چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

استخوان خوک و دست‌های جذامی - مصطفی مستور - 1383

تفسیرپذیرم، پس هستم

 

استخوان خوک و دست های جذامی کتابی است که می خواهد مدرن بنماید، روشنفکر جلوه کند و پز دینی به خود بگیرد، اما به کلی در تمام این موارد ناکام و ناتوان است.

از صفحات نخست اشکالات نگارشی و ایرادات ویرایشی در چشم می زنند. برخی عبارات و اصطلاحات نسبت به متن، زمخت اند و نامأنوس. "ریختنِ" صدا و دود سیگار و از این قبیل تعبیرات بیش از اینکه متعلق و برآمده از متن باشند تحمیل نویسنده اند که آنها را به خاطر زیبایی کلیشه ای شان به خواننده تحمیل کرده است. لحن گفتار ناهمگون است و زاویه دید نویسنده تعادل و استحکام ندارد. راوی، شخصیت هایش- که به واقع اگرچه پر از ویژگی اند، اما هیچ کدام به شخصیت و برخی حتی به تیپ تبدیل نمی شوند- را نمی شناسد و فقط نظاره گر آنهاست. از همین روست که تکلیفش با آنها مشخص نیست و مثلاً نمی داند که باید شخصیتش را به اسم کوچک صدا کند یا نام فایل او را بگوید و یا اینکه، رسمی تر، او را "آن مرد" یا "آن دختر" خطاب کند. اگر در یک محیط واحد دو شخصیت حضور دارند، نویسنده به محض نام بردن یکی از آنها، اولی را- به همراه تمام ذهنیات و رفتارش- رها می کند و به سراغ دیگری می رود و بدین ترتیب است که تمرکز مخاطب و سطح درک او را نیز هم نسبت به محیط و هم نسبت به شخصیت ها مخدوش می سازد. دسته بندی مطالب نیز مشوش است. یعنی جاهایی که نویسنده اصطلاحاً jump cut کرده است با علامت "مربع" از تکه ی پیشین جدا شده است، اما مخاطب بیچاره نمی داند که وقتی با یک "مربع" برخورد می کند باید در ذهن خود از داستان شخصیت حاضر به داستان شخصیتی دیگر پرش کند یا نویسنده پرشی در خود داستان شخصیت فعلی از مقطعی به مقطع دیگر را به او تحمیل می کند. اینگونه است که نویسنده از سوبژکتیو مخاطب- که تنها وسیله ی درک او نسبت به دنیای داستان و ادبیات است- امکان و اجازه ی فعالیتی صحیح و متمرکز را سلب می کند.

روایت اپیزودیک شاید تنها عنصری است که مخاطب پرحوصله را پای اثر می نشاند و شاید همین روایت موازی است که - به ظاهر- تنها برگ برنده ی کتاب است، که نیست. منطق درام در کجای این اثر نهفته است؟ به چه دلیل باید داستان هایی را که هیچ ربطی به یکدیگر ندارند در کنار هم و موازی با هم بخوانیم؟ تنها ارتباط داستان ها با هم، منحصر به دو مورد است. اول مکان واحد زندگی شخصیت هاست که مطلقاً به فضا تبدیل نشده است و در سطح یک محیط تحمیلی و به اصطلاح نمادین باقی مانده است. چرا برج و نه یک آپارتمان و نه چند خانه ی مجاور یا حتی غیر مجاور؟ "خاوران" اش - بیرون از مفروضات نویسنده و مفسرین- در خود داستان چه اهمیتی می یابد؟ نویسنده در هیچ کجای داستان به هیچ یک از سؤالات فوق پاسخی در خور نمی دهد. دومین نقطه ی ارتباط داستان های موازی کتاب، برخورد شخصیت ها در حیاط برج یا در آسانسور است که باز فاقد منطق است و می توان شخصیت ها را در این برخورد ها با یکدیگر جابجا کرد و یا حتی این برخورد ها را- که تقلیدی سخیف و دستمالی شده از نوع روایت غربی است- به کلی حذف کرد و هیچ اتفاقی هم در روند داستان نیافتد. پس  برخورد جدی و معنا داری به سبک فیلم Crash در کار نیست و در عوض مواجهاتی سطحی و بی مفهوم به سبک فیلمساز محبوب نویسنده (کریشتف کیشلوفسکی در فیلم ده فرمان) در کار است. بنابراین این داستان های نصفه و نیمه هیچ ربطی به یکدیگر ندارند و حتی هیچ نقطه اتصالی نیز مابین آنها موجود نیست. پس وصله پینه کردن- و نه حتی دوختن- آنها به یکدیگر چه دلیلی دارد؟ تنها استفاده اش این است که داستان- و نویسنده اش- پز روایت مدرن به خود بگیرند در حالی که هیچ ربطی به مدرنیسم ندارند و فضای زیستی شان اگر سنتی نباشد- که در ناخودآگاه شان هست-، اساساً مدرن نیست و چیزی معلق بین این دو است، چه اینکه اساساً در هیچ کجای ایران فعلی و آدم هایش نمی توان مدرنیسم را یافت.

تکه تکه بیان کردن داستان هایی که در ذات خطی اند، به خودی خود روایت را مدرن نمی کند. روایت مدرن باید متعلق به ذات سوژه باشد و از ابتدا غیر خطی اندیشیده شده باشد. سوژه در این کتاب کیست؟ انسان مدرن؟ کدام مدرن؟ اصلاً مدرنیسم در کجای این داستان حاضر است؟ در موی سفید پیرزنی که به سبک سنتی بافته شده است؟ در مادرانی که به سبک سنتی با پسرانشان زندگی می کنند و با آنها رابطه ی خوب و خوشی به سیاق روابط کلاسیک دارند؟ در مقاله ای علمی و تخصصی که به سبک سنتی در روزنامه چاپ می شود- و نه مثلاً در یک ژورنال علمی-؟ در رابطه ی عاشقانه ای که به سبک سنتی به ازدواج نمی انجامد و با انزاوای- هرچند تحمیلی- عاشق به پایان می رسد؟ در ارتباط عاشق و معشوق که به سبک سنتی با نامه نگاری صورت می گیرد؟ واقعاً شوخی نمی کنیم؟ تنها با بردن نام "زن مدرن" قرار است فضای حسی اثر ما "مدرن" شود؟ این کار اگر اسمش کلاه برداری نیست، چیست؟

می ماند بحث مذهب و نام کتاب که به سخن مولا علی- علیه السلام- باز می گردد که متأسفانه فریبنده ترین و مبتذل ترین بخش اثر است. تنها با ذکر دو مطلب از آن بزرگوار- که کاملاً بیرون از اثر می ایستد و باید به زور پاورقی آن را به مخاطب حقنه کرد- در کثیف ترین و خشن ترین بخش کتاب باید به مذهب و مذمت دنیا برسیم؟ مولا دنیا را به خاطر زشتی های ظاهری و مدرنش نکوهش کرده است؟ اصلاً مذمت دنیا اینگونه است که در این کتاب مطرح می شود؟ پس کلام دیگر مولا که می فرماید "در امور دنیایی طوری زندگی کنید که گویی تا ابد زنده اید" را چگونه باید با منطق نداشته ی اثر و تفکر کج و معوج صاحب آن توجیه کرد؟ مگر دنیا همه اش سیاهی است و مگر وظیفه ی هنرمند نشر این سیاهی هاست؟ در این میان، تکلیف ما با پایان به اصطلاح خوش داستان چیست؟ بالاخره دنیا، آنگونه که نویسنده ی اثر بیانه ی شعاری اش را از زبان روان نژند کتاب، دانیال- که از قضا شروع کننده ی کتاب نیز هست- بیان می کند، مکانی چرک آلود و پر از لجن است یا آنگونه که پایان تحمیلی اثر بیان می دارد، می تواند پایانی خوش داشته باشد؟ حتماً باید این تناقض بین روند داستان ها و پایان شان را "عدم قطعیت در دنیای مدرن" بنامیم، نه؟

استخوان خوک و دست های جذامی- و صاحب آن- اگرچه می خواهند که با تنبلی در روایت و مشوش گویی، روشنفکر باشند، موفق نیستند. زیرا "خواستن" ها موقوف "توانستن" اند و نمی توان روشنفکر- به مفهوم جا افتاده ی امروزی اش- بود، چراکه "روشنفکری" نه یک مفهوم که توهمی است ریاکار، خودنما، و لاجرم پوچ. بنابراین نتیجه ی تلاش برای روشنفکر بودن می شود یک راوی سترون، یک روایت عقیم و یک مشت مفسر اخته و مغلوب در برابر اثر که ناچارند کاسبکارانه برای ادامه ی حیات، حباب چنین آثاری را بیش از پیش باد کنند.

نظرات 17 + ارسال نظر
حسین پارسائی یکشنبه 24 آبان 1394 ساعت 15:24

سلام.
انیمیشن شاهزاده روم را چطور دیدید؟
پیشنهاد دیدنش در سینما را میکنید؟

سید جواد:
سلام.
خیلی بد است. ارزش دیدن در تلویزیون را هم ندارد.

حسین پارسائی چهارشنبه 20 آبان 1394 ساعت 23:58

سلام و عرض ادب..
لطفا کمی بیشتر به پیشنهادم فکر کنید،به نظرم برای عنصر روال و نظمش می شود کاری کرد ،هر چند نسبی و کنترل شده..
مطلب متوسط شما بر فیلم بد "درخشش" را خواندم.گرچه کوبریک کارگردان بدی نبود ولی این اثر...
مستند مربوط به این فیلم ( room 237 ) را دیده اید؟ محصول 2012 ..مستندی بد بر فیلمی بد..
ولی به دیدنش از باب اهمیت می ارزد،اینکه حتی کوبریک هم فریب بزرگی از نمادسازی-بازی خورده بود..

سید جواد:
سلام.
"اتاق 237" مستندی افتضاح درباره فیلمی بد است. سراسر اراجیف است و فکر می کنم خود کوبریک هم از دیدن آن انگشت به دهان بماند. به نظرم کوبریک تا این حدی که در این مستند مطرح می شود درگیر نماد نبوده است.

علیرضا درویش چهارشنبه 20 آبان 1394 ساعت 18:53

سلام مجدد.
نظرتان درباره این فیلمهای قبل از انقلاب چیست؟ البته اگر تماشا کرده اید..
درشگه چی-کندو-گوزنها-گاو-قیصر-خشت وآیینه-شب قوزی-رقاصه شهر-داش آکل..
در سینمای ایران، کدام دوره را بیشتر می پسندید؟ قبل یا بعد ازانقلاب؟

سید جواد:
سلام.
"شب قوزی" و "کندو" بد نیستند.
کیمیایی ها افتضاح نیستند.
"رقاصه شهر" فیلم ضعیف قابل دیدنی است.
"درشکه چی" را ندیده ام.
در سینمای ایران اصلاً "دوره" نمی فهمم. از ابتدا تا الآن تک فیلم هایی می شود پیدا کرد که قابل بحث باشند. تعداد این نوع فیلم ها هم قبل و بعد از انقلاب خیلی تفاوت نمی کند، اما فیلم های خوب بعد از انقلاب به نظرم از خوب های قبل از انقلاب جلوتر هستند و این، احتمالاً معنی اش این است که تک فیلم ها (و نه البته سینمای) بعد از انقلاب را ترجیح می دهم.

علیرضا درویش چهارشنبه 20 آبان 1394 ساعت 15:48

سلام.
بوف کور کتابی مزخرف و بقول جنابعالی یک بزه کاری است.
داش آکل نیز داستان خوبی نیست و فیلم کیمیایی خیلی بهتر از آن است. نظرتان درباره فیلم چیست؟
به نظر بنده نیز چندان نویسنده خوبی نیست و بخصوص آن کتاب هایی که از نگاه سوم شخص نوشته است، خیلی بد هستند.
کتاب توپ مرواری را باید بخوانم. خوانده اید؟

سید جواد:
سلام.
هیچ کدام از آثارش (حتی داش آکل که بهترینشان است و تازه فیلم بد کیمیایی از آن بهتر است) ارزش خواندن ندارند. خواندن آثار هدایت (همچون دیدن آثار بیماری چون فون تریه) جفا به حس خود و خیانت به جان خویش است. اما باید خواند تا بتوان تحلیلش کرد و دست کلاه بردارانه اش را برای مخاطب عام رو کرد.

علیرضا درویش سه‌شنبه 19 آبان 1394 ساعت 15:26

سلام.
قصد دارم برکتابهای صادق هدایت مجدداً مروری داشته باشم.
کدام کتابهای این نویسنده را خوانده اید؟ نظرتان چیست‌؟

سید جواد:
سلام.
خیلی از کارهایش را خوانده ام. بی نهایت از او و از تمام آثارش متنفرم و به نظرم یکی از بزرگترین شارلاتان ها و بزه کاران ذهنی عرصه ادبیات است. اکنون نیز چند ماهی است که دارم بر روی نوشتن یک کتاب تحلیلی درباره او، آثارش و کتابهایی که درباره او هستند، کار می کنم.

آرمان سه‌شنبه 19 آبان 1394 ساعت 11:08

سید عزیز خیلی خوشحال می شوم اگر نقدی از انیمیشن شاهزاده روم به قلم شما بخوانم. چنین کاری در برنامه دارید؟
به هر حال به لحاظ تکنیک انیمیشنی خیلی بالاتر از تهران ۱۵۰۰ است به نظرم.

سید جواد:
این انیمیشن را اخیراً دیده ام. آنقدرها برایم جهت نوشتن انگیزه ایجاد نکرده است. اما شاید اگر بتوانم با آن درگیری پیدا کنم، چیزکی بنویسیم.

حسین پارسائی سه‌شنبه 19 آبان 1394 ساعت 00:22

سلام.
دوست محترم،هدف شما از قرار دادن نظرات ادبی و سینمایی تان در این وبلاگ چیست؟
اگر برای تبادل رای و نظر با کاربران باشد که ان شاالله اینگونه است،بهتر نیست اگر مایلید و برنامه ی شخصی تان روال منظمی دارد و از "دیدن فیلمی" یا "خواندن رمانی" در آینده نسبتا نزدیک مطمئنید، آن را برای تبادل نظر جدی تر و قاعده مندتر پیشاپیش اعلام کنید که توسط کاربران خوانده شود یا دیده شود..
(البته این نظر شخصی بنده است و شاید کمی هم خودخواهانه به نظر آید)
چندان اهل فضای مجازی نیستم،این پیشنهاد را هم بنا به تجربه -از دوره ی چندماهه نقد سینمای هیچکاک به همراه چند دوست سینمایی -به شما دادم..

سید جواد:
سلام.
من ابتدا برای خودم می نویسم. برای حل کردن یک درگیری شخصی با اثر. بعد از آن به سرعت مخاطب نوشته ام می شوم و آن را قابل بحث و نقد می دانم. سپس نوشته را در اینجا منتشر می کنم تا بحث های مد نظرم هر بیشتر و جدی تر در بگیرد. به این منظور از روزهای ابتدایی راه اندازی وبلاگ در فکر اجرایی کردن پیشنهاد شما بودم. بنابراین معتقدم که پیشنهادتان خیلی خوب است، اما متأسفانه روال منظمی که فرمودید را نداشته ام و ندارم. به علاوه، معمولاً پیش از دیدن یا خواندن یک اثر نمی دانم که می خواهم درباره اش بنویسم یا نه. اگر بعد از تجربه کردن اثر انگیزشی اتفاق بیافتد و مرا وارد یک درگیری - عموماً شخصی - با اثر کند، درباره اش خواهم نوشت. بنابر دو دلیل عرض شده اجرای پیشنهاد شما تقریباً ممکن نیست. اما هر وقت، حتی در مورد یک اثر هم که شده، اگر شرایط فوق الذکر مساعد بود، حتماً آنچه فرمودید را انجام خواهم داد.

حسین پارسائی دوشنبه 18 آبان 1394 ساعت 23:40

سلام.
سپاس،کشتی پهلو گرفته و آفتاب در حجاب را تهیه کردم..
با توجه به شناختی که از شما پیدا کردم،متوجه شدم که در باب تاریخ صدر اسلام ،خوانده اید و مطالعه دارید..
نظرتان در مورد آثار مرحوم سید جعفر شهیدی چیست؟

سید جواد:
سلام.
کتابهای دکتر شهیدی خوب هستند. البته در زمینه تاریخ صدر اسلام و تاریخ پیامبر اسلام، علاوه بر کتاب "تاریخ تحلیلی صدر اسلام" سید جعفر شهیدی، کتابهای "فروغ ابدیت" (جعفر سبحانی)، "منتهی الآمال" (عباس قمی)، مجموعه "پویش پیامبر" (سید مجتبی حسینی - 7 جلد) و "عایشه بعد از پیغمبر" (کورت فیریشلر) نیز کتابهای مفیدی هستند.

علیرضا درویش جمعه 15 آبان 1394 ساعت 18:44

سلام سید گرامی.
شما از جلال آل احمد چه کتابهایی خوانده اید؟
نظرتان درباره این دو اثرتحلیلی او چیست؟ در خدمت و خیانت روشنفکران- غرب زدگی..
و این آثار داستانی.. مدیر مدرسه-سه تار- پنج داستان..

سید جواد:
سلام.
"در خدمت و خیانت روشنفکران" را نخوانده ام، اما "غرب زدگی" را چرا. خیلی خوشم نمی آید. به لحاظ تحلیلی، ارتجاعی و جاهلانه است و به همین دلیل آن را ضد تحلیل می دانم.
"سه تار" و "پنج داستان" را خیلی وقت پیش خوانده ام و الان درباره شان حضور ذهن ندارم، اما یادم هست که "سه تار" را کمی بیشتر دوست داشتم. اما واقعاً باید برای نظر دادن دوباره بخوانمشان. ولی "مدیر مدرسه" را مجدداً این اواخر خوانده ام و اصلاً از آن خوشم نمی آید.
"سنگی بر گوری" را هم اخیراً دوباره خوانده ام؛ بد نیست.
در کل، روانی و سادگی قلم جلال را می ستایم و از این بابت توصیفات او را بیش و کم می پسندم و گاهی با کتابهای سفرنامه ای او بیشتر از داستانهایش کنار می آیم. در این بحث، به نظرم "اورازان" خیلی اثر بدی نیست.

علیرضا درویش پنج‌شنبه 14 آبان 1394 ساعت 13:02

سلام.
در پاسخ به آقای پارسایی: فکر می‌کنم نام آن دوست «فردین آرش» است.
آقای یوسف‌بیک، شما این دو دوست را می‌شناسید؟ احمد بختیاری و بابک زرندی. از تحصیلاتشان خبر دارید؟

سید جواد:
سلام.
هر دو نفر را می شناسم و از تحصیلاتشان بی اطلاعم.

حسین پارسائی چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 23:49

سلام مجدد.
اتفاقا با آقای امیری دقایق خیلی کوتاهی گپ زدم،در سفری که استاد و چند عزیز دیگر به گرگان داشتند ، ایشان را جدی تر و جلوتر از عزیزان دیگر دیدم..
استاد که جدای از دانش و عقبه ی زندگیش،انسان است.بسیار بسیار صمیمی نشست را مدیریت کردند..
اگر مایلید پاسخ دهید :
دوستی به این نام میشناسید؟آرش فردین..
فرموده بودید از گرگان هم به جلسات سینمایی استاد در کافه می آیند..احیانا اسم کوچک این فرد، رضا نیست؟

سید جواد:
سلام.
دقیقاً سؤالتان را متوجه نشدم. آرش فردین . . . و . . . رضا . . . خلاصه نفهمیدم.
اما با این توضیح که بنده در به خاطر سپردن اسامی خیلی قوی نیستم، عرض می کنم که شخصی به نام آرش فردین نمی شناسم. فکر می کنم آن شخصی هم که از گرگان می آمد نامش رضا بود. مطمئن نیستم اما اگر اشتباه نکنم در یک بیمارستان کار می کرد. تنها یک نکته را درباره ایشان مطمئنم و آن اینکه در حوزه موسیقی سررشته و اطلاعات خوبی داشتند و البته مشخص بود خودشان - بدون ایکه بگویند - از این بابت بسیار به خود افتخار می کردند.

حسین پارسائی چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 23:29

سلام.
ازبه برای پیشنهاد اثر خوبی نیست،اگر مایلید که آن را بخوانید،بخوانید ولی بعید میدانم میزبان خوبی برای شما باشد.اگر از اعنبار پیشنهادم خرج کنم،به پای قلم چارلز دیکنز خرج میکنم..
پیرامون نقدتان به فیلمهای سینمای دفاع -چ و شیار 143:
فریب اصطلاحاتی چون اثر ارزشی و.. را نمیخورم،گرچه اگر فیلم نزدیک به خوبی مانند "چ"ساخته شود که تا حدی توانسته از بدهی سینما به دلاوری های شهدا بکاهد، دو بار هم آن را با رضایت کامل در سینما می بینم ولی شیار 143 را هرگز...
اتفاقا دوست دارم خانم آبیار لااقل اثر کوچولوی متوسطی بسازند ولی خیلی بعید میدانم،نسبت به مدیوم سینما دچار جهل بسیط است..خیلی عجله دارد!!
در حال حاضر،ادبیات داخلی نویسنده ی نیمه قدر هم ندارد،البته از سیدمهدی شجاعی اثری نخوانده ام ولی چندان هم خوش بین نیستم به قلمش..(اگر اثر خواندنی ای دارد به زعم خودتان یا استاد حتما پیشنهاد کنید.)

سید جواد:
سید مهدی شجاعی زمانی در حوزه داستان کوتاه حرفهایی - هرچند اندک - برای گفتن داشت. برخی داستانهای مجموعه "امروز بشرت . . ." - که امروز با سانسور مجوز چاپ می گیرد - تعدادی از داستانهای مجموعه "غیر قابل چاپ" و چند داستان مربوط به "دفاع" او خیلی بد نیستند و می شود آنها را خواند. به هر حال به نظرم باید یک بار مجموعه "سانتاماریا" (جلد اول) که مجموعه داستان کوتاه های شجاعی است را خواند و از آن عبور کرد.
معتقدم که شجاعی اصلاً رمان نویس خوبی نیست و دو رمانی که نوشته است، هر دو ضعیف هستند. به نظرم دیگر امروز داستان کوتاه هم خوب نمی نویسد.
در کنار اینها باید کتابهای مذهبی او را نیز مد نظر قرار داد. بعضی از این کتابها نیز قابل ملاحظه هستند. باز هم معتقدم که آثاری چون "کشتی پهلو گرفته"، "آفتاب در حجاب"، "پدر، عشق، و پسر" و آثاری از این دست را باید حتماً یک بار خواند.
تمام این مسائل در حالی است که سید مهدی شجاعی - و پسرش، سید علی شجاعی - به لحاظ شخصیتی انسانهای بسیار خوب و با صفایی هستند. اما این موضوع البته تأثیری بر و ارتباطی با نکات فوق الذکر ندارد، چه اینکه داستانهای سید علی شجاعی - که زمانی معلم ادبیات بنده بود - را بسیار بد و ضعیف می دانم.

علیرضا درویش سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 22:35

سلام.
سید عزیز، دو نمایشنامه ذیل را خوانده اید؟ کرگدن، اوژن یونسکو و سوءِ تفاهم، آلبر کامو..
نظرتان چیست؟

سید جواد:
سلام.
نخوانده ام.

علیرضا درویش سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 15:59

ضمنا یک انتقاد در خصوصِ قالب وبلاگ تان: قالب تیره با فونت روشن، باعث خستگی و آزار چشم می‌شود و خواندن متن‌ها را خیلی سخت می‌کند. قاعده‌ای که در مورد وبلاگ شما، بی‌نهایت صدق می‌کند. به نظرم این نوع قالب خوب نیست و پس‌زمینه روشن، خیلی بهتر است. ولی خُب، اگر شما این سبک را بیشتر می‌پسندید، ما نیز به احترامِ شما سر تعظیم فرود می‌آوریم.
سپاس......

سید جواد:
ممنون. درست می فرمایید.

علیرضا درویش سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 15:53

سلام برادر. خوشحالم که بالاخره مکانی برای گپ زدن در مورد آثار پیدا شد.
خیال‌تان جمع، مزاحم‌تان هم می‌شویم.
مؤید باشید.......

سید جواد:
سلام.
مراحم هستید. امیدوارم میزبان خوبی باشم.

حسین پارسائی سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 00:51

سلام سید عزیز..
خوشحال شدم،جای خالی گپ مجازی، پیرامون رمان و حتی نمایشنامه حس می شد..
خوب است که دیگر اینجا منزل مجازی شماست و دیگر سوال از شخص شما،در کنار سوالات از استاد قرار نمی گیرد..
(چهره به چهره -نشاندن مجاز بر کرسی حقیقت!)
بگذریم،
از آقای امیرخانی کتابی خوانده اید؟ اگر بتوانید بهترین اثرش به زعم خودتان یا استاد را معرفی کنید،خوشحال میشوم.
چندی پیش از ایشان، ازبه را خواندم.اثر خیلی بدی نبود ولی متوسط هم نبود..
در ضمن مدتهاست قصد داشتم نظر شما نسبت به اثر آقای امیری-انگ تیلم- را بدانم ولی وبلاگ استاد که ابدا جای این پرسش نبود و بیش از آن،نمی خواستم که در پاسخ به بنده معذب باشید..

سید جواد:
سلام. خوش آمدید.
امیرخانی را از نزدیک می شناسم؛ آدم خوبی است و نجیب. "من او" را خیلی وقت پیش خواندم. آن زمان که هنوز سواد اندک امروز را نداشتم. الان دقیق درخاطر ندارمش، اما یادم هست که همان زمان نیز برایم جذابیت نداشت و آن را نپسندیدم. "ناصر ارمنی" را اخیراً برای یک جلسه نقد خواندم. خیلی بد بود و شعاری؛ الکن و بی منطق هم. "از به" را نخوانده ام، اما از فردی موثق شنیدم که خوب نیست. حالا که شما درباره اش چنین می فرمایید، می روم و تجربه اش می کنم. نظر جناب فراستی را هم می دانم که کلاً درباره امیرخانی منفی است.
میثم هم که اصلاً از رفقای خودم است. بچه بسار خوب و دغدغه مندی است. برخی نوشته های غیرداستانی اش را هم بنده جسارت کرده و ویرایش کرده ام. داستانهایش را نخوانده ام، اما در کل، نوع نگارشش را- لااقل در نوشته های غیرداستانی اش- خیلی نمی پسندم.

حسین پارسائی دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 15:37

سلام..
ان شاالله به زودی مهمان شما خواهم شد.

سید جواد:
سلام.
خوشحال می شوم. در خدمت خواهم بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد