چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

تئوری بمب

بخش‌هایی از مصاحبه تروفو با هیچکاک درباره‌ی

معما، غافلگیری، و تعلیق

ترجمه: سید جواد یوسف بیک

http://blog.ricecracker.net/wp-content/uploads/2011/08/PAR39217.jpg

تروفو: واژه ی تعلیق می تواند به انحاء گوناگون تفسیر شود. شما، در مصاحبه های خود، مکرراً، به تفاوت بین معما، غافلگیری، و تعلیق اشاره داشته اید. امر بر بسیاری از مردم چنین مشتبه شده که تعلیق با ترس در ارتباط است.

هیچکاک: ابداً چنین ارتباطی وجود ندارد. بگذارید به سراغ متصدی مرکز تلفن در فیلم سست عفت[۱۹۲۸]، یکی از فیلمهای نخستین هیچکاک، برویم. او [متصدی]، مکالمه ی زن و مرد جوانی که درباره ی ازدواج گفتگو می کنند و در تصویر نشان داده نمی شوند، را می شنود. در اینجا، متصدی مرکز تلفن در حالت تعلیق قرار دارد؛ او مملو از تعلیق شده است. آیا زنی که پشت خط قرار دارد، با مردی که با او تماس گرفته ازدواج می کند؟ زمانی که در نهایت، زن پیشنهاد مرد را می پذیرد، خیال متصدی راحت می شود؛ تعلیق شخصی او در اینجا به پایان می رسد. این مثالی است از تعلیقی که هیچ ارتباطی با ترس ندارد.

تروفو: اما در همانجا هم متصدی مرکز تلفن از اینکه زن از ازدواج با مرد جوان سر باز زند، می ترسد، البته با این تفاوت که در این نوع ترس هیچگونه اضطرابی وجود ندارد. تعلیق، آن طور که من متوجه شده ام، حاکی از نوعی پیش بینی است.

هیچکاک: در شکل معمول تعلیق، گریزی از این نسیت که تماشاگر را از تمام حقایق موجود، مطلع سازید. در غیر این صورت، هرگز تعلیق شکل نخواهد گرفت.

تروفو: در این که شکی نیست، اما آیا ممکن نیست که تعلیق در کنار یک خطرِ پنهان [از دید تماشاگر] نیز رخ دهد؟

هیچکاک: به عقیده ی من، معما به ندرت تعلیق آمیز است. به عنوان مثال، در یک داستان پلیسی هیچگونه تعلیقی وجود ندارد، ولیکن، در آنجا، با یک معمای ذهنی مواجه هستیم. داستان های پلیسی نوعی از کنجکاوی را خلق می کنند که از احساسات تهی است، و این در حالی است که احساسات جزء ضروری تعلیق به شمار می رود.

احساسات، در مورد متصدی مرکز تلفن در سست عفت، آرزوی متصدی برای پذیرفته شدن مرد جوان توسط زن است. در یک موقعیت کلاسیک بمب گذاری، احساسات عبارت است از ترس برای امنیت یک شخص. و این ترس، به میزان عمیق بودن شناخت تماشاگر از شخصی است که در خطر است.

حتی پا را فراتر از این هم گذاشته و می گویم که در کنار موقعیت کلاسیک یک بمب گذاری که به درستی ارائه داده شده باشد، می توان گروهی از گانگستر ها را داشته باشیم که دور یک میز نشسته اند، گروهی از تبه کاران . . .

تروفو: مثل پلات 20 جولای که درباره ی زندگی هیتلر است. در آنجا هم بمبی داریم که در یک کیف دربسته قرار دارد.

هیچکاک: بله. و حتی در چنین شرایطی نیز فکر نمی کنم که تماشاگر با خود بگوید: "چه خوب، الان همه ی آنها تکه تکه می شوند." بلکه در ذهن خود می گوید: "مواظب باش. آنجا یک بمب است!" معنای این تفکرات آن است که قدرت بیم و اضطراب ناشی از وجود بمب بیشتر است از احساس همدردی (سمپاتی) با، یا تنفر از کاراکتر های موجود. و سخت در اشتباه اید اگر فکر کنید که این موضوع، به دلیل آن است که بمب یک شیء بسیار ترس آور است. بگذارید مثال دیگری بزنم. یک شخص کنجکاو وارد اتاق فردی دیگر شده و شروع می کند به جستجو کردن در کشو های میز او. در همین لحظه، شما صاحب اتاق را نشان می دهید که در حال بالا آمدن از پله هاست. سپس بار دیگر به سراغ شخص جستجو گر می روید، و اینجاست که تماشاگران دوست دارند به او بگویند: "حواست را جمع کن، مواظب باش، یک نفر دارد از پله ها بالا می آید." بنابراین، حتی اگر این شخص فضول، کاراکتر محبوبی نیز نباشد، باز هم تماشاگر برای او نگران خواهد شد. البته، اگر کارارکتر مورد بحث، شخصیت جذابی باشد، مانند گریس کلی (Grace Kelly) در فیلم پنجره پشتی[۱۹۵۴]، احساسات تماشاگر بسیار تشدید خواهد شد.

اتفاقاً من در نخستین اکران پنجره پشتی، در کنار همسر جوزف کاتن (Joseph Cotten) نشسته بودم، و در اثنای صحنه ای که گریس کلی از اتاق قاتل عبور کرده و در هال ظاهر می شود، او آنقدر ناراحت بود که به سمت شوهرش برگشته و زمزمه وار گفت: "یک کاری بکن، یک کاری بکن!"

تروفو: تمایل دارم که تعریف شما از تفاوت بین تعلیق و غافلگیری را بدانم.

هیچکاک: تفاوت قابل ملاحظه ای مابین تعلیق و غافلگیری وجود دارد و هنوز که هنوز است بسیاری از فیلم ها این دو مفهوم را با یکدیگر اشتباه می کنند. منظورم را توضیح خواهم داد. ما، هم اکنون، در حال اجرای یک گفتگوی ساده و صمیمی هستیم. فرض کنید که هم اینک یک بمب در بین ما و در زیر این میز قرار دارد. اتفاق خاصی رخ نمی دهد و ناگهان "بوم!" یک انفجار رخ می دهد. تماشاگران غافلگیر می شوند، اما آنها پیش از این غافلگیری، شاهد یک صحنه ی کاملاً عادی و بدون هیچگونه پیامد خاصی بوده اند. حال، اجازه دهید که موقعیت را تعلیق آمیز کنیم. بمب در زیر میز است و تماشاگران این را می دانند، شاید مثلا به این دلیل که دیده اند که فردی آشوب طلب آنرا در آنجا قرار داده است. تماشاگران مطلع هستند که بمب در ساعت یک منفجر می شود. یک ساعت نیز بر روی دکور صحنه وجود دارد. تماشاگران می توانند ببینند که ساعت یک ربع به یک است. در چنین موقعیت هایی، همان مکالمه ی ساده و عادی به شدت میخکوب کننده می شود، چراکه تماشاگر، خود، در صحنه حضور دارد. بیننده آرزو می کند که ای کاش می توانست اینچنین به شخصیت های درون صحنه هشدار دهد: "شما، در این شرایط، نباید درباره ی چنین مسائل بی ارزشی صحبت کنید. یکی بمب در زیر میز است که تا چند لحظه ی دیگر منفجر می شود!"

ما، در حالت نخست، به هنگام انفجار، به مدت پانزده ثانیه، تماشاگر را غافلگیر کرده ایم. اما، در حالت دوم، برای او پانزده دقیقه ی تعلیق آمیز را فراهم کرده ایم. پس نتیجه می گیریم که هر وقت ممکن بود، باید به تماشاگر آگاهی داده شود. به جز در مواردی که غافلگیری کارکرد دارد، و آن هم زمانی رخ خواهد داد که پایان غیر قابل پیش بینی، به خودی خود، موجب شفاف تر شدن داستان گردد.

نظرات 1 + ارسال نظر
مسعود پنج‌شنبه 14 دی 1396 ساعت 01:17

با این تعریف هیچکاک فیلمای فرهادی هیچ کدومشون توش تعلیق نداره؛ غیر از چهارشنبه سوری ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد