چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

گام‌های شیدایی - حمید بهمنی - 1391

"گام های شیدایی" فیلمی است که فیلمسازش خیلی از ساختن آن ذوق کرده و بسیار به آن می بالد. او می گوید که این فیلم را در پاسخ به فیلمهای ضد ایرانی غربی ها ساخته است. فاجعه اینجاست که وی هرجا می نشیند این مطالب را تکرار می کند و من هر بار آرزو می کنم که ای کاش غربی ها این حرفها را نشنوند که اگر چنین نباشد، فیلمساز پر ادعای ما بدجوری آبروی ما را در مقابل آنها به باد می دهد.  

فیلم "گام های شیدایی" نه قصه ی خوبی دارد و نه کارگردانی کار بلد. فیلمنامه که اصلا ندارد. تمام فیلم پر است از شعار و کلیشه. فیلمساز با دیدن فیلمهای ضد ایرانی غربی ها، گویی، هول کرده و با عجله فیلمی سر دستی ساخته است که تنها خودش را ذوق زده کرده. باید با صراحت اعلام کنم که حمید بهمنی یکی از بدترین فیلمسازان کشور ماست و به همین دلیل است که نباید در حوزه ی پاسخ گویی هنری- سینمایی در عرصه ی بین المللی وارد شود، چون حقیقتا آبروی ایران و سینمای ایران را در جهان می برد. او شیفته ی داستان می شود و این شیفتگی بیش از حد، جلوی چشمان تکنیکش را سد کرده و در نتیجه در کارهایش یک سر سوزن فُرم صحیح دیده نمی شود.

داستان فیلم بسیار غیر واقعی و رویایی است. داستانی که می توانست با پرورش یافتن به دست فیلمنامه نویسی خوب، کمی قابل تحمل شود، به دست نویسندگان کنونی فیلم، بیش از پیش تباه شده است. با توجه به آنچه که در تیتراژ ذکر شده مشخص است که این فیلمنامه به صورت گروهی نوشته شده و پس از آن دست به دست چرخیده و هرکسی یک دستی در آن برده است. اگر تیتراژ را هم نمی خواندیم از شلختگی فیلم مشخص بود که چه تشتتی در فیلمنامه وجود داشته است. ما با قصه ای پرت و پلا طرف هستیم که هم می خواهد درباره ی زندانها و زندانیهای عراقی صحبت کند، هم درباره ی ارتشیان آمریکایی، هم فرماندهان ارتش ایالت متحده، هم خبرنگاران غربی، هم اعراب، هم امام حسین (علیه السلام)، هم اربعین و مراسم خاص آن. فیلم به هرکدام از این موارد اشاره ی کوتاهی کرده و درباره ی هریک شعاری (بعضاً اغراق آمیز) می پراند. لذا تماشاگر علاوه بر سر درد، از دیدن این فیلم دل درد می گیرد آنقدر که این فیلم آشوب کننده است! (بگذارید درباره ی علت دل درد، بیش از این توضیح ندهم. باقی مطلب را به ذهن تیز خوانندگان فهیم واگذار می کنم.) تصور کنید که یک زن ارتشی آمریکایی در طی چند روز چادر (!) به سر شده، طی مراسم اربعین، سر و صورت خود را گل مال (!) کرده و به زیارت کربلا (!) می رود!!! آن هم در حالی که حتی مسلمان هم نشده است. همه ی اینها به خاطر آن است که روزی در یک زندان، از زبان یک زندانی، یک "یا حسین (علیه السلام)" شنیده است (که چقدر اجرای آن سکانس و بازی بازیگرش – امیریل ارجمند- بد است)!

در کل، این فیلم هیچ ندارد، و از همه بدتر و مهم تر اینکه با casting بسیار بسیار بدی طرف هستیم که نتیجه اش می شود بازی های افتضاح بازیگران. هم خارجی ها، هم ایرانی ها. هم جوان ها، هم با تجربه ها. 

متاسفانه از این فیلمسازانی که یک جو سینما نمی فهمند ولی در عین حال ادعایشان گوش فلک را کر می کند، در ایران کم نیستند. فیلمسازانی که فقط خودشان از خود راضی هستند و دیگران، از نظر آنها، محکوم به پذیرفتن و راضی شدن از فیلمهایشان هستند. اما من با صدای بلند می گویم که «آقای بهمنی، هیچ کدام از فیلم هایتان خوب نیستند، یکی از یکی ضعیف تر و عقب افتاده تر هستند، هیچ کدام سینما نیستند و البته که هیچ کدام اصلا فیلم نیستند. فقط تصاویری هستند با رنگ و لعابی زیاد که شما، خودتان – و بقیه – را با چسباندن آنها به جلوه های ویژه ای ضعیف، قانع کرده و در پی آن به پدیده ی "خود ذوق زدگی" دچار می شوید. آقای بهمی، شما به هیچ وجه فیلمساز خوبی نیستید. خواهش می کنم لطف بفرمایید، به سینما ایران و آبروی ایران رحم کرده و فیلم نسازید. خواهشا افکار خوبتان را در مدیوم دیگری به مردم عرضه کنید- اگر اصلاً صاحب مدیومی باشید- و قبل از بومی شدن به دنبال جهانی شدن نباشید. سینما، فیلم، و پاسخ هنری را هم به اهلش و آنهایی که سینما بلد هستند واگذار کنید. بنده، چون کشورم، سینمای کشورم، فیلمساز کشورم، و البته شخص شما را دوست دارم، دوستانه این خواهش را مطرح کرده ام. شما هم اگر دوستار موارد فوق الذکر باشید، بدون عصبانیت این نقد و اینگونه نقد ها را خوانده و کمی (تنها کمی) درباره ی آنها فکر می کنید.»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد