اشاره: این مطلب برای شماره 2 مجله «فرم و نقد» ترجمه شده است.
هنر، داستان، نوشتن
در کلام نویسندگان کلاسیک آمریکا
ترجمه: سیّد جواد یوسفبیک
برگرفته از کتاب «شاهکارهای داستان کوتاه آمریکا»
ناتانائیل هاثورن
· تنها اهداف معقول ادبیات عبارتند از یک، تجربه کردن مشقتِ لذتبخش نوشتن؛ دو، خشنود ساختن دوستان و آشنایان؛ و در آخر، پول نقد.
· امروز، آمریکا تماماً تقدیمِ یک مشت زن نویسنده شده است که کارشان فلّهنویسی است. من تا زمانی که ذائقه عمومی در تصرف آشغالهای این زنهاست، برای خودم موفقیتی متصوّر نیستم.
· چقدر عجیب است که این واژگان معصوم و ناتوان که هریک در گوشهای از لغتنامه چمباتمه زدهاند، در دستان کسی که میداند چگونه ترکیبشان کند، آنقدر قدرت مییابند که رنگ خیر و شر به خود میگیرند.
· آسایش در خواندن، ثمره مشقت در نوشتن است.
ادگار آلن پو
یک داستاننویس زمانی میتواند هنرمندی ادبی خوانده شود که داستان را در ذهن خویش با ساختن وقایع آغاز نکرده باشد. او اگر هوش داستانگویی داشته باشد، نخستین چیزی که به ذهنش میرسد، معلول است، نه علت. یعنی ابتدائاً به رخداد فکر نمیکند، بلکه اثر و پیامد رخداد را در ذهن خویش میبیند. پیامدی یکتا، منحصربفرد و خاص. اینک با مراقبهای حسابشده به سراغ آن میرود و به واکاویاش میپردازد. از پس این فرایند، رخدادی که منجر به آن پیامد معین شده است، آرامآرام رخ مینماید و خودش به تدریج ساخته و پرداخته میشود. اگر نخستین جملهی داستان نتواند آن پیامد یکّه را برای خواننده متجلّی کند، نویسنده در اولین گام خویش شکست خورده است. در تمام طول داستان نیز حتی یک کلمه نباید نوشته شود که مستقیم یا غیرمستقیم به این پیامد بنیادین اشارهای نداشته باشد.
مارک تواین
· تفاوت واژهای درست و واژهای نسبتاً درست، از زمین تا آسمان است؛ مثل تفاوت «مهتاب» و «شبتاب».
· نوشتنْ ساده است. فقط باید واژههای نادرست را دور بریزی.
· هر وقت درباره صفتها شک داشتی، حذفشان کن.
· ممکن است گمان کنید که نوشتن داستان کوتاه هیچ هزینهای برایتان ندارد، اما برای من همیشه هزینهبردار بوده است، چون همان اندازه که در نوشتن کارهای بلندم آغازهای اشتباه داشته- و نتیجتاً شکست خوردهام- در نوشتههای کوتاه نیز به همین مشکل دچار بودهام. و از آنجاکه آغاز درست داستان- طرح صحیح آن- بغرنجترین بخش داستاننویسی است، میتوانید تصور کنید که نوشتن داستان کوتاه چه هزینهی زمانی وحشتناکی برای من به بار میآورد... من تقریباً هیچ وقت داستانی بلند یا کوتاه را با طرح صحیح آغاز نکردهام و طرح صحیح، طرحی است که خودش، روایتگر خویش باشد، بدون کمک من.
· آنان که سعی میکنند در یک روایت داستانی به دنبال نیّت نویسنده باشند، باید تحت پیگرد قانونی قرار گیرند؛ آنان که تلاش دارند در داستان نکات اخلاقی بیابند، باید تبعید شوند؛ و آنان که در ادبیات در پی پیام هستند، باید گلولهباران شوند.
هنری جیمز
· شخصیت چیست جز استقرار ماجرا؟ و ماجرا چیست جز انعکاس شخصیت؟ شخصیت چیست جز تعین کنش؟ و کنش چیست جز جمعبندی شخصیت؟
· ما در تاریکی کار میکنیم- هر چه از دستمان برآید انجام میدهیم- و هرآنچه در توان داشته باشیم تقدیم میکنیم. تردید ما، باور ماست و باور ما، وظیفه ماست. مابقی، شوریدگی هنر است و بس.
اُ هنری
· داستانی که نکتهای اخلاقی به آن الصاق شده باشد، شبیه نیش پشه است. اول، سوراخی در وجودت ایجاد میکند، سپس چیزی درون آن تزریق میکند که موجب رنجش وجدانت میشود.
· من تمام اسرار داستان کوتاه نویسی را برایتان فاش میکنم. قانون اول این است: داستانی بنویس که خودت را راضی کند. قانون دومی وجود ندارد.
ویلا کاتر
در کل، دو یا سه داستان در تمام عالم وجود دارد، اما هر کدام از آنها چنان در تکرار چندبارهی خویش حریص هستند که گویی تا به حال حتی یک مرتبه هم روایت نشدهاند.
کاترین آن پورتر
· من همیشه برای بیان حقیقت است که قلم به دست میگیرم؛ نتیجهاش داستان از آب در میآید.
· زندگی آدمی، هرج و مرج محض است. کار هنرمند آن است که تمام وقایعی را که نامتجانس و ناهماهنگ هستند بگونهای در یک چارچوب واحد جمع کند که شکل و شمایلی به خود گرفته و معنادار شوند.
· هر چند وقت یک بار، هزاران خاطره، به شکلی منسجم و هارمونیک، حول یک ایدهی واحد جمع میشوند و من یک داستان تازه مینویسم.
· اگر آخر یک داستان را ندانم، آن را نمینویسم. من همیشه اولْ آخرین خط و آخرین پاراگرافم را مینویسم؛ سپس باز میگردم و به سوی آن حرکت میکنم. میدانم که باید کجا بروم. مقصدم را میشناسم. اینکه چگونه به آنجا میرسم، اما، به لطف الهی بستگی دارد.
· یک داستان همچون پارهای از وجود شماست؛ به تاری میماند که عنکبوت میتند. اینچنین است که داستانتان را چون فرزند خویش دوست میدارید.
· اکثر مردم نمیخواهند قبول کنند که نوشتن یک مهارت است و باید مثل هر چیز دیگر، ابتدا دوره کارآموزیاش را گذارند.
اف. اسکات فیتزجرالد
· هر نویسنده باید برای سه گروه بنویسد: جوانان همنسل خویش، منتقدان نسل بعدی و اساتید نسلهای پس از آن.
· هر نوشته خوب بماثبه شنا کردن زیر آب و حبس کردن نفس است.
· پرسیدم: «نوشتن کتابت چقدر طول کشید؟»
گفت: «نوشتنش، سه ماه؛ خلق کردنش، سه دقیقه؛ و جمعآوری اطلاعات برای آن، تمام عمر.»
· دوست دارم با واژهها هر کاری میتوانم بکنم: همچون وِلز توصیفاتی گرم ارائه کنم؛ مانند ساموئل باتلر پارادوکسهایی آشکار بنا کنم؛ وسعت نوشتاری برنارد شاو و لطافت طبع اسکار وایلد را داشته باشم. دوست دارم که چون کُنراد، بهشتهایی شرجی خلق کنم و همانطور که به غروبهای طلایی و آسمانهای ضخیم هیچنز و کیپلینگ دست مییابم، طلوعها و گرگ و میشهای چندپاره چسترتون را نیز تصاحب کنم. تازه اینها فقط مثالهایی است از تمام آنچه میخواهم. راستش را بخواهید، من یک دزد ادبی حرفهای هستم که هر روز به دنبال بهترین شیوههای داستانگویی در میان همنسلان خودم میگردد.
· احساس کلیدی را دریاب. این شاید تمام آن چیزی است که برای یافتن داستان کوتاه خود نیاز داری.
ویلیام فاکنر
· من یک شاعر شکستخوردهام. شاید تمام رماننویسان، اول میخواستهاند که شاعر باشند و زمانی که شکسته خوردهاند، به داستان کوتاه روی آوردهاند که هوسانگیزترین قالب بعد از شعر است. اما در این قالب هم شکست خوردهاند و تازه آن زمان بوده است که به نوشتن رمان پرداختهاند.
· یک قصهنویس به طور ناخودآگاه نمیتواند حقیقت را بگوید، چون ما هرچه او مینویسد را «قصه» مینامیم.
· هنرمند، مخلوقی است که توسط دیوان و اهریمنان تحریک میشود. خودش نمیداند چرا آنها او را انتخاب کردهاند و معمولاً آنقدر مشغولیت دارد که اصلاً به این فکر نمیافتد.
· تنها چیزی که ارزش نوشتن دارد، تضادها و کشمکشهای قلب انسان با خویش است.
· هر وقت چیزی به من الهام شود، دست به قلم میشوم و خوشبختانه هر روز صبح، ساعت 9، چیزهایی به من الهام میشود.
· هر هنرمند در پی آن است که با ابزارهای هنری، احساسات را- که خودِ زندگی هستند- به بند بکشد و محصور کند تا اینکه صدها سال بعد، وقتی غریبهای آنها را مشاهده میکند، دوباره به حرکت درآیند چراکه آنها خودِ زندگی هستند.
· بهترین داستانها از اخبار مطبوعات نیز حقیقیترند.
· همه چیز معمولاً با یک شخصیت آغاز میشود. وقتی شخصیتی روی پای خود ایستاد و شروع به حرکت کرد، من فقط میتوانم با یک کاغذ و قلم به دنبالش راه بیافتم و تلاش کنم که هرآنچه را میگوید و انجام میدهد، روی کاغذ بیاورم.
یودورا وِلتی
· نوشتن رمان یا داستان یکی از روشهای کشف توالی در تجربیات شخصی است و نیز یافتن علتها و معلولهای اتفاقاتی که در زندگی شخص نویسنده رخ دادهاند.
· خیلی پیش از آنکه داستان بنویسم، برای آنها گوش میدادم. گوش دادن برای داستانها بسیار ظریفتر از گوش دادن به آنهاست.
· مهمتر از صحنه، موقعیت است. مهمتر از موقعیت، پیامد آن است. مهمتر از تمام اینها، یک انسان یکّهی خودبسنده است که در هیچ چارچوبی محصور نمیشود.
· خویش را درون شخصی دیگر تصور کردن کاری است که داستاننویس در هر اثرش انجام میدهد. این کار، نخستین- و به گمانم، آخرین- گام اوست.
· شخصیتها تنها زمانی خلق میشوند که کاملاً خارج از وجود شخصی شما شکل بگیرند؛ یعنی از میان پوست، قلب، ذهن و روح فردی غیر از شما برخیزند. شخصیتها باید انسانهایی مجزا باشند که بر بستر صفحات کاغذ جان میگیرند.
جان چیوِر
· داستان، تجربه است و زمانی که دیگر تجربهای به همراه نداشته باشد، داستان نیست.
· نویسنده کسی است که نیاز به نوشتن داشته باشد؛ کسی که جز با نوشتن نتواند به زندگی خویش معنا دهد و مفید بودن خود را دریابد.