چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

مریخی - ریدلی اسکات - 2015

اشاره: این مطلب را خبرگزاری دانشجو منتشر کرده است.


بزرگ فیلم کوچک

 

ریدلی اسکات با اثر اخیر خود ثابت کرده است که می‌توان به سراغ یک پروژه‌ی تولیدی عظیم (Big Production) در سینما رفت اما حرف های بزرگ نزد و ادّعاهای عجیب و غریب نداشت. مریخی- که شاید اگر "اهل مریخ" یا "ساکن مریخ" ترجمه شود، رسا تر باشد- فیلمی است کوچک و سرگرم کننده که قادر است تا پایان، تماشاگرش را همراه نگاه دارد. فیلم البته اشکالات فراوانی دارد که آن را تا یک قدمی سقوط پیش می‌برد، اما به دلایلی که اشاره خواهد شد این سقوط محقق نمی شود.

اشکال اساسی فیلم متوجه سیاره‌ی مریخ است؛ همان جایی که قهرمان داستان و اتفاقات اصلی قصه‌ در آن به وقوع می‌پیوندند. این مکان- و هر مکانی در سینما- تا زمانی که با شخصیت عجین نشود، در حد یک محیط عام باقی می‌ماند، اما اگر در ارتباط با شخصیت قرار گرفت و در رابطه‌ای دیالکتیکی با او جان گرفت، تبدیل می‌شود به آنچه که از آن با عنوان فضا یاد می‌کنیم. به همین دلیل معتقدم که مریخ این فیلم از سطح یک محیط فراتر نمی‌رود و فیلم در تبدیل این محیط عام به فضای خاص داستان موفق عمل نمی‌کند.

برای بررسی این موضوع، چنانچه گفته شد، باید به واکاوی شخصیت اصلی داستان و رباطه‌ی او با مریخ بپردازیم. با تمرکزی دوباره بر روی قهرمان قصه، مارک واتنی (مَت دیمِن)- که همان مریخی فیلم است-، درخواهیم یافت که از او چیز زیادی نمی‌دانیم. اینکه فضانورد است را می‌بینیم؛ گیاه‌شناس بودنش را می‌فهمیم؛ سخت‌کوش بودنش را نیز درک می‌کنیم. این سه ویژگی اساسی‌ترین اطلاعاتی هستند که برای این کاراکتر در این داستان خاص ضروری به شمار می‌روند و همین ویژگی‌ها هستند که ما را بر آن می‌دارند تا به دنبال کردن ماجرای مارک واتنی ترغیب شویم. در عین حال، این اطلاعاتِ لازم، برای یک شخصیت‌پردازی مستحکم که منجر به همذات‌پنداری ما با قهرمان داستان شود، کافی نیست. بنابراین هر لحظه ممکن است با بروز کوچکترین خللی در فیلم، مخاطبی که تاکنون به واسطه‌ی آن سه ویژگی اساسی با شخصیت همراه بود، از پی‌گیری ماجرای او دست بکشد. فیلمساز و فیلمنامه‌نویس با تعبیه کردن پیاپی اتفاقات و ماجراهایی ریز و درشت توانسته‌اند تا حدّی از این خطر مصون بمانند. اما همین امر موجب بروز مشکلی دیگر شده است و آن اینکه فیلمساز مجبور است به سرعت از روی هر واقعه عبور کند تا ریتم وقوع ماجراها از بین نرود و تماشاگر همچنان پی‌گیر باقی بماند. اسکات مشخصاً سعی کرده است که در این عبور سریع، حد نگه دارد، اما تنها تا جایی که ریتم به او این اجازه را می‌دهد. نتیجه اینکه به برخی از وقایع کلیدی، کمتر از حدّ مطلوب توجه شده و این موضوع مانع از آن شده است تا این وقایع پرداخت کامل و متقنی پیدا کنند.

به عنوان مثال، قضیه‌ی کاشت سیب زمینی در خاک مریخ گرچه جالب است و بد از آب درنیامده، خیلی باورپذیر نیست و مخاطب قانع نمی‌شود که چگونه در یک خاک غیر حاصل‌خیز با آن میزان اندک آب می‌توان این تعداد سیب زمینی کاشت. فیلم، به گونه‌ای کشت سیب زمینی را در مریخ به تصویر کشیده است که راحت‌تر و سهل‌الوصول تر از کاشت هر چیزی بر روی کره‌ی زمین به نظر می‌رسد.

اشکال دیگری که به سبب ریتم پدید آمده آن است که چنین حس می شود که واتنی هر وقت برای هر کاری هر چیز نیاز دارد، ابزار کار به گونه‌ای عجیب، بی هیچ مشکلی برایش فراهم است و او، آنچنان که ما در تصویر می‌بینیم، تقریباً با هیچ سختی و دشواری جدی و طاقت فرسایی روبرو نیست. اغلب اوقات او را در حال خوردن می‌بینیم و این در حالی است که او در شرایطی به غایت صرفه‌جویانه به سر می‌برد. بنابراین، در کل، خطر رها شدن و تنها ماندن در سیاره ای به نام مریخ در فیلم حس نمی‌شود. مدت زمان این تنهایی و طولانی بودنش نیز درک نمی‌شود. گذر زمان تنها با اعدادی بیان می‌شود که به صورت زیرنویس بر تصویر نقش می‌بندند، اما به لحاظ بصری و حسی چیز زیادی که بر این زمان طولانی دلالت کند در اختیار نداریم.

در چنین شرایطی که عناصر کلیدی فضا (به معنای نجومی‌اش)؛ از قبیل زمان، جاذبه و کمبود اکسیژن تبدیل به مسأله‌ای جدی نمی‌شود و شخصیتِ تنهای داستان نیز در مواجهه با خطری جدی قرار نمی‌گیرد، مریخ و فضایی هم در حس تماشاگر شکل نمی‌گیرد. بدین ترتیب، حس ما نسبت به مریخ این فیلم در حد یک بیابان وسیع باقی می‌ماند. طراحی صحنه و رنگ سرخ فیلمبردار و حرکات گهگاه سوبژکتیو دوربینش بر فراز این سیاره نیز چیزی بیش از همان بیابان پهناور به اطلاعات بصری و حسی ما اضافه نمی‌کند.

با وجود تمام این اشکالات، بر این باورم که با فیلم بدی طرف نیستیم. ریتم مناسب و حدنگه دار فیلمساز که تا انتها دچار افت و خیز نمی‌شود، و تدوین خوب فیلم که به موقع ما را از مریخ به زمین و از زمین به سفینه‌ی کاوشگر منتقل می‌کند، دو عنصری هستند که فیلم را نجات داده‌اند. به علاوه، ما در این فیلم با تکنیکی طرف هستیم که، برخلاف فیلم هایی مشابه چون "جاذبه"، به هیچ وجه خودنمایی نمی‌کند و با فیلمسازی طرف هستیم که تمایل به داستان‌گویی دارد و اگر به فضا رفته برای این است که قصه‌ی جدیدی تعریف کند، نه اینکه مانند اغلب آثار فضایی، چون "ادیسه‌ی فضایی" و نوچه هایش (!) حرف های بزرگ فلسفی- که جایشان اساساً در سینما نیست- بزند و یا به مانند "میان ستاره‌ای" بار علمی و تکنیکی اثرش را به رخ مخاطب بکشد. به همین جهت، ریدلی اسکات توانسته است با مریخی در قالب یک Big Production فیلمی کوچک بسازد که هم ذائقه‌ی تکنولوژی زده‌ی تماشاگر امروز را پاسخ‌گو باشد و هم با قصه‌ای گرچه نحیف، اما سرگرم کننده مخاطب خود را راضی نگاه دارد.

نظرات 32 + ارسال نظر
فردین یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 14:50

سلام آقای یوسف بیگ.
اینکه می فرمایید جامعه ما بیش از کتب فلسفی و علمی به آثار داستانی خوب محتاج است، دلیلش این است که به طور کلی هنر مبتنی بر حس است؟ و اینکه حس با ناخودآگاه که بخش مهم وجود ماست سر و کار دارد؟
جسارتا اگر امکانش هست کمی این را توضیح دهید.

سید جواد:
سلام.
اینکه هنر با حس و ناخودآگاه سر و کار دارد که کاملاً درست است. عرض بنده این است که جامعه‌ی ما از گذشته تا کنون عقبه‌ی قابل قبولی در تولید آثار کلامی، فلسفی و حتی علمی داشته است. اما آنچه ما کم داشته ایم، رجوع صحیح به تخیل و حس از طریق هنر بوده است. ما هم در مباحث علمی و هم خصوصاً در بحث فلسفه هم صاحب نظر بوده ایم و هم گاهی جلوتر از دنیا، اما غالباً در مقوله‌ی هنر تنها مصرف کننده، تقلیدگر و عقب تر از جهان بوده ایم. در حوزه‌ی شعر تمام دنیا اگر جمع شوند به گرد پای تنها چند تن از شعرای کلاسیک ما نمی رسند و این را خودشان نیز هم می دانند و هم به آن اذعان دارند. اما در دیگر حوزه های هنری اغلب این چنین قدرت‌مند که نیستیم، هیچ؛ ضعیف تر از بسیاری از کشور های جهان نیز هستیم. همین موضوع (یعنی نپرداختن و رشد نکردن در حوزه های هنری که منجر به تربیت بخش مهمی از وجود ما یعنی حس می شود) باعث شده است که ما به لحاظ وجودی چیزی کم داشته باشیم.
متأسفانه بر خلاف آنچه درباره‌ی شعر عرض شد، در حوزه‌ی ادبیات داستانی تنها یکی دو اثر از امثال داستایوسکی، همینگوی یا کافکا کافی است تا تمام آثار داستانی ما یک‌جا بلعیده شوند و به زانو درآیند. زمان هم نشان داده است که پسرفت ما در این حوزه مشخص تر و بیشتر از پیشرفت های نحیف‌مان بوده است. لذا عرض شد که ما عمیقاً نیاز داریم آثار خوب داستانی جهان را بشناسیم، بخوانیم و نقد کنیم.

حسین پارسایی یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 14:23

سلام.
استاد چنین نفوذی ندارند در مدیران صداوسیما,که پیشنهاد برنامه ای مستمر و جدی در حوزه ی ادبیات را بدهند؟
معتقدم اگرچه که یک دست صدا ندارد ولی دستِ ایشان, خارج از قاعده ی مرسوم است.
به نظرم اگرچه نویسنده ی خوبی نداریم در حوزه ی ادبیات,ولی اوضاعِ نقدِ ادبی حالش بهتر از حالِ نویسندگی است ,گرچه قطعا با وضعِ مطلوب, فاصله دارد..
رهبری , از نوجوانی تاکنون ارتباطی پیوسته با شعر و رمان داشته اند و اتفاقا علاقه زیادی به ادبیات قرن 19 اروپا _خاصه روسیه و فرانسه_ دارند,ولی نمیدانم این مسئولینِ مربوطه چرا نگاهی به کتابِ "من و کتاب" نمی اندازند!
در ضمن امیدوارم این پاسخِ شما به آن دو پیامِ پیوسته,به سرنوشتِ نامه نگاری علامه جعفری با برتراند راسل نشود..
(راسل ,نتوانستند پاسخِ آخرین نامه این بزرگوار را بدهند)

سید جواد:
سلام.
جناب فراستی نفوذ مذکور را دارند اما فعلاً ترجیح داده اند تا به داد حوزه‌ ای که تخصص درجه اول‌شان است (سینما) بپردازند.

حسین پارسایی یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 00:17

سلام.
مطلعید که بخشِ معرفی کتابِ برنامه هفت, پیشنهاد چه کسی بوده؟ آقای افخمی بود یا ..؟
و اینکه تا به حال,,چند کتاب معرفی شده؟
به نظرم سالهاست که جایِ خالی نقد و معرفی کتاب در تلویزیون,خالی ست..به جز شبکه چهار,شبکه دیگری سراغِ چنین برنامه ای نرفته ,که آن هم متاسفانه مقطعی بوده و کم اثر..
موافقید؟

سید جواد:
سلام.
معرفی کتاب پیشنهاد آقای افخمی بود.
واقعیتش این است که دقیقاً تعداد کتاب های معرفی شده را نمی دانم.
کاملاً با شما موافقم. خلاء معرفی آثار خوب و نقدهای جان‌دار ادبی به شدت در تمام رسانه های ما حس می‌شودو به عقیده‌ی بنده ما (جامعه‌ی امروز کشور ما) بیش از معرفی و نقد کتاب به طور عام- که کتب فلسفی، سیاسی، روانشناسی و . . . را نیز در بر می‌گیرد- نیازمند و محتاج معرفی و نقد آثار داستانی- اساساً کلاسیک ها- است. کاری که فکر می کنم متأسفانه تا به حال اصلاً صورت نگرفته است.

حسین پارسایی جمعه 9 بهمن 1394 ساعت 01:45

در پاسخ به دوست عزیز_کمیل_ :
در کنارِ پیشنهادِ آقای یوسف بیک_تاریخ تمدن ویل دورانت_,به شما خواندنِ "نگاهی به تاریخ جهان" از "جواهر نعل نهرو" را پیشنهاد میکنم..(این اثر,در سه جلد و با ترجمه ی محمود تفضلی توسط انتشارت امیرکبیر ,به چاپ رسیده)
در ضمن بابتِ سوالِ دیگرتان,, نظری داشتم که اگر مایل هستید,خدمتتان عرض خواهم کرد.

حسین پارسایی جمعه 9 بهمن 1394 ساعت 00:34

در پاسخ به دوست عزیز_صادق_ :
شما از نظر نسبتا مفصلِ استاد در جلسه ی سینما اقتباسِ مربوط به فیلم درخشش کوبریک و رمانِ کینگ,اطلاعی ندارید؟
به شما پیشنهاد میکنم که حتما سرچ کنید و مطالب این نشست را بخوانید..

صادق جمعه 9 بهمن 1394 ساعت 00:30

لطفا عرض کنید
ممنون

سید جواد:
حتماً. چون شما می‌فرمایید، چشم.

حسین پارسایی جمعه 9 بهمن 1394 ساعت 00:26

سلام.
یادم هست که بعدِ مدتی دوری از یکی از دوستان انجمن شعر,چند بیت شعر برایم پیامک کرد.من هم به عادتِ جلسات انجمن,گفتم شعرت اینجاش وزنش خرابه,اینجا منطق پیوست معنایی ابیات مخدوشه و..,خلاصه اینکه دوستم پشیمان شد از یاد کردنِ ما..
به نظرم این قدر لکنت ندارد این دو بیت,که مزاحِ بنده از درونش لحاظ نشود..
در ضمن به جز این پیام,بنده دو پیام طویل دیگر هم برایتان فرستادم _پرسش و پاسخ علامه جعفری و .._ ,نگویید نرسید که....

سید جواد:
سلام.
مزاح شما و لطفی که بنده داشتید، البته ملاحظه شده است اما عادت است دیگر؛ هرچه را می بینیم، نقد می کنیم. ضمناً ابیات ارسالی خیلی لکنت ندارند، عرض بنده این بود که به لحاظ اعتقادی و تفکری خراب هستند.
آن دو پیام ادامه دار نیز به دستم رسیده است و به دلیل اهمیت موضوع هنوز ثبت نشده اند تا در وقتی مناسب به آنها پرداخته شود.

صادق جمعه 9 بهمن 1394 ساعت 00:13

من جوابم را درمورد اشکالات فنی و فرمی درخشش هنور نگرفتما

سید جواد:
بله. دلیلش هم این است که بنده هنوز جوابی عرض نکرده ام.

صادق پنج‌شنبه 8 بهمن 1394 ساعت 22:49

آیا نقدهاتون با ذکر نام قابل کپی و اشتراک هستند؟

سید جواد:
بله.

حسین پارسایی پنج‌شنبه 8 بهمن 1394 ساعت 22:10

سلام.
آشنا خواهی گر ای دل,با خود آن بیگانه را..
اول از بیگانه باید کرد خالی خانه را ..
تا درون آمد غمش,از سینه بیرون شد نفس ..
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را ..

سید جواد:
سلام و ممنون.
بیت نخست به لحاظ اعتقادی و بیت دوم به لحاظ تفکری خراب است. اشکالاتی که در اشعار فروغی بسطامی و دیگر "عرفا" کم به چشم نمی‌خورند.

صادق پنج‌شنبه 8 بهمن 1394 ساعت 21:54

سلام. اگه میشه چندمورد اشکالات فنی و فرمی فیلم درخشش کوبریک رو که تو نقدتون مطرح کردید، بیان کنید
با سپاس

سید جواد:
چند نکته درباره‌ی ابتدای فیلم عرض می‌کنم.
فیلم از روی آب شروع می‌شود و یک جزیره‌ی کوچک را به ما نشان می‌دهد که هیچ کدام سوژه‌ی ما نیستند و تا انتهای فیلم نیز سوژه نمی‌شوند. وقتی دوربین سیال فیلم- که سیال بودنش بی منطق است- به سوژه‌ی اصلی (جک تورنس) و ماشین او می‌رسد، به سرعت او را رها می‌کند و باز به سمت طبیعت می‌رود. بدین ترتیب ما در تیتراژ شاهد طبیعتی هستیم که گرچه برفی است و سرد اما نه حس صعب العبوری را برای ایجاد می‌کند و نه خود تبدیل به سوژه می‌شود.
عرض کردم که دوربین سیال بی منطق است، چراکه تنها منطقی که می‌توان برای آن پیدا کرد این است که این سیالیت می‌تواند مربوط به ارواح باشد، اما در داستان مشخص است که این ارواح به هتل تعلق دارند و نه بیرون از آن. به علاوه تغییر مدام دوربین سیال به دوربین ثابت در داخل و خارج از هتل نشان می‌دهد که فیلمساز طرحی منطقی برای دوربین نداشته است.
دوربین کوبریک اساساً چه داخل هتل و چه خارج از آن مرعوب و مجذوب طبیعت، محیط و دکوراسیون است و از شخصیت ها دور می‌ماند. مثلاً وقتی شخصیت ها دارند صحبت می‌کنند، آیا صحبت‌شان مهم است؟ اگر هست، چرا دوربین آنها را در دورترین نقطه‌ی پس زمینه قرار می‌دهد و به جای متمرکز کردن ما بر روی آنها، توجه‌مان را به دکور هتل جلب می‌کند و در حالی که شخصیت ها هنوز در حال صحبت هستند، ما به پشت دیوار می‌رویم و قاب‌های نصب شده بر روی آن را می‌بینیم؟ اگر هم صحبت‌ها مهم نیستند، پس اصلاً چرا وجود دارند؟
تدوین فیلم نیز بسیار اشتباه است. چند نمونه عرض می‌کنم:
الف) وقتی جک وارد هتل و سپس وارد اتاق رئیس می‌شود، یک دیزالو داریم به نمایی اکستریم لانگ از یک ساختمان و بعد به یک اتاق. این کات این تصور را ایجاد می‌کند که ما داخل یکی از اتاق‌های هتل شده‌ایم. در صورتی که به واقع چنین نیست و اتاقی که ما در حال مشاهده‌اش هستیم، اتاق منزل جک در شهری دیگر است. به علاوه ما در این سکانس با عدم تمایل تونی به رفتن به هتل مواجه هستیم، در حالی که مسأله‌ی رفتن به هتل هنوز برای ما طرح نشده است و هنوز جک با مدیر صحبت نکرده است. پس این کات، هم به لحاظ مفهومی و حسی (فرمی) غلط است و هم جای آن به لحاظ تکنیکی اشتباه است.
ب) جایی که وندی و پسرش وارد هزارتوی درختی می‌شوند، دوربین با یک زوم نرم، pov جک- که در حال نظاره‌ی ماکت همان هزارتو است- را به سوبژکتیو او تبدیل می‌کند و با یک دیزالو به داخل هزارتو و نزد مادر و فرزند می‌رود و با آنها همراه می‌شود، اما در این همراهی هم چیز خاصی را مطرح نمی‌کند و هم از آنجاکه از انتهای این سکانس به جک یا چیزی مربوط به او کات نمی‌دهد، آن سوبژکتیو ساخته شده را تلف می‌کند و از بین می‌برد و آن زوم دوربین را بی معنی می‌سازد، به علاوه قبل از اینکه ما جک را بر فراز ماکت ببینیم، وندی و پسرش را در حال ورود به هزارتو مشاهده می‌کنیم و این باز بدان معنی است که این سکانس نه pov جک است و نه سوبژکتیو او. یعنی اگر پلان ورود در تدوین حذف می‌شد و بعد از سکانس هزارتو یک بازکشت به جک گنجانده می‌شد، مفهوم حسی ای که عرض شد شکل می‌گرفت که نگرفته است.
ج) وقتی جک و زن و بچه اش با ماشین در حال نزدیک شدن به هتل هستند. دوربین از میان درختان بالا می‌آید و ماشین را در یک اکستریم لانگ شات می‌گیرد. این پلان ناگهان کات می‌شود به مدیوم کلوز آپ در داخل ماشین. مابین این دو نما به لحاظ تکنیکی می‌بایست یک نمای میانی قرار بگیرد تا سکانس به لحاظ بصری و حسی ویران نشود.

برای نکاتی که عرض شد، نمونه‎های فراوانی در فیلم وجود دارد و نکات دیگری هم هستند که می‌توان به آنها اشاره کرد که نمی توان تمام آنها را در چنین مجالی مطرح کرد. همین اندازه را نیز به دلیل احترام به درخواست جناب‌عالی عرض کردم.

صادق پنج‌شنبه 8 بهمن 1394 ساعت 21:50

و نظرتان درباره اقتباس های دارابونت از آثار کینگ چیه

سید جواد:
همگی بد هستند (خصوصاً Mist که داستانش هم بد است) اما "شاوشنک" از بقیه قابل تحمل تر است.

کمیل چهارشنبه 7 بهمن 1394 ساعت 21:20

سلام سید جان
1-نظر استاد درباره صحنه های معاشقه-از بوسه گرفته تا...-چیست؟آیا توجیحی دراماتیک برای چنین صحنه هایی هست و یا کلا تجاوز از حد و حریم است؟و آیا وجود چنین صحنه هایی بر نمره دهی استاد اثر گذار هستند؟یعنی اگر فیلمی عالی باشد ولی چنین صحنه ای داشته باشد،از نمره اش کاسته میشود؟(البته این در صورتی است که ایشان مخالف چنین صحنه هایی باشند)
2-کتاب هایی درباره تاریخ جهان(قدیم و معاصر) معرفی بفرمائید.ترجیحا استاد بفرمایند
با احترام

سید جواد:
سلام.

1- در کل خیلی موافق نیستند، اما اگر حد نگه دار باشد، غرض ورزانه نباشد و توجیهی دراماتیک و فرمی برای آن وجود داشته باشد- که امکانش هست چنین باشد- با آن کنار می آیند و در صورت عدم صحت شرایط فوق، البته آن را ایراد فیلم می دانند و اگر به قول خودشان جهت عمده‌ی تضاد باشد، آن را در نمره دهی نیز تأثیر می دهند.

2- خیلی مطلع نیستم، اما ویل دورانت همیشه پیشنهاد خوبی است.

حسین پارسایی چهارشنبه 7 بهمن 1394 ساعت 02:05

ادامه >> : چندی قبل در فصل بهار با دوستان به جایی رفته بودیم.در آنجا گلهای زیبایی وجود داشت.به یکی از جوانان گفتم: این چیست؟ گفت گل است,بدون آنکه هیچ تاثّری پیدا کند.ما در دوران جوانی در فصل بهار ,دست و پای خود را گم میکردیم..آمادگی درون, خیلی شرط است..پایان;
به نظرِ بنده که نظری کاملا شخصی ست و از اطلاعاتِ خیلی کم منتج شده و در نتیجه احتمالِ غیرمنطقی بودنش وجود دارد , تفاوتِ نظر استاد به فیلمِ قاضی_2014_ در فاصله ی متوسط تا خوب ارزیابی کردنش,به رابطه ی پدری و فرزندی مربوط است,
در نقد جدایی نادر از سیمین با حضور امیر پوریا وقتی استاد لحظه ی ضربه زدن به در حمامِ نادر را با رابطه ی پدر و فرزندی فیلمِ تصادم_2004_,مقایسه کردند ,بنده در لحنِ ابرازِ این مقایسه ,کمی لحنِ فرامتنی درک کردم_البته بنده فیلمِ جدایی را فیلمِ هوبی نمیدانم_ ,
حال به نظر شما ,کدام یک را باید معیارِ پایداری لحاظ کرد..
"دوست داشتن" یا "خوب بودن"؟
بنده تفاوتی در این دو نمی بینم مگر با آن استثنایی که علامه ی عزیز, به مثال بیان کردند..
حال که مزاحمتان شدم,تمایل دارید که در بابِ اظهار نظرتان در موردِ مداحی و هیئات مذهبی و..,کمی بحث کنیم؟
البته بنده با تمامیِ مطالب شما کاملا موافق بودم, مگر دو مورد که آن هم ممکن است ناشی از نارساییِ ارتباطِ غیرمستقیم در فضای مجازی باشد..

سید جواد:
تفاوتی که جناب علامه جعفری برای "خوب بودن" و "دوست داشتن" بیان می‌فرمایند، درست است (هرچند که می‌توان در جای خود، از جهاتی دیگر در آن مناقشه کرد). ایشان البته مصداق بیان کرده‌اند و این مصداق ها می‌تواند بسیار باشد و این چنین نیست که فقط در این مصداق است که دو مفهوم "خوب بودن" و "دوست داشتن" با یکدیگر متفاوت است. به علاوه، اینکه این دو مفهوم هیچ گاه نمی توانند بر هم منطبق باشند نیز تصوری است نادرست.
اینکه فردی، به تعبیر علامه، به دلیلی درون ذاتی پدیده‌ای را که به شکل برون ذاتی نیز خوب است را دوست داشته باشد، ایراد و اشکالی ندارد. نمونه‌ای که درباره‌ی جناب فراستی ذکر فرموده‌اید از همین نوع است. ایشان اثری بد-که بدی اش برون ذاتی است- را به دلایل برون ذاتی بد می‌دانند و دلایل درون ذاتی‌شان نیز این بد دانستن را تقویت می‌کند و "دوست نداشتن" ایشان را درباره‌ی این اثر بد از "بد دانستن" آن برای شخص ایشان پر رنگ تر می‌سازد. از طرف دیگر ایشان فیلم "داستان کارگاهی" وایلر را که به دلایل برون ذاتی خوب است، خوب می دانند و به دلایل درون ذاتی، این اثر خوب را به شدت دوست می‌دارند. این دو موضع، مواضع انطباق "دوست داشتن" و "خوب دانستن" یک اثر هستند. اما چنانچه قبلاً عرض شد، این دو مفهوم حتماً نقاط افتراق قابل توجهی با یکدیگر دارند. مثلاً باز هم خود جناب فراستی یک بار یک موسیقی برای من گذاشتند که موسیقی بدی بود(البته افتضاح و بی ارزش نبود) اما ایشان بعد از توضیح دادن دلایل بدی آن، خاطراتی را از زمان کودکی شان برایم تعریف کردند و گفتند که به دلیل آن خاطرات، این موسیقی بد را دوست می‌دارند.
پس "خوب بودن" و "دوست داشتن" گرچه قابل انطباق هستند، با یکدیگر متفاوت‌‌اند و برای مخاطب نقد حتماً در ابتدا و اساساً "خوب بودن" اهمیت دارد.
درباره‌ی مباحث مداحی نیز اگر فرصت و مجالی باشد، در خدمت هستم.

حسین پارسایی چهارشنبه 7 بهمن 1394 ساعت 01:43

سلام.
شما در پاسخ به عرایضِ کاربر محترم وبلاگِ استاد_رضا_, فرمودید که :
ممکن است منتقد صاحب سلیقه ای,فیلمی را به دلیل اشکالِ فرمیک, بد بداند ولی به دلایلی که شما اشاره کردید آن را دوست داشته باشد یا بالعکس.این جاست که "دوست داشتن" با "خوب دانستن" متفاوت است;
حال برویم سراغِ گفت و گویِ یک شاگرد و استاد_به نقل از کتاب آفاق مرزبانی ,عبدالله نصری;
شاگرد :حقیقت زیبایی چیست؟ بعضی برای زیبایی,جنبه ی برون ذاتی قائل شده اند و برخی نیز برای آن جنبه ی درون ذاتی..
مرحوم علامه جعفری : زیبایی هم قطب درون ذاتی دارد و هم قطب برون ذاتی,با کوچکترین تغییر در مجموعه ای هنری مانند آهنگ ها,برداشت ما از نقطه نظر انبساط,دگرگون خواهد شد.اگر فلان نقطه ی تابلوی نقاشی که می بایست آبی باشد,قهوه ای شده باشد,مسلما این امر در درک ما از زیباییِ آن دخالت خواهد داشت.پس وجود قطب عینی در زیبایی قطعی ست.علاوه بر این اگر امور زیبا مقابل شخصی قرار گیرد که ناراحتی سختی دارد,دیگر آن امور برای فردِ ناراحت,زیبا نخواهد بود."پس درون باید فارغ باشد و حتی برای درک زیبایی باید فاصله ی معینی وجود داشته باشد.به یاد داشته باشید که وقتی بشر برای اولین بار به ماه سفر کرد,گفت : "این ماه,هم ما و هم ادبیاتِ ما را معطل کرده,کدام زیبا؟ماه که زیبا نیست."
اگر آدمی "حسِ زیبایی" نداشته باشد, زیبایی ها را درک نخواهد کرد."اگر هم انسان,سابقه ای ذهنی درباره ی زیبایی داشته باشد,آن ذهنیت در وی اثر خواهد کرد."
اگر در منظره ای زیبا,پدر فردی کشته شده باشد,به طور قطع آن منظره برای آن فرد ایجاد انبساط نخواهد کرد.چون درون باید در ابتدا چیزی را از بیرون بگیرد و سپس "من" بر آن مشرف شود تا انسان, زیبایی را درک کند.درون,خیلی مهم است و..

حسین پارسایی دوشنبه 5 بهمن 1394 ساعت 20:07

سلام.
استاد قولِ یک بار تشریف فرمایی را که داده اند,ولی این را هم گفتند که سختی دارد و..,که بنده هم به ایشان حق میدهم.
(البته قصدِ برگزاری این جلسات را با حضور ایشان نداشتیم),
موافقم که باید فردی با سواد برای جلسات پلان به پلان درنظر گرفته شود ولی از آن جایی که متاسفانه در این دیار,به میزانِ وفورِ جنگل, در نقطه ی مقابلش قحطیِ منتقد باسوادِ سینمایی ست , باید همان جلسات کلی را برگزار کنیم.
ظاهرا همچنان_از دوره ی نقدهای شدیدا قابل دفاعِ آوینی تاکنون_بخشِ قابل توجهی از مدرسین این کارگاههای آموزش فیلمسازی ,در همه جای ایرانِ عزیز, تبِ تارکفسکی دارند,نسلِ جدید این طیفِ آوانگارد هم که همه ی آثارِ وودی آلن و اسکورسیزی را شاهکار میدانند! خدا به نسلِ بعدی رحم کند;بگذریم.....(پرحرفیِ این چند خطِ آخر را بگذارید کنارِ آن دردِ دلهایتان راجع به آن طیفِ آوانگاردِ مذهبی! در لباسِ مداح_البته اگر مایل باشید راجع به آن تبادل نظرتان با آن دوست عزیز,به قولِ استاد کمی چکش بزنیم_البته سرِ فرصت)
شما نفحاتِ نفت را خوانده اید؟ از رضا امیرخانی..
نظرتان ؟

سید جواد:
سلام.
کتاب نام‌برده را نخوانده‌ام.

حسین پارسایی یکشنبه 4 بهمن 1394 ساعت 19:46

سلام.
چندبار اومدم,منزل تشریف نداشتین!
امیدوارم که مشغولِ نوشتنِ نقدِ جدیدی باشید..

سید جواد:
سلام.
منزل خودتان است . . .
بله،شدیداً مشغول هستم.

حسین پارسایی جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 12:33

سلام.
قصد برگزاری جلساتی مشابه را داریم,سوالم این است که به نظر شما پخش فیلم به طور کامل و سپس نقدِ آن بهتر است یا همانند جلساتِ تحلیلی استاد؟
و اینکه در جلسات تحلیلی, بچه ها به پیشنهادِ امری استاد از قبل فیلم را می بینند؟ یا اینکه لزومی ندارد که قبلا حتما فیلم را دیده باشند..به نظرم در جلسات تحلیل سکانس به سکانس, حتما بهتر است که از قبل همگی فیلم را دیده باشند ولی در جلسات پخش و سپس نقد, لزومی ندارد.
(توجه داشته باشید که شرکت کنندگان این جلسات چندان با نقد ,آشنایی ندارند و عموما گرایش به فیلمسازی دارند ,نه نقد فیلم و این شروعِ آشنایی شان با نقد است..)
زحمتی هم برای شما داشتم, استاد لطف کردند و شماره همراهشان را به بنده دادند ,ولی بنده وقت ایشان را نمی گیرم_خصوصا به این دلیل_;
از آن طرف,چندین سوال ادبی از ایشان داشتم و نظرشان نسبت به چندین رمان ....,هنگامِ برگزاری جلسه ی پرسش و پاسخ هم با لحنی خودمانی به بنده گفتند : این سوالات خصوصی تر را بگذار برای مصاحبه ی وبلاگ ..با اینکه شما لطف میکنید و وبلاگ را اداره میکنید ولی بنده اکراه دارم که لیست رمان بفرستم تا شما از ایشان بپرسید و پاسخ را برایم از طریق ایمیل بفرستید_برای دریافت پاسخ,مدتها منتظر مصاحبه با ایشان بودم که تاکنون _خواه به هر دلیلی_ امکانش نبوده است و من ماندم و چندین سوالِ بی پاسخ !

سید جواد:
سلام.
اولاً به نظرم در هر نوع کلاسی، دیدن فیلم از قبل بسیار مهم است و در کلاس های تحلیل پلان به پلان واجب.
ثانیاً معتقدم که با شرایط ذکر شده حتماً تحلیل پلان به پلان بهتر است به شرطی که فرد تحلیل گر آدمی جدی و قوی باشد. اگر نظرتان این است که کلاس هایتان را با جناب فراستی برگزار کنید که هیچ، اما در غیر این صورت باید فردی توانا پیدا کنید و اگرنه تحلیل پلان به پلان آسیب رسان نیز خواهد بود و در آن شرایط تحلیل کلی فیلم مناسب خواهد بود.
ثالثاً قول می دهم که همچنان که تا کنون در تلاش برای برگزاری مجدد مصاحبه بوده ام از این پس نیز با تلاشی بیشتر پی گیر باشم.

حسین پارسایی سه‌شنبه 29 دی 1394 ساعت 23:44

سلام.
شما تا به حال در جلساتِ سینما تحلیل استاد, حضور داشتین؟
یک سوال داشتم.

سید جواد:
سلام.
بله.
بفرمایید.

حسین پارسایی سه‌شنبه 29 دی 1394 ساعت 00:27

سلام.
شما فیلمِ "مظنونین همیشگی" را دیده اید؟
نمره استاد به این فیلم, 2 از 4 است.شگفت زده شدم از این نمره ,یکی از چند نمره ای بود که خیلی متعجبم کرد,در کنارِ نمره ی 3 به فیلمِ جانی گیتار ..
(از آنجا که مطلع نیستم که فیلم را دیده اید یا نه,دلیلِ اصلیِ مخالفتم را بیان نکردم)

سید جواد:
سلام.
خیر، متأسفانه فیلم را ندیده ام.

حسین پارسایی دوشنبه 28 دی 1394 ساعت 13:46

سلام.
استاد ایدئولوژیک کردن فرهنگ در قبلِ انقلاب و بعد انقلاب, شخص شخیص شریعتی و پیروانش است.
مطلعید که استاد چرا این نظر را دارند؟
(موافق یا مخالفِ این جمله نیستم,با اینکه نسبت به آثار و اندیشه ی دکتر شریعتی بی اطلاع هم نیستم.)

سید جواد:
سلام. خیر، اطلاعی ندارم. بنده هم در مواجهه با این جمله همانند شما هستم.

حسین پارسایی یکشنبه 27 دی 1394 ساعت 00:30

سلام.
شما از بین این دو فیلم نابِ جان فورد کدام را بیشتر می پسندید؟
خوشه های خشم و چه سرسبز بود دره ی من ..
با اینکه به نظرم خوشه هایِ خشم فورد ,حتی از رمان اشتاین بک هم جلوتر است_اساسا با لحاظ کردن ویژگی های خاصِ دو مدیوم_ و قطعا اثری شاهکار حساب میشود ولی بنده فیلم "چه سرسبز بود دره ی من" را کمی بیشتر دوست دارم..به نظرم بهترین فیلمِ فورد, این فیلم است..
و اینکه اگر سوالم جسارتی نباشد,فیلم را در چه ابعادی می بینید؟_کافه ی استاد منظورم نیست_,شخصِ شما ..

سید جواد:
سلام.
ــ شاید "دره . . ." را بیشتر بپسندم.
ــ عموماً بر روی صفحه‌ی تلویزیون معمولی.

صادق شنبه 26 دی 1394 ساعت 23:43

چون اون مطلب دیگه امکان ثبت نظرات رو نداره اینجا میگم
درسته آقای پارسایی
پیرمرد و دریا شاهکار همینگوی محسوب میشه
ولی من شخصا به نمره دهی آثار ادبی تمایلی ندارم و تا حدی هم زاویه دارم با این عمل
به این دلیل که مثلا وقتی جناب فراستی به یه فیلم سال های اخیر مثلا امتیاز 3 میدن، و به مسخ کافکا 3/5.
واسه من هضم این نوع نمره دهی سخته
با این اوصاف همینگوی قطعا نسبت به مثلا وایلر یا .. هنرمند کم مایه تری محسوب میشه/مگر اینکه با در نظر گیری بقیه آثار شخص و مدیوم باشه و فکر هم میکنم که اینطوره/و نمره دهی به همینگوی در میان بزرگان بی شمار تاریخ ادبیات سختگیری بیشتری رو می طلبه/ولی به نظر من برای رفع ابهام باید بر این مهم تاکید بشه و یا اصلا نمره دهی صورت نگیره
ولی شخصا چون ادبیات رو مهم تر و غنی تر از سینما می بینم این جور نمره دهی رو برنمی تابم

سید جواد:
ببخشید که وارد بحث‌تان می‌شوم، اما با اجازه چند نکته را عرض می‌کنم.
1- همه مطالب وبلاگ به جز پست آغازین امکان ثبت نظر را دارند.
2- حتماً نمره دهی ها بر اساس مدیوم صورت می گیرند و مقایسه امتیاز یک فیلم با امتیاز یک کتاب کاملاً اشتباه است. مقایسه یک رمان نویس و یک فیلمساز نیز کار دشوار و حساسی است.
3- گاهی اوقات تنها یک مورد از آثار یک هنرمند می تواند با تمامی آثار یک هنرمند دیگر مقابله کند و از آن سر باشد.

محسن جمعه 25 دی 1394 ساعت 15:48

سلام
تشکر از پاسخ شما
بنده مدیوم را لحاظ نکردم. باز هم سپاس از شما

سید جواد:
سلام.
مخلصم.

صادق پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 12:24

به نظر شما بهترین ترجمه حال حاضر قرآن کریم کدام است
با سپاس

سید جواد:
با اینکه هیچ کدام را کامل نمی دانم، به نظرم به ترتیب ترجمه های موسوی گرمارودی و خرمشاهی خیلی خوب هستند.

محسن سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 14:32

سلام عرض شد
در پاسخ به دوستمان اقای کمیل فرمودید که"تربیت حس که خیلی با مطالعه اتفاق نمی افتد"
منظور شما چه بوده؟
پس کتاب های تربیت حسی که استاد معرفی کردند چی؟ مطالعه نشود؟

سید جواد:
سلام.
موضوع بحث در آن کامنت موسیقی بود. عرض بنده نیز ناظر به آن مدیوم است. تربیت حس در حوزه‌ی موسیقی، سینما و نقاشی به ترتیب اساساً با گوش دادن، تماشا کردن و دیدن به دست می آید. در اینجا مطالعه آکادمیک هرچند مفید و کمک کننده است اما خیلی تعیین کننده نیست. اما تربیت حس در ادبیات اساساً با خواندن آثار ادبی اتفاق می افتد. آثاری که جناب فراستی نیز برای خواندن معرفی کرده اند مربوط به حوزه‌ی ادبیات است. در این مدیوم نیز تأثیر مطالعه‌ی آکادمیک بر تربیت حس بسیار کمتر از اثر خواندن آثار ادبی خواهد بود.

حسین پارسایی سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 01:18

سلام..
سوال بنده را از استاد پرسیدین؟
(نظرشان به تصویر دوریان گری ,اسکار وایلد و پیگمالیون,جرج برنارد شاو)
و اینکه از حسام الدین سراج چه آلبومهایی را بیشتر می پسندین؟

سید جواد:
سلام.
خیر، متأسفانه هنوز نپرسیده ام.
کارهای سراج را آلبومی گوش نداده ام و تقریباً نام هیچ آلبومی از او را به خاطر ندارم. اما اخیراً قرار بود که در یک مجموعه، اشعاری از عمان سامانی را بخواند. بنده آن مجموعه را شنیده ام و بسیار می پسندم اما نمی دانم که آیا هم اکنون منتشر شده است یا خیر.

کمیل دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 17:30

شما در مطلب چهارشنبه 19 اردیبهشت فرمودید که ساختار اپیزودیک بدون تدوام حسی با موضوع،باعث تشتت حسی میشود و بنده هم موافقم.به نظر شما در بعضی آثار موسیقی غرب-خصوصا کلاسیک-که مدام گام ها بالا و پایین میشود و ریتم تغییر می کند،باعث تشتت حسی نمیشود؟
و این نوع موسیقی چگونه میتواند با روحیه ی آرام و درونی ایرانی اسلامی عجین گردد؟
با سپاس

سید جواد:
اولاً این دو مدیوم به این شکل قابل مقایسه نیستند، چراکه در موسیقی- که بر خلاف سینما مدیومی غیر ابژکتیو است- اپیزود اساساً معنایی ندارد. آنچه بنده عرض کردم اما مربوط به اپیزود است. بنابراین نمی توان چنین مطلبی را بر موسیقی نیز بار کرد.
ثانیاً در بسیاری از موارد با موسیقی های کلاسیک غربی نیز مشکلاتی دارم و شاید در مصادیقی خاص با نظر شما موافق باشم.
ثالثاً برای خوب بودن یک اثر موسیقایی از نظر ما حتماً لازم نیست که آن اثر با روحیه ملی- مذهبی ما تناسب داشته باشد.
رابعاً روحیه‌ی ایرانی- اسلامی ما همواره آرام و درونی نیست، هرچند که این ویژگی ها عموماً غالب هستند.

احمد کریمی یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 01:17

سلام سیدجان
خدا قوت
نظرت درباره ویل هانتینگ نابغه و گروه وحشی و هاراکیری و در حال و هوای عشق چیه؟نظر استاد رو میدونی؟
ممنون که وقت میذاری

سید جواد:
سلام.
"در حال و هوای عشق" را ندیده ام و می دانم که نظر جناب فراستی نسبت به این فیلم مثبت نیست.
بقیه فیلم های نام برده را نیز قدیماً دیده ام ولی الان حضور ذهنی درباره آنها ندارم.

کمیل شنبه 19 دی 1394 ساعت 14:24

1-مثلا به کسی میگوییم این موسیقی خاص پاپ،حس ندارد،او مدعی میشود که از آن متاثر شده و حتی گریه کرده و... میگوید این حس نیست؟!چگونه مخاطب میتواند درک کند که آیا حس اش تحریک شده یا احساس اش؟
2-برای شناخت و درک موسیقی و تربیت حس آن،علاوه بر شنیدن مستمر موسیقی کلاسیک و سنتی،آیا مطالعه کتابی را نیز توصیه می فرمائید؟

سید جواد:
1- خیر، گریه کردن نشانه‌ی حس نیست. گریه، خنده، لرزش و . . . همه نمودهای فیزیکی احساسات ما (غم، شادی، ترس و . . .) هستند نه نشانه ای بر حس ما.
از آنجاکه احساس مربوط به خودآگاهی است و حس مربوط به ناخودآگاهی، هر وقت که فردی به واکنش درونی خویش، طوری خودآگاهی پیدا کند که بتواند آن را شرح دهد و یا توصیفش کند، معلوم است که دارد با احساس دست و پنجه نرم می کند و در غیر این صورت با حس مواجه است. درک و اجرای این مطلب البته به همان اندازه که گفتنش ساده است، آسان نیست و دستیابی به آن کنکاشی تربیت شده می‌طلبد.
2- تربیت حس که خیلی با مطالعه اتفاق نمی افتد، اما برای آشنایی، کتاب زیر بد نیست:
The Great Composers - Jeremy Nicholas - Quercus

کمیل شنبه 19 دی 1394 ساعت 12:07

سلام سید جان/خدا قوت
دو سوال داشتم
1-تحلیل شما نسبت به سینمای تارانتینو چیست؟
2-تحلیل شما نسبت به موسیقی پاپ چیست؟
سپاس

سید جواد:
سلام. ممنون.
اجمالاً عرض می شود که:
2- پاپ را اغلب موسیقی به مثابه هنر نمی دانم، اما به عنوان سرگرمی چرا. از آنجاکه هیچ چیز بدون حد و رسم معین، "چیز" نیست و وجود ندارد، موسیقی نیز حد و رسمی معین دارد و یکی از عناصر این حد و رسم، ابزاری است که از آنها به عنوان آلات موسیقی یاد می کنیم. بنده اسباب بازی های الکترونیکی را به معنای جدی جزء آلات موسیقی نمی دانم. اینها تنها ابزاری برای تولید صوت هستند. استفاده هرچند درست تکنیکال از این ابزار در کنار آن آلات گرچه از نظر بنده عموماً حس را زا بین می برد، اما در خیلی از موارد می تواند احساس ساز باشد و به همین جهت سرگرم کننده نیز هست، اما هنر خیر. البته آنچه عرض شد، نه تحلیلی کارشناسانه، که نظری شخصی بود. بنده در زمینه موسیقی گرچه ممکن است صاحب نظراتی باشم اما، لااقل فعلاً، خودم را صاحب تحلیل نمی دانم.
1- تارانتینو نیز حداکثر احساس باز است و کمی هم به بعد تکنیکال سینما آشناست. اما دو اشکال اساسی دارد. نخست آنکه چون به خشونت در حد اعلا- که گاهی رنگ سادیزم و مازوخیزم نیز به خود می گیرد-مشخصاً سمپاتی دارد، در خودآگاه یا ناخودآگاه از آن لذت می برد، و آگاهانه و ناآگاهانه سعی می کند این سمپاتی را در مخاطبش نیز ایجاد کند، به حس مخاطب خیانتی اساسی و جدی روا می دارد و آن را تخریب کرده، بی تربیت می سازد. مشکل دوم اما آن است که به جز خشنونت مذکور، تکنیک و بازیگر تقریباً چیزی برای ارائه ندارد. یعنی سرگرمی را از طریق جذابیت تکنیکی-خشونتی-بازیگری ارائه می دهد و نه یک قصه سر و شکل دار و جذاب. به همین دلیل سرگرمی اش هم سطح پایین، نا محترم و در بسیاری از مواقع مبتذل است.

حسین پارسایی پنج‌شنبه 17 دی 1394 ساعت 22:56

سلام.
خواهش میکنم.
به خاطر نقد شما هم که شده, فیلم را می بینم و مزاحمتان میشوم,البته نه به زودیِ زود ..
(البته گل کوچیکِ دم امتحانات همیشه مزه ی دیگه ای داشت!
)
دوست عزیز,اگر بخواهم هدیه ی ناقابلی_کتاب_برای شما بفرستم, چه باید بکنم؟
شما که گفتین رضا عسگری را چندان نمیشناسید, قصد داشتم از طریق ایشان ,این کتاب را به دستتان برسانم.شمارشون رو هر طور بود پیدا کردم ولی ..

سید جواد:
سلام.
عرض سپاس دارم از حضورتان. نمی دانم چرا باید زحمت بکشید برای بنده هدیه ای ارسال بفرمایید، اما به هر حال وظیفه می دانم از این محبت و نیز از بابت اینکه بنده را قابل دانسته اید، کمال تشکر را از شما داشته باشم.
راستش، چیزی به ذهنم نمی رسد. می توانید اگر از دوستان تان کسی (مثلاً شاید همین آقای عسکری) در کلاس های کافه حضور می یابند، آن را به ایشان بدهید تا آن را نزد جناب فراستی به امانت بگذارند تا هر وقت بنده با ایشان ملاقات کردم، آن را به بنده بدهند. واقعیتش این است که در حال حاضر چیزی به جز این به نظرم نمی رسد.
باز هم ممنون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد