می‌داند که زن "فروشنده" است. حال یا فروشنده‌ای فاعل؛ همچون آهو، زن بدکار داستان، و یا فروشنده‌ای که چون رعنا، خود در فروش خویش پیش‌قدم نبوده اما بعد از انجام معامله نیز چندان ناراضی نیست و اصلاً دلش نمی‌خواهد "مشتری"‌اش را از دست بدهد. ادا در می‌آورد که آزرده است، واگرنه چون رضایتی که از رابطه با شوهر اخته‌اش نبرده است را در طی تجاوز پیرمرد هوس‌باز- که ظاهراً مذهبی هم هست- تجربه کرده، نه می‌خواهد از او شکایت کند و نه حاضر است رنجش او را شاهد باشد. عماد مشخصاً از تجاوز به همسرش خیلی آشفته نیست، و اصلاً غیر طبیعی به نظر نمی‌رسد که رعنا نیز آشکارا در رویارویی نهایی، بین تجاوزگر و شوهرش، اولی را انتخاب کند.

***

اکنون باید با تأسف فراوان اظهار کرد که ای کاش آقای فرهادی جهانی نمی‌شد و در حد یک فیلمساز متوسط رو به ضعیف باقی می‌ماند، اما می‌ماند. اگر به جمع "جهانی‌ها" نمی‌پیوست و هم‌رنگ آن جماعت نمی‌شد شاید به این میزان از کثیفی غریبه‌پسند در نگاه به کشورش در نمی‌غلتید و این نظرگاه ناپاک را برای جهانیان منتشر نمی‌ساخت.

افسوس!

نظرات 16 + ارسال نظر
سلام دوشنبه 19 تیر 1396 ساعت 23:33

مطلب نقدی بر نقد فروشنده کجاست؟

سید جواد:
در ستون سمت راست وبلاگ، از منوی «نقدهای نقد شده» می‌توانید به این مطلب دسترسی پیدا کنید.

papillon سه‌شنبه 30 شهریور 1395 ساعت 23:32

سلام،
1. اگر فراستی به دونده ی زمین دیاثت را نسبت میدهد استدلالش را هم میگوید آن هم این است که آن فیلم به همه چیز نگاه نمادین دارد. روستا را جای ایران میگیرد، آدم هایش را هم جای مردم این کشور، خارجی ها را هم منجی میبیند. در فروشنده ما از این جور نمادها نداریم. نه میتوانیم آدم هایش را به جای مردم بگیریم – مثلا بگوییم عماد نماد مرد ایرانی است.- و نه هیچ یک از محل ها را به عنوان وطن. اگر هم به زعم شما عماد بی غیرت است و یا اصلا رعنا فروشنده باشد و از دست درازی پیرمرد راضی است-که اصلا این طور نیست.-، باز هم فیلم ساز وطن فروشی نکرده است. فوقش فیلم سازامیال و منویات درونی خودش را نشان داده.
2. با یکی از دوستان فروشنده را دیدم. بعد از اینکه فیلم تمام شد رو به من کرد و گفت: من اگر به جای عماد بودم تا صبح نشده طرف را پیدا کرده بودم! عماد کمی منفعل و وامانده بود اما بی غیرت نبود. اصلا همین غیرتش بود که باعث شد انفعالش را کنار بزند و برود دنبال پیرمرد.ابتدا ماشین متجاوز را گرو گرفته بود و بعد از اینکه ماشین از دستش پرید رفت به دنبال متجاوز. شما احتمالا نگاهتان به غیرتمندی این است که بعد از همچین اتفاقی خون جلوی چشمان عماد را بگیرد و رگ گردنش بالا بزند و از کشوی آشپزخانه بزرگترین کارد را بیرون بکشد. یک چیزهایی مثل قیصر یا خود همین شهاب حسینی در جدایی نادر از سیمین.
3. در صحنه ی آخراگر کمی دلمان به حال پیرمرد بسوزد هم طبیعی است و هم انسانی. عماد طلبکار است و در موضع قدرت، پیرمرد ضعیف و رقت انگیز است.پشیمان هم است، عذرخواهی میکند و آبرویش را در خطر میبیند برای همین هاست که دلمان به حالش میسوزد. شاید اینجا هم انتظار داشتید که پیرمرد را متجاوز سریالی کثیف نشان بدهند طوریکه حالمان به هم بخورد.

با تشکر

سید جواد:
سلام.
هیچ حرفی ندارم. وضع تحلیل‌ و نگاه‌تان خیلی خراب است و اسف‌بار و تأسف‌برانگیز. فقط به رسم ادب وظیفه می‌دانستم که جواب سلام‌تان را عرض کنم و البته سپاس‌گزارم که مشروحاً و با متانت مخالفت خود را بیان کردید.

امیررضا شنبه 27 شهریور 1395 ساعت 17:22

سلام سید جان بعد از نقدهای استاد نقدهای شما رو خیلی دوست دارم . کاش یه راهکاری بود تا مردم رو از این جهل بیدار کنیم که کورکورانه از آثار فرهادی دفاع نکنند

سید جواد:
سلام.
از لطف شما ممنونم.
تنها راهکار، فعلاً، همین نقد است.

پژمان جمعه 26 شهریور 1395 ساعت 13:00

سید جان !
بوس .

سید جواد:
هنوز نیومده شروع کردی دیگه؟!
فضای مجازی و هزار دردسر. برای روبوسی کردن هم باید مکافات داشته باشیم. متقابلاً عرض می‎شود که:
"ماچ"، آقا پژمان.
(یک سؤال فرعی: "سید" بودن بنده تعجب داشت یا علامت تعجبی که نوشتید مربوط به "جان" است؟ یا جای این علامت باید بعد از "بوس" می‎بوده؟ یا شما نمی‎دونی؟)

اصغر فرهادی جمعه 26 شهریور 1395 ساعت 01:01

سید جواد یه جاهایی رو خوب رفتی و تشخیص دادی اما از تشخیص یه جاهایی هم غافل موندی .. من تو فیلم نشون دادم خود عماد هم از تجاوز به زنش لذت برده بود ! واسم عجیب بود که این نکته از چشمای تیز بین شما جا مونده . داماد طرف هم خبر داشته که پدرزنش تجاوز کرده و اون هم لذت برده بود و از حالت صورتش باید میفهمیدی بدش نمیومد. پوزیشن هایی که پیرمرد طی تجاوز به کار گرفته رو هم شما یبار دیگه فیلم رو ببینی یقینا با چشمای تیز بینت میتونی تشخیص بدی . با تشکر از نقد زیبای شما و بر ملا ساختن زوایای پنهان فیلم . بار زیادی رو از روی دوش من برداشتی و حتما مصاحبه رسانه ها با من در مورد این فیلم رو به این نقد زرین شما ارجاع خواهم داد

رضا شنبه 20 شهریور 1395 ساعت 15:59

تو اینقدر بیماری روحی و روانی و سیاه بینی داری که حتی نفهمیدی تجاوزی توی فیلم صورت نگرفته که رعنا بخواد خوشش بیاد!! ذهن بیمارت این رو ساخته و این که شوهرش عماد عقیم بوده؛ از اونجایی که من تو رو دیدم، این به ذهنم رسید که مسائل شخصیت رو به موضوع فیلم اضافه کردی: یعنی بیماری فیزیکی و ... ؛ اینها شاید تجربه خود توست ... چون در فیلم همچین چیزهایی وجود نداره

ابوالفضل پنج‌شنبه 18 شهریور 1395 ساعت 22:38

سید عزیز سلام و عرض ادب
اول میخواستم نوشته شما -که به گمان دوستان نقد- نقد نیست!
احساس یه مخاطب تربیت شده ی سینماست.
مخاطب تربیت شده میدونه با چه نگاهی -فارق از هر گونه برچسب و.نگاه به شخصیت فیلم ساز..-یک اثر هنری رو ببیند
به نظرم بنده تازه خیلی با حال خوب!!!! این نوشترو نوشتین
چون من واقعا همون شبی که فیلم و دیدم تا چند ساعت حالم خیلی بد بود. برای همین به خونه برنگشتم!!! چون ترسیدم اعصبانیتم و سر یکی از اعضا...خالی کنم!!!
واقعا دوستان مثل شما میثم سجاد که نقدی مفصلی میخواهید بنویسید ازتون خواهش میکنم اینو بررسی کنید چه شد که فیلم ساز ما اینجا رسید!!!!
این نگاه تنفر امیز اول به ایران بعد تهران لعنتی!!! واین مردم دربه در و.... -البته به گمان فیلم ساز- از کجا شکل گرفت؟ مسلما دوستان عزیز ما میگن از شرایط و جامعه که هست.
من دوتا سوال تو جواب دوستان میپرسم
1.مگه فیلم ساز در حال حاضر ایران زندگی میکنند؟؟؟
2.واقعا یک هنرمند رسالتش نشون دادن کثافت جامعست و اینکه همه ی مسایلی که خارج از فیلم تو دنیای بیرون صد برابر بدترشو میبینم و هست وقابل کتمان نیستو فیلم ساز اینقدر شنیع و لخت به هیچ شخصیت پردازی و درام داستانی باید نشون بدن!!!!
نمیدونم بغض عجیبی گلومو گرفت پعد از دیدن این فیلم
هر موقع که یاد اون صحنه ی سیلی زدن عماد میوفتم حالم بد میشه!!!
یه نسیم تازه میخوام سید
کاش میشد برای مردم عزیزم با این همه مشکلاتی که درکیرشن فیلمای فورد مثل-مرد ارام-خوشه های خشم و.. براشون رو پرده گذاشت
احساس میکنم فروششنون خیلی بیشتر میشد!!!

سید جواد:
عرض ادب متقابل و سلام.
واقعاً نمی‌دانم چه بگویم جز اینکه درکت می‌کنم.
تنها امید ما این است که نقد همان نسیم تازه‌ای باشد که می‌گویی؛ که اصلاح کند؛ که آگاه کند؛ که از پیش‌روی این ویروس مهلک پیش‌گیری کند؛ که آینده را بسازد.
واقعاً اگر شعور مسؤلین می‌رسید و آثار فورد و هاکس و . . . را در سینماها اکران می‌کردند- حتی نه در سطحی وسیع- حال سینما و مخاطبینش خیلی خوب می‌شد و دیگر برای به حراج گذاشتن غیرت‌شان توسط فروشنده‌ای دوره‌گرد کف و سوت نمی‌زدند و صرفاً به خاطر آوازه‌ی پوچ این دوره‌گرد- که باید به حال او نیز غصه خورد و افسوس- برای فیلم ناپاکش هورا نمی‌کشیدند.

آرمین پنج‌شنبه 18 شهریور 1395 ساعت 01:25

اتفاقا نقدتان کاملا درست است.
اثری به این حد ناپاک و پلشت جای نقد های تند و تیز تر از این هم دارد. به نظر فروشنده ی واقعی خود آقای فرهادی است.

سید جواد:
نقدم که درست است؛ خوب نیست. همه‌ی حرفهایم درباه‌ی این فیلم درست است. اتفاقاً اشکال نوشته‌ام این است که تند و تیز نیست؛ عصبی است. اگر این‌قدر عصبی نبود، می‌توانست تیزتر باشد و این پلشتی را بیشتر و بهتر توضیح دهد.
بنابراین من از هیچ‌کدام از حرفهایم درباره‌ی "فروشنده" کوتاه نمی‌آیم. فقط به لحن نوشته نقد دارم. آن هم نه تند و تیزی‌اش، بلکه عصبیت بیش از اندازه‌اش.

علی یکشنبه 14 شهریور 1395 ساعت 05:50

جناب مسعوذ کاری به چند خط اول صحبتتون ندارم ، به هر حال نظر شماست
اما چرا در انتها مسائل رو قاطی میکنید ؟ الان کمونیست چه ربطی داشت دقیقا ؟ ماتریالیست و بی روح و فلان هیچ ربطی به این بحث نداره، اگه با این چند کلمه میخواستید بگید که "فراستی بد هست"! در اشتباهید و راه بیان یا اثبات چنین گزاره ای استفاده از اینگونه کلمات نیست.

مسعود یکشنبه 14 شهریور 1395 ساعت 02:46

فرهادی اگر حتی فیلمی درحد سرگیجه هیچکاک بسازد، که بنا به دستور فراستی، زیر پرچمش سینه می زنی؛ بازهم شما و رییس بزرگت ازش بد می گفتید. اصلا به اون لحظه اول که تو سینما نشستی فکر کن؛ قطعا تو ناخودآگاهت این جمله رخنه کرده بوده "من از فرهادی متنفرم؛ من باید از این فیلم بدم بیاد". شما و رئیست به مرحله انکار درباره فرهادی رسیدی، نمی توانید ببینید ، حتی اگر دقیقا همان چیزی باشد که شما می خواهید. نگاه ماتریالیست، بی روح و ساختارمند ارباب کمونیستت (که الان تقیه کرده)، بهش اجازه نمی ده تا شمل دیگه ای به زندگی و وقایع نگاه کنه ...

بنده شنبه 13 شهریور 1395 ساعت 21:40

بنده همینجا شما را به سردبیری جدید بخش سینمایی دو روزنامه منصوب میکنم برادر
ولله که برای ما مفیدی!
اولی کیهان و دومی وطن امروز.....خبرگزاری فارس فعلا سردبیر بخش سینمایی داره

سید جواد:
لطفاً قبل از اینکه نصب عجولانه‌ای کرده باشید، نیم‌نگاهی هم به نقدهای مفصل اینجانب بر آثاری چون "ایستاده در غبار"، "شیار 143"، "رسوایی"، "معراجی‌ها"، "بادیگارد"، "محمد رسول الله" و . . . بیاندازید. می‌ترسم در بدو ورود به روزنامه‌هایی که نام بردید، با خواندن یک خط از نقدهایی که نام بردم قلم پایم شکسته شده، با لگد اخراج شوم.

سید علی شنبه 13 شهریور 1395 ساعت 15:58

سلام
من فیلم رو دیدم و بدم اومده.
اما...
این چه نگاه مریض گونه ای است که به فیلم داری؟ عماد و رعنا باید چه کار می کردند که تو و کسانی که مثل تو فکر می کنند راضی شوی و شوند؟ طرف را می کُشتند خوب بود؟ آبرویش را می ریختند دلت خنک می شد رئیس کوچک؟
یک بار دیگر هم می گویم از فیلم بَدَم آمده، اما این دلیل نمی شود که این اراجیف را به فیلم ببندم! من نمی فهمم آخر کدام عقل مریضی می گوید که رعنا از تجاوز به خودش بدش نیامده و چون از شوهرش لذت نبرده دیگر دلش نمی آید مشتری اش را از دست بدهد.
چه جالب که سخنان خودت را هم یکی پس از دیگری نقض می کنی، اول می گویی شوهرش ناراحت نیست و اخته است و بی غیرت است، اگر عماد بی غیرت بود، اخته و بی خیال بود که اصلا ماجرا را دنبال نمی کرد، دنبال پلاک ماشین و فرد متعرض نمی رفت، آن پیرمرد مفلوک را در اتاق خانه ی قبلی اش محبوس نمی کرد و او را تا سرحد مرگ (یا حتی خود مرگ) نمی فرستاد...
فیلم، فیلم بد و کم جانی بود اما نه بی غیرت بود و نه وطن فروش...
خلاص

میثم امیری شنبه 13 شهریور 1395 ساعت 14:49

سلام سیّد عزیز
فیلم آن قدر بد، مغشوش، نادرست، و ویرانه است که آدم نمی‌داند از کجا آغاز کند. نگران نباش سیّد جان؛ سعی می‌کنیم با نوشتن مطالب مستدل، بر ویرانه‌های فرهادی، ساختمان نقد را بنا کنیم.
من و سجّاد -دوستم- تا به حال 5000 کلمه نوشته‌ایم. ان شاء الله به زودی این نقد را کامل خواهیم کرد و منتشر.
از خدا می‌خواهم به ما نیرو دهد تنها به خاطرِ خودش و برای تبیین مظلومیّت‌های این کشورِ عزیز، بتوانیم با اتقان دستِ فیلم‌ساز را رو کنیم و نقدش. نه برای نام، تنها برای این که به مخاطب معیاری به دست دهیم تا فریبِ این فیلم‌ساز حقّه‌باز و هفت‌خط در فرم را نخورد. ان شاء الله.

سید جواد:
سلام، رفیق.
ان شاء الله موفق باشید.

سید مخسن جمعه 12 شهریور 1395 ساعت 19:20

فیلم را کی دیدی . به نظرم داری سریع می نویسی ؟

سید جواد:
"فیلم راکی"؟!
"داری سریع می‌نویسی" یعنی سرعت نگارشم رفته بالا یا تعداد مطالبم؟

سید محسن باقری جمعه 12 شهریور 1395 ساعت 19:18

خواهش من هم بخش هایی از تذکرات کامنت اوله. برای فرهادی ننویس فیلم اگر خیلی بده بکوب اما حواست باشه کل نقدت شبیه این مقدمه نباشه
ببخشید سید ولی باید مواظب برچسب ها باشی و بهانه دستشون ندی.
قربانت. قلمتان سرپا

سید جواد:
من البته نقد ننوشته‌ام- و این را در زمان انتشار توضیح خواهم داد- اما آنچه نوشته‌ام شبیه همین مقدمه است. از خدا هم می‌خواهم که بشکند قلمم را روزی که بخواهم مواظب برچسب‌ها باشم. من آنچه را که فکر می‌کنم حق است می‌گویم و باقی امر را، اعم از برچسب‌ها و بهانه‌ها، به خدا می‌سپارم چراکه، به قول فردوسی، "بر این زادم و هم برین بگذرم" که:
توکلت علی الله و افوض امری الی الله؛ ان الله بصیر بالعباد.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 11 شهریور 1395 ساعت 23:16

خیلی تند است سید جان
ممکن است شما را به جریانی بچسبانند
فرهادی آنقدرها هم بد نیست و نامش پوچ نیست، کشورهای عربی آرزوی داشتن کارگردانی همچون او را دارند
می شود آثار او را نقد کرد اما حمله به نام او جالب نیست
به هر حال او یک فیلمساز است و نباید جوی راه انداخت که جلوی او گرفته شود

سید جواد:
خیلی تند است چون فیلم خیلی بد است. جریان و این حرف‌ها را هم اصلاً نمی‌فهمم و برایم مهم نیست.
به آرزوی کشورهای عربی هم کاری ندارم. من حرف خودم را می‌زنم و نظر شخصی‌ام را بدون رو دربایستی بیان می‌کنم. وای به حال کشورهایی که داشتن چنین فیلمسازی آرزویشان است. فرهادی فیلمساز بدی است و دارد روز به روز بدتر هم می‌شود.
منظور من از "نام"، "آوازه" بود، نه اسم. تذکر خوبی دادید. حتماً این واژه را اصلاح می‌کنم.
ممنون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد