چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

چهره به چهره

به قلم سیّد جواد یوسف بیک

جمع‌بندی جشنواره‌ی 34 (روز داوری)

برنده‌ها؛ بازنده‌ها

 

وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا

و بگو که چون حق بیامد، باطل از میان رفت که بی‌گمان باطل از میان رفتنی است.

ـ سوره اسراء، آیه‌ی 81


اگر بخواهیم با عنوان جمع‌بندی، نگاهی کلّی به سی و چهارمین دوره‌ی جشنواره‌ی فیلم فجر داشته باشیم، می‌توانیم درباره‌ی دو بخش به طور جداگانه صحبت کنیم: فیلم‌ها و داوری‌ها.

درباره‌ی فیلم‌ها که به طور مجزا در پایان هر روز از جشنواره سخن گفته‌ایم و اجمالاً و تفصیلاً به بررسی آن دسته از آثار که قابل نقد و بحث بوده‌اند پرداخته‌ایم. کم نبودند فیلم‌هایی که می‌توان به راحتی از کنارشان عبور کرد و اساساً آنها را نادیده گرفت، چراکه آنها نیز- عمداً و یا از سر نابلدی- مخاطب را نادیده گرفته‌اند و بعضاً چشم‌شان به جای دیگر و جیب دیگری است. با این حال، نگارنده بر این باور است که فیلم‌های امسال مجموعاً از آثار سال گذشته کمی بهتر بودند، هرچند که هنوز سینمای ما در حال درجا زدن و بعضاً عقب رفتن است؛ به این معنی که تعداد فیلم‌های قابل تحمل در جشنواره‌ی امسال اندکی بیش از پارسال بود، به طوری که امسال بر خلاف سال گذشته مجموعاً می‌شد از چند اثر انگشت شمار نام برد که فیلم‌هایی کوچک، بی ادّعا- یا کم ادّعا- و قابل دیدن بودند (مثل متولّد 65، بارکد، دختر، و کفشهایم کو؟). البته با فیلم‌هایی هم مواجه بودیم که قصد بیان حرف‌های بزرگی را- به لحاظ تفکری یا تکنیکی- داشتند ولی می‌شد تا حدّی تماشایشان کرد، اهمیت‌ برخی از آنها را انکار نکرد و البته احیاناً با آنها در حد و اندازه‌هایی معین مخالف بود و آنها را فیلم‌های خوبی ندانست (مثل بادیگارد، سیانور، ایستاده در غبار، لانتوری و خشم و هیاهو).

بسیاری از فیلم‌های امسال، اما، به طرز خطرناک و بعضاً بیمارگونه‌ای با ادعای حقیقت‌نگری و با عنوان به تصویر کشیدن واقعیات جامعه به دام سیاه‌نگری افراطی و تلخ‌انگاری حادّی افتاده بودند که بعضاً متضمن نگاه و تفکرات کثیف و ناپاکی بودند ولی با این وجود توانسته بودند پشت حجابِ اداییِ "امید" یا "تکنیک" پنهان شوند و از این طریق مخاطب "خاص"، منتقدین و داوران را بفریبند (مثل ابد و یک روز، لاک قرمز و عادت نمی‌کنیم). برخی از این نوع فیلم‌ها هم که هیچ‌یک از دو عنصر فوق را دارا نبودند، البته عموماً مورد توجه قرار نگرفتند (مثل آب‌نبات چوبی و مالاریا).

سازندگان این فیلم‌های تلخ‌نما- که ژست دروغین ناتورالیزم به خود می‌گیرند- به یک نکته‌ی اساسی توجه ندارند. اینکه آنچه آنان به اسم "معضلات اجتماعی" به خورد مخاطب می‌دهند، به واقع نه معضل است و نه اجتماعی. معضل نیست به این معنی که ما در سینما معضل عام نداریم. اصلاً هر چیز عامی در سینما بی معنی است و به فعل نمی‌رسد. معضل در سینما تا زمانی که رنگ درام به خود نگرفته باشد و تبدیل به معضل خاص یک آدم خاص نشده باشد، نه تنها معضل نیست، بلکه هیچ است. تا زمانی که اولاً با آنچه می‌گوییم- اعم از معضل و مشکل و غیره- مماس نباشیم و با سوژه‌ی خویش تجربه‌ای زیستی نداشته باشیم و ثانیاً قصه‌گویی بلد نباشیم و شخصیت‌پردازی ندانیم، نخواهیم توانست از هیچ معضلی در سینما سخن بگوییم. این، یک روی سکه است. رویه‌ی دیگر ماجرا آن است که بسیاری از این دست فیلمسازان تنها ادعا می‌کنند که در حال طرح یک معضل هستند، اما به واقع با آن معضل در فیلم‌شان برخوردی سمپاتیک می‌کنند و نه آسیب‌شناسانه. حال، سؤال اساسی این است که چگونه می‌توان هم نسبت به یک سوژه سمپاتیک بود و هم نام معضل بر آن گذاشت؟ سینما، خوشبختانه، نگاه سمپاتیک آقایان را به مسأله لو می‌دهد و این، دلیل دومی است بر اینکه آنچه آنان در فیلم‌هایشان به تصویر می‌کشند، به واقع معضل نیست.

اما مسأله‌ی بعدی این‌جاست که این فیلمسازان در "اجتماعی" بودن آنچه مطرح می‌کنند نیز دچار توهّم شده‌اند زیرا حقیقتاً "اجتماع" را به عنوان یک کل، مورد بررسی قرار نداده‌اند و تنها در حال سخن گفتن از یک جزء از اجتماع- که عموماً جامعه‌ی کوچک اطراف شخص فیلمساز است- می‌باشند، اما موضوع طرح شده را با عنوان دروغین "معضل" به تمام جامعه می‌بندند. این عمل یا سهواً اتفاق می‌افتد که در این صورت فیلم فیلمساز یک اثر جاهلانه و غیرقابل استناد و توجه است، یا عمداً رخ می‌دهد که در آن صورت نیز عملی ضداخلاقی و بی‌شرمانه است و باز، استناد‌پذیری و قابل توجّه بودن را از اثر سلب می‌کند.

فیلمساز- و فیلمش- پیش و بیش از آنکه آینه‌ی جامعه‌ی خویش باشد، آینه‌ی شخص خویش و زیست خویشتن است و به هر میزان که خود و زیست خود را بیشتر هم‌سان و هماهنگ با جامعه کند و نوع زندگی‌اش را نزدیک‌تر به عموم مردم نماید، خواهد توانست که بیشتر از اجتماع واقعی و مشکلات حقیقی آن سخن بگوید. اما فیلمسازی که- به شهادت کارنامه‌ی کاری‌اش- منفک از مردم زیست می‌کند و سبک زندگی‌اش با نوع زندگی عموم مردم فاصله و تفاوت جدی دارد، حتی اگر با تحقیقات وسیع به سراغ متن جامعه برود، نهایتاً یا نگاهی توریستی، ترحم‌آمیز، تلخ‌انگار، سیاه‌نگر و افراطی به آنها، زندگی و مشکلاتشان خواهد داشت و یا معضلاتِ بعضاً نه چندان ناخوشایندِ مربوط به زیست خود را به جامعه تعمیم خواهد داد و نتیجتاً اجتماعی مجازی را که با اجتماع خارجی و حقیقی متنافر است در فیلمش به تصویر خواهد کشید. بحث مفصل در این باره بیش از این به درازا خواهد کشید. بنابراین سخن را کوتاه می‌کنم و به جمع‌بندی کلّی جشنواره و فیلم‌هایش باز می‌گردم.

نکته‌ی قابل توجّهی که امسال در جشنواره وجود داشت این بود که تعدادی از فیلم‌ها اساساً در بخش صحیحی از جشنواره ارائه نشده بودند. به عنوان مثال فیلم‌هایی چون دلبری، لانتوری، مالاریا، خشم و هیاهو و اژدها وارد می‎شود بیشتر به درد بخش "هنر و تجربه" می‌خوردند. فیلم ایستاده در غبار نیز اساساً مستند و مربوط به بخش "سینما حقیقت" بود. فیلمی چون متولد 65 هم می‌توانست به جای فیلمی چون من در بخش "سودای سیمرغ" جای بگیرد و تعدادی از فیلم‌ها چون امکان مینا، هفت ماهگی و خانه‌ای در خیابان چهل و یکم اساساً در حدی از کیفیت نبودند که بتوان آنها را به عنوان زیرمجموعه‌ای از بخش "سودای سیمرغ" پذیرفت. این اظهار نظرها قطعاً و مشخصاً نظرات شخصی نگارنده اند که دلایل آنها را پیش از این توضیح داده است و احیاناً از این پس نیز شرح خواهد داد.

اما برسیم به داروی‌های امسال که حرف زیادی نمی‌توان درباره‌اش زد چراکه از بدترین داوری‌های تاریخ جشنواره‌ی فجر بود. کج سلیقگی- و حتی بی سلیقگی- و عدم تخصص و آگاهی در اعلام نامزدها و برندگان هیئات داوران، خصوصاً در بخش‌های "نگاه نو" و "سودای سیمرغ" موج می‌زد. نادیده گرفتن کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا- که گرچه در بسیاری از لحظات فیلمش به فرم نرسیده بود، به لحاظ تکنیکال از تمام فیلم‌های جشنواره جلوتر بود- و نیز بازی فوق‌العاده‌ی هنگامه قاضیانی در فیلم دلبری- که با فاصله‌ی زیاد بهترین بازی امسال جشنواره در میان مردان و زنان بازیگر به شمار می‌رفت- بزرگترین اشتباه داوران امسال بود. اشتباه بزرگتر، اما، فریبِ ظاهرِ یک فیلم اگزوتیک و موهن، به نام ابد و یک روز، را خوردن بود. اشتباهی که چند سال پیش در مورد فیلم بد و فریب‌کار جدایی نادر از سیمین نیز رخ داده بود.

باز جای شکرش باقی است که آقای ایوبی در تماسی تلفنی رعایت کردن جانب انصاف و عدالت را به هیئت داوران گوشزد کرده بود، و اگر نه احتمالاً تمام جوایز بخش "سینما حقیقت" و "هنر و تجربه" و "نگاه نو" و "سودای سیمرغ" به فیلم ضد خانواده- اگر نگوییم ضد ملّی- ابد و یک روز تعلّق می‌گرفت.

بگذریم. به هر روی این جشنواره نیز به پایان رسید و برنده‌ها و بازنده‌ها اعلام شدند. اما به عقیده‌ی نگارنده‌ برنده‌ها و بازنده‌ها نه فیلم‌هایی بودند که سیمرغ گرفتند و یا از دست‌یابی به آن جا ماندند. اشخاص دیگری در این عرصه برنده شدند و کسان دیگری بازی را باختند. بازنده‌ی اصلی این جشنواره حتی ناداوران کار نابلد نیز نبودند. بازنده‌ی حقیقی، مسؤولینی بودند که پیش از آغاز جشنواره با ارائه‌ی مخفیانه‌ی لیستی سیاه، رسانه‌های دیداری، شنیداری و مکتوب را از مخالفت با برخی آثار منع کردند، چراکه همگان را به کیش خود می‌پنداشتند و تصور می‌کردند که اگر کسی درباره‌ی فلان فیلم با موضوع ارزشی نظری منفی داشته باشد، بدان معناست که با آن موضوع ارزشی در افتاده است و لابد آن موضوع ارزشی- و مدافعینش- در نظر آن مسؤولین به قدری نحیف و ناچیز می‌آمده است و مردم و مخاطبینِ نقد آن‌قدر ناآگاه، بی‌فکر، ساده‌لوح و دهان‌بین هستند که با تعدادی نظر منفی بنیان ارزش‌ها در انظار و افکار مردم بر باد می‌رود. این دیدگاه، خود به مراتب توهین‌آمیزتر از نقدی است که آقایان مخرّب می‌پندارندش. بازنده‌ی بعدی مدیران رسانه‌ای و سردبیرانی بودند که به جای بها دادن به آگاهی مردم و نگران بودن برای فرهنگ کشوری که ادعای انقلابی فرهنگی دارد، غم میز و صندلی‌شان اجازه نداد تا رسالت رسانه‌ای خود را انجام دهند و موجب شد که در عملی غیر حرفه‌ای، نظرات نامطلوب از دیدگاه شخصی خود را مطلقاً حذف و بایکوت کنند.

در مقابل، از آنجاکه همواره حق پیروز است، برندگان اصلی امسال حق‌گویان و حق‌پویان بودند؛ کسانی که اعتقاد خویش به نقد را از دست ندادند؛ هم‌رنگ جماعت نشدند و تا آخرین لحظه پای مردم و نظرات مستدل خویش ایستادند. برنده‌ی طراز اول این جشنواره منتقدی بود که نقد برایش سوژه بود، نه ابژه و نه سفارش. برنده‌ی واقعی این صحنه مشخصاً مسعود فراستی بود که همچون همیشه هوشمندانه و به موقع هشدارهای دلسوزانه‌ی خویش را مطرح نمود و طعنه‌ها و کنایه‌ها و کج‌فهمی‌ها را- همچون همیشه- به جان خرید تا پیش از آنکه با نقد، علف‌های هرز فرهنگی را از میان بردارد، در هر لحظه فارغ از آنچه پشت سر و جلوی رویش می‌گویند، حق را بگوید و از حق دفاع کند که چون حق بیاد، باطل از میان برود، نه برعکس.

نظرات 128 + ارسال نظر
کمیل دوشنبه 25 مرداد 1395 ساعت 13:09 http://cinematic-writing.blogsky.com

سلام
نام برنامه های شاخص تک گویی این کمدین هایی که نام بردید را می توانید بگویید؟
سپاس

سید جواد:
سلام.
به نام برنامه نمی‌شناسم، متأسفانه.

کمیل یکشنبه 24 مرداد 1395 ساعت 13:50 http://cinematic-writing.blogsky.com

سلام سید جان
در نظرتان درباره مقاله "تک گویی طنز" فرمودید: "نخندیدن" تک‌گوی طنز آنچنان که شما فرموده‌اید نه تنها الزامی ندارد، بلکه گاه بخشی از فرم گفتار تک‌گو نیز می‌تواند باشد.
مقصودتان را میتوانید با مثال روشن تر گردانید؟
سپاس

سید جواد:
سلام.

راستش الان مصداق دقیق و روشنی در ذهن ندارم اما دو نکته‌ی کلی به نظرم می‌رسد که عرض می‌کنم:

1) گاه یک پوزخند، لبخند یا خنده‌ی کنترل شده که خیلی از اوقات در واقع تظاهر به خندیدن است، باعث تحریک کردن مخاطب نسبت به خنده می‌شود و کلامی که شاید خیلی خنده دار نباشد را خنده دار جلوه دهد، چراکه مخاطب به صورت ناخودآگاه چنین می‌اندیشد که "مطلب آن‌قدر خنده دار هست که خودِ کمدین نیز خنده‌اش گرفته است." مخاطب تک‌گویی طنز چون از پیش می‌داند که در مقابل یک کمدین نشسته است، با پیش فرض ناخودآگاه اینکه "او یک کمدین است و کمدی کارش است و توان کنترل خنده‌اش را دارد"، پای صحبتهای او می‌نشیند. بنابراین است که ذهنیت بالا با خنده‌ی کمدین برایش شکل می‌گیرد و این، تفاوت تک‌گویی یک کمدین و تعریف یک خاطره‌ی خنده‌دار توسط یک دوست عادی است. در مواجهه با یک دوست، پیش‌فرض یاد شده وجود ندارد و بنابراین واکنش ذکر شده نیز به وجود نمی‌آید و- چنانچه شما نیز در مطلب‌تان اشاره کردید- باعث دلزدگی و پس زدن می‌شود.
شگرد مورد اشاره در تک‌گویی‌های طنز جری لوئیس، پیتر سلرز و کوین اسپیسی زیاد دیده می‌شود.

2) گاهی کمدیِ یک Stand-up Comedy از نوع کمدی سیاه است. یعنی موضوعی که کمدین با آن شوخی می‌کند، موضوعی ملتهب از نوع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و غیره است. در این نوع از تک‌گویی، بسته به موضوع و ماجرای مطرح شده، خنده‌های کمدین هم تلخی ماجرا را در ظاهر کم می‌کند و هم فاجعه‌ی مورد بحث را در باطن تشدید می‌کند.
این رویکرد را نیز می‌توان در برخی از تک‌گویی‌های استنلی لورل و همچنین رُوان آتکینسون مشاهده کرد.

حسین دوشنبه 17 خرداد 1395 ساعت 06:53

کجای فیلم ابد و یک روز معضل عام است.اتفاقا کاملا داستان معینی تعریف میکند.البته من از فیلم خوشم نیامد ولی نه به این دلیل

حمید جمعه 14 خرداد 1395 ساعت 15:01

سلام . سید جواد نظر استاد راجع به بازی های هیث لجر چیه ؟ به نظر خود شما چطور بازیگری بود ؟

سید جواد:
سلام.
نظر ایشان را نمی‌دانم، ولی از نظر بنده کمی overact بود.

کمیل پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 09:24 http://cinematic-writing.blogsky.com

سلام
سید جان سوال من در اینجا به دستتون رسید؟

سید جواد:
سلام.
بله.

محمد جمعه 7 خرداد 1395 ساعت 19:11

سلام سید جان قول نقد جدید داده بودید اما بعد از جشنواره همچنان مطلبی منتشر نکردید برنامه هفت هم چند وقتی به خاطر زمان دهی کم و فیلمای ضعیف به نقد فرم و محتوا نمیرسه اگه امکانش هست حتما باز هم نقد منتشر کنید
و یه سوال این که بازی کدوم یک از بازیگران ایرانی رو بیشتر میپسندید

سید جواد:
سلام.
یک مقاله‌ی جدید منتشر کرده‌ام، یک مقاله‌ی دیگر نیز در راه است.
در لحظه و بدون فکر اگر بخواهم بگویم، می توانم از افراد زیر نام ببرم:
هنگامه قاضیانی - فرهاد اصلانی - حمید فرخ نژاد - مهدی سلطانی - ترانه علیدوستی - امیر جدیدی

کمیل جمعه 7 خرداد 1395 ساعت 13:35 http://cinematic-writing.blogsky.com

سید جان،کیفیت مطالعه تان چگونه است؟یعنی روزی چند ساعت؟آیا چند عنوان کتاب را باهم مطالعه می کنید یا یک کتاب را تمام می کنید و بعد سراغ بعدی می روید؟
ممنون

سید جواد:
معمولاً روزی 3 ساعت را سعی می‌کنم در برنامه داشته باشم. هر یک ساعت برای یک موضوع. در هر موضوع نیز برای آغاز یک کتاب جدید لزوماً منتظر پایان کتاب قبلی نمی‌شوم. اگر مطالعه‌ام با هدف پژوهش باشد که حتماً مستلزم مطالعه‌ی چند عنوان به طور موازی خواهد بود.

حسین پارسایی سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 12:33

سلام;
خوش اومدین,
اگر زیارت رفته بودین قبول باشه ,, سر زدم بهتون ولی تشریف نداشتین منزل..
کتاب علامه و بهروز افخمی رو برای هدیه مدنظر داشتم که متاسفانه یا خوشبختانه هر دوش رو دارین,و دستی که فعلا مونده تو پوست گردو..
(امیدوارم باور کنید که وجه مشترکِ دیگری داریم و آن هم این است که عمومِ آشنایان از پاسخگویی بنده به تلفن گله مندند..
البته اگر کسی از بنده هم در فضای فکستنی مجازی تقاضای شماره تلفن میکرد خیلی بعید می بود که پاسخ مثبتی دریافت میکرد.)

حسین پارسایی جمعه 24 اردیبهشت 1395 ساعت 10:35

سلام.
کتابِ هسته ی آتش فشانی سینما از بهروز افهمی رو که ندارین ان شاا..؟

سید جواد:
سلام.
دارم این کتاب را، اما در شرایط کنونی و "ان شاء الله" نصفه نیمه‌ای که می‌بینم، نمی دانم باید بگویم خوشبختانه یا متأسفانه!؟

حمید جمعه 24 اردیبهشت 1395 ساعت 02:26

سلام سید جواد شما نقش مورگان فریمن رو توی فیلم هفت دوست داشتید ؟ بنظرتون بهترین بازی کارنامه برد پیت توی همین فیلمه ؟ بدون در نظر گرفتن نوع ساخت و فرم فیلم, بنظرتون ایده و داستان فیلم خوبه ؟

سید جواد:
سلام.
پاسخ بنده به تمام سؤالاتی که پرسیدید، منفی است.

صادق چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ساعت 12:48

سلام. لطفا چندتا رمان خوب فانتزی معرفی کنید

سید جواد:
سلام.
کارهای زیر، اثر استیون کینگ، بد نیستند:
ــ غبرستان حیوانات
ــ سیلمز لات
ــ کری
ــ ناامیدی
ــ ایستادگی

صادق سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1395 ساعت 20:07

نظرتون درباره خطاطی به عنوان یک شاخه هنری چیست؟
فکر می کنید این مدیوم تا چه اندازه بضاعت هنری داره و آیا توانایی رقابت با نقاشی و ادبیات و موسیقی و مجسمه سازی و.. داره یا خیر؟

سید جواد:
حتماً هنری است جدی و قابل تأمل و تحسس. بنده هم بسیار دوست می‌دارم این مدیوم را. خطاطی ما در کنار شعرمان می‌تواند در دنیا حرف اول را بزند- که اغلب اوقات هم زده است- و یکی از مدیوم‌هایی است که می‌تواند از بهترین تجلّی‌گاه های هنر و فرم ملّی ما باشد.
نکته‌ی دیگر آنکه بنده هیچگاه تلاش نکرده‌ام که مدیوم‌های مختلف هنری را جز در جزئیات با یکدیگر مقایسه کنم و آنها را در رقابت با یکدیگر ببینم. قطعاً کاری که خطاطی با حس ما می‌کند، هیچ مدیوم دیگری نمی تواند بکند و همین قاعده برای دیگر مدیوم ها نیز صادق است. هر کدام از آنها از جنبه ای خاص منحصر بفرد هستند.

حسین پارسایی سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1395 ساعت 15:04

سلام.
حال و مجالِ بحث کمی مفصل و دارین؟

سید جواد:
سلام.
حالش هست، اما متأسفانه فعلاً مجالش نیست.

کمیل سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1395 ساعت 12:00 http://cinematic-writing.blogsky.com

سلام سید جواد عزیز
فرارسیدن ماه شعبان و اعیاد را خدمت شما تبریک عرض می نمایم.
هنوز استاد را ملاقات نفرموده اید؟چون یک سوال در مورد سریال جنایت و مکافات قرار بود از استاد بپرسید ولی هنوز جوابی به من نرسیده!سوالات بسیار دیگری نیز بود که به تاریخ پیوست.
با احترام

سید جواد:
سلام و عرض تبریک متقابل.
یکی دو بار ایشان را در حد 10 - 15 دقیقه ملاقات کرده‌ام. خودم هم انباشتی از سؤالات شخصی دارم که از ایشان بپرسم ولی آنها نیز در کنار سؤالات شما به تاریخ پیوسته‌اند. البته، فعلاً، ان شاء الله.

حسین پارسایی دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت 23:12

سلام;
اژدها وارد میشود و برای دیدن پیشنهاد میکنید؟

سید جواد:
سلام.
به هیچ عنوان.

حمید شنبه 18 اردیبهشت 1395 ساعت 12:46

سلام سید جواد شما فیلم بازگشته از گور رو چطور ارزیابی کردید ؟ خوب بود یا بد؟

سید جواد:
سلام.
بسیار بد.

حسین پارسایی پنج‌شنبه 16 اردیبهشت 1395 ساعت 23:26

سلام..
ضمن تبریک عید بزرگ مبعث به شما ,سوالی داشتم ازتون که خواهشمندم مثلِ همیشه صادقانه پاسخ بدید..
1_ اگر در کنار عکسی که چند ماهِ پیش براتون فرستادم ,شماره همراهمو هم میدادم براتون سوءتفاهم ایجاد نمیکرد؟
(چای نخورده پسرخاله شدن تعبیر نمیشد؟)
و 2_ کتاب "زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام" علامه جعفری و ندارین تو کتابخونه تون؟

سید جواد:
سلام و عرض تبریک متقابل.
1- خیر. چرا باید چنین ذهنیتی برایم پیش بیاید؟ البته من اساساً آدم تلفنی نیستم و همه درباره پاسخ گویی به تلفن از دستم عاصی هستند. بنابراین اگر شماره ای هم می‌فرستادید، تقریباً استفاده ای از آن نمی شد.
2- بله. این کتاب را دارم.

حسین پارسایی یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 23:40

دو فیلمِ پرندگان و بیگانگان در ترن و از شمال از شمالغربی بیشتر می پسندم ,,البته در این لیست نظرات بینابینی و لحاظ کردم و نه صرفا سلیقه ی شخصی..
این ده فیلم و دوبله هم دیدین؟ خوبه کیفیتشون؟
حالِ بحثِ کمی مفصل و دارین؟(البته نمیدونم که تا چه حد میتونم بحثِ مد نظرمو شفاف کنم)

سید جواد:
به هر روی، "شمال از شمال غربی" برای چنین اکرانی بسیار مناسب است و به نظرم می‌تواند جزء گزینه‌های نخست باشد.
اگر اشتباه نکنم، هر ده فیلم را با دوبله دیده‌ام ولی درباره کیفیت‌ها خیلی مطمئن نیستم.
حالِ بحث مفصل تر هست، ولی فی‌الحال مجالش نیست.

حسین پارسایی یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 19:19

ده فیلمی که درنظر گرفتم:
خوشه های خشم_چه سرسبز بود دره ی من
پرندگان_ربه کا_مرد اشتباهی
حفره_چه زندگی شگفت انگیزی_پرنده باز آلکاتراز_ریوبراوو_راههای افتخار
گفته بودین که برخی فیلمهایِ کلاسیک رو دوبله هم دیدین,,
این دوبله ها از نظر کیفی مناسب هستند؟
در ضمن روز مفلم و تبریک عرض میکنم خدمت شما :

سید جواد:
ده فیلم منتخب‌تان همگی خوب هستند. (البته فکر می‌کردم "شمال از شمال غربی" هم در لیست باشد).
بعضی از دوبله‌ها خوب بوده‌اند؛ مثل "ریو براوو"، خیلی‌ها هم متوسط و تعدادی هم بد.
از تبریک‌تون هم بی‌اندازه ممنونم.

حسین پارسایی یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 16:17

سلام ..
امیدوارم که سوالِ پرتی نباشه..
فیلم "چه سرسبز بود دره ی من" و شما با چه کیفیتی دارین؟
کیفیتِ 1080 این فیلم و هیچ جا پیدا نکردم و برای اِکران فیلم با کیفیت 720p به مشکل برمیخوریم.

سید جواد:
سلام.
من هم 1080 اش را ندیده ام، مال من هم 720 است.

حسین پارسایی جمعه 10 اردیبهشت 1395 ساعت 21:16

به نظرم سه اشکالِ عمده داره:
1_ ظاهرا پیرو نظریه ی مولف ولی به شکل نادرستی نوشته شده_از فیلمساز میره سراغِ فیلم_;بیش از حد به پر و پایِ کارگردان می پیچه ,,نه فیلم.. بیشترِ تمرکز و انرژیِ متنش و میذاره به پایِ نقدِ فکریِ فیلمساز..
2_میزانِ مخالفتش با فیلم ,, تو لحنِ نوشته ش خیلی مشخص نیست و گنگه..
3_تحلیلِ فرامتنی زیادی داره و کمتر با اثر کار داره ,اندازه ی تحلیلش گنگه.میزانِ رجوعش به فیلم کمه..
البته بگم که با نظرشون موافقم که فیلم, فیلمِ بدیه..
شما به نقاشی هم علاقه دارین؟

سید جواد:
بله. به نقاشی هم علاقه دارم.

حسین پارسایی جمعه 10 اردیبهشت 1395 ساعت 15:17

سلام.
به نظرتان متنِ خوبی ست؟
چندان به دلم ننشست.بدک نیست ولی ....
و اینکه آقایِ علی رنجبران در کتاب کوراساوا ترجمه دارند یا مطلبی مستقل نوشته اند؟

سید جواد:

خیر. غالباً حرفهای درستی دارد، اما تحلیلش عجول، شلخته و گاه اشتباه است. نظام تحلیلی این نوشته، هرچند از یادداشت پیشین نویسنده‌اش جلوتر است، به مانند خود فیلم "بادیگارد" هنوز قوام نیافته و نیاز به پخته شدن دارد.

علی آقای رنجبران مطلبی در آن کتاب نوشته‌اند با عنوان "در جستجوی فضا (برای سامورایی/ رونین بی‌خانمان)" که به قلم خودشان است و ترجمه نیست.

حسین پارسایی پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1395 ساعت 21:49

سلام.
بنده در این آلونکِ مجازی ,, حکم شاگرد و دارم_لا اقل چند تا چیز از شما یاد گرفتم_و تایید میکنم که استادِ باصفایی بودین.
مطلب "عُجب کارگردانِ" آقا میثم امیری و خوندین؟(نقد فیلم بادیگارد)
نظرِ مثبتی ندارم بهش..دو سه اشکالِ اساسی داره..

سید جواد:
سلام.
شما به بنده لطف دارید. سپاس‌گزارم.
بله. مطلب مورد اشاره را خوانده‌ام.

حمید چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 ساعت 22:10

قبول دارم کارهای اخیر این دو هنرمند به نسبت ضعیف شده ( که علت رو بخصوص برای نیکلاس کیج کار کردن با کارگردانهای غیرمطرح در چند سال اخیر میدونم و شرکت در کارهایی که صرفا احتمال میره گیشه ای باشن)

قبلا یک سایت سینمایی به اسم فکسون بود ، سید جان منظورم اونطور سایتیه ، نمیدونم آشنایی داشتید با اون سایت یا نه . ولی عجیب خوب بود و حتی امکانات جذاب تری نسبت به آی ام دی بی داشت مثل امتیاز دادن به کارگردانها و بازیگرها ، داشتن پروفایل شخصی که میشد فیلمهای محبوب و منفور ، کارگردانها ی مورد علاقه و ... رو به پروفایل اضافه کرد.حالا به اینها فضای جمع و جور و طراحی منظم صفحات رو هم اضافه کنید .کلا خیلی جالب بود و البته وابسته به نهادی نبود و بهمین خاطر چند بار فیلتر شد تو این خراب شده.
اگه بتونیم اونطور سایتی بزنیم مطمئنا همه سایتهای اصطلاحا سینمایی که فعالیت میکنن در مقابلش جوک هستن.حیف شما وقت ندارید ، اگه از دوستان کسی مایل بود اینجا اعلام کنه . در غیر اینصورت باید فعلا منتظر بمونم ببینم کسی از اونا که فکسون رو میچرخوندن دوباره هوای راه اندازی اونطور سایتی به سرشون میزنه یا نه
دمت گرم سیدجواد

حسین پارسایی چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 ساعت 21:17

سلام;
با وجود همه ی اشتراکات ,, تفاوتِ اولی که متوجه شدم, اینه که شما استاد زبان انگلیسی هستین و بنده شاگرد مبتدیِ یادگیریِ زبان..تفاوت دوم اینکه طعمِ شوخی رو شما کمی دیرتر تشخیص میدین..
این پاسخِ شکیل و خوش بافتتون,, بیشتر بنده رو قانع کرد ,,وگرنه اینکه نتوان در یک مدیوم هنری دو هنرمند را_هرچند با تفاوت ژانر و گونه ,,کلاسیک و مدرن و.. _با هم مقایسه کرد ,قانعم نمیکند.فکر میکنم شما هم با این نظرم موافقید.
این مقایسه هم دلیل بر خوب بودن یک فیلمساز و بد بودن فیلمسازی دیگر نیست ولی اینکه هرکدام از این دو گوشه ای از دلتون جا داره ,,این و درک میکنم کاملا..
در ضمن اینکه گفتم ممکنه سوالِ سختی باشه ,,_ بیشتر با کدوم فیلمساز حال میکنید_ رو از جنبه ای کاملا شخصی گفتم_تاکید میکنم کاملا شخصی_;
صادقانه بگم همین گپِ کوتاهِ مجازی, موجب شد زمان کنار بذارم برای به ترتیب دیدنِ آثار کوراساوا..
ارادت..

سید جواد:
سلام.
طعم شوخی قابل تشخیص است. تقصیر فضای مجازی است که اجزاه‌ی بروز این تشخیص را گاه از انسان می‌گیرد.
مخلصم.

Arash چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 ساعت 19:27

سلام آقا سید جواد.
"بِلیز" رو امروز تهیه کردم و اکنون مشغول مطالعه آن هستم. سپاس بابت ترجمه.

سید جواد:
سلام.
مخلصم. منتظر نقد و نظرتان درباره‌ی ترجمه‌ی کتاب هستم.

حمید چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 ساعت 15:03

نیکلاس کیج و جانی دپ عشقن، این دو هنرپیشه رو چطور میبینید ؟
سید جان یه پیشنهاد دارم ، یک سایت فارسی زبان شبیه آی ام دی بی نداریم ، حاضری با هم و کمک دوستان اگه مایل باشن راه اندازی کنیم چنین سایتی رو ؟
که اونجا همگی به اظهار نظر بپردازن و به فیلم ها امتیاز بدن و لیست محبوب داشته باشن و از این امکانات ؟

سید جواد:
هر دو بازیگری که نام بردید، از نگاه بنده، بسیار متوسط هستند و گاه بسیار بد.
به لحاظ پایگاه اطلاعاتی، چیزی که شبیه IMDb باشد سایت سوره به آدرس زیر است که البته فقط یک پایگاه ضعیف به حساب می‌آید. پیشنهادتان خوب است، ولی بنده ابداً وقت چنین همکاری و فعالیتی را ندارم.
http://www.sourehcinema.com/Default.aspx

حسین پارسایی چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 ساعت 12:38

سلام.
اگر اشتباه نکنم از آقا رضا عسکری شنیدم شما دبیرِ زبان انگلیسی هستین ,در چه مقطعی رو نمیدونم..ولی در هرحال خوش به حالِ شاگرداتون..
احتمالا جرأتِ سوال پرسیدن و ندارن از شما....بگذریم....
1_کدوم رو در کارگردانی جلوتر میدونید؟
1_کدوم به مدیوم سینما مسلط ترن؟
این رو هم خوب فهم نکردم چرا این دو فیلمساز را نمیتوان با هم مقایسه کرد؟ شاید به این دلیل که از برگمان فیلمی ندیده ام و از کوراساوا دو فیلم دیده ام باشد این عدمِ فهم ,,که بعید میدونم.
(در ضمن لطف کنید و یک طبقه ی دیگه اضافه کنید به خونه تون,دیگه جا نیست برای نشستن;سه رقمی شد تعدادِ پیامهای این مطلب)

سید جواد:
سلام.
درست فرموده‌اند؛ بنده زبان انگلیسی هم تدریس می‌کنم. از پیش‌دبستانی تا دکتر هم شاگرد دارم. با همه شان هم صفا می‌کنم.
فقط نفهمیدم که چرا خوش به حال شاگردان من است. چون به قول شما جرأت پرسش ندارند؟!

کوروساوا کارهای تکنیکال عظیم تری انجام داده است، اما برگمان به لحاظ حسی گاه بسیار عمیق تر عمل می کند و اثر می گذارد.
در تاریخ سینما کوروساوا صاحب بهترین فیلم اول و برگمان صاحب بهترین فیلم آخر است.
سبک کوروساوا شرقی-ژاپنی با تأثر از وسترن آمریکایی است، اما برگمان روشنفکری با سبک سوئدی است.
کوروساوا به اندازه‌ی برگمان درون‌کاوی نمی کند و برگمان به اندازه‌ی کوروساوا قصه‌پرداز نیست.
کوروساوا بسیار تحت تأثیر نقاشی است و برگمان عمیقاً متأثر از موسیقی.
هر دو نفر آثاری دارند که تسلط‌شان به سینما را ثابت می‌کند و هر دو صاحب آثاری بد نیز هستند.

اصلاً بعید ندانید که تجربه نکردن این دو فیلمساز در عدم درک‌تان از قابل مقایسه نبودن آنها تأثیر گذار باشد. با توضیحات بالا واضح است که نمی‌توان یکی را بر دیگری رجحان داد. نوع فعالیت آنها با یکدیگر متفاوت است و آنچه در آثارشان ارائه داده اند از یک دیمانسیون نیست تا بتوان آنها را مقایسه کرد. شاید بتوان دو اثر خاص از این دو را با هم مقایسه نمود، اما مقایسه‌ی دو فیلمساز به طور کلی امری است که بنده حداقل تمایلی به انجامش ندارم.

حسین پارسایی سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1395 ساعت 23:40

البته بنده هیچ فیلمی از برگمان ندیده ام.ولی فکر کنم کم کم باید برم سراغِ آثارش..
گفتم که قبلش نظرِ شما رو بدونم,, بد نیست..

سید جواد:
خوب، از شوخی که بگذریم، باید عرض کنم که کوروساوا و برگمان اساساً قابل مقایسه نیستند و از همین رو بنده "هیچکاک" را انتخاب کردم تا با عدم تناسب پاسخ با پرسش، نبود تناسب در خود پرسش را به چالش بکشم. به هر روی باید عرض کنم که اثر برگمان بر جایی از دلم می‌نشیند و اثر کوروساوا در جایی دیگر. بنابراین در چنین مقایسه‌ای، عبارت "بیشتر بر دل نشستن" را به درستی درک نمی‌کنم.

حسین پارسایی سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1395 ساعت 22:46

سلام.
منظورم از بین این دو کارگردان_ کوراساوا و برگمان_ ,,کدوم فیلمساز و بیشتر قبول دارین و آثارش بیشتر به دلتون نشسته؟

سید جواد:
سلام.
عرض کردم: هیچکاک (!)

حمید دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 ساعت 14:27

سلام, میخواستم بپرسم بازیگر های مورد علاقه شما در سینمای امروز چه کسانی هستن ؟یا دست کم آنهایی رو که از بقیه بهتر میدونید

و همینطور نظرتان راجع به کوین کاستنر و کلینت ایستوود

سید جواد:
مورگان فریمن - کوین اسپیسی - کمی هم آنتونی هاپکینز

کلینت ایستوود در کارگردانی بهتر از بازیگری است؛ کوین کاستنر برعکس.

[ بدون نام ] یکشنبه 5 اردیبهشت 1395 ساعت 19:11

سلام..
دو سوال داشتم ازتون;
1_ نظرتان در مورد دو نوشته ی سینماییِ آقای میرشکاک که در دو کتابِ جناب فراستی_هیچکاک و فورد_ چاپ شده ,, چیست؟
2_ از بین برگمان و کوراساوا کدوم و بیشتر می پسندین؟
آثارِ کدوم فیلمساز بیشتر به دلتون نشسته؟(حدس میزنم که سوال سختی باشه)

سید جواد:
سلام.
1- نخوانده‌ام.
2- هیچکاک. (راحت بود.)

حسین پارسایی جمعه 3 اردیبهشت 1395 ساعت 12:39

سلام;
تشکر دوست عزیز..
مقاله یِ "عالم هیچکاک" از شهید آوینی رو خوندین شما؟

سید جواد:
سلام.
بله.

اِس ای جمعه 3 اردیبهشت 1395 ساعت 02:19

خواهش میکنم آقا، نفرمائید ...
هر وقت با ایشان دیدار کردید و از ایشان پرسیدید، همین کامنت را منتشر کنید و جوابشان را در جواب کامنت بنده نقل قول کنید؛ منتظر جواب هستم ...
مُخلصیم

سید جواد:
ما بیشتر.
به روی چشم.

حسین پارسایی پنج‌شنبه 2 اردیبهشت 1395 ساعت 21:33

سلام..
فیلمِ "دختر میلیون دلاری" رو دوست دارم,,خوشحال میشم اگر تو لیستتون یکی دو فیلم باشه به خوبیِ این فیلم;
تلخیِ غیرتحمیل شده ای داره,رفاقت میسازه,,ریتم سرگرم کننده ای داره و خوش ساخته,گرچه دو سه تا ضعف هم داره فیلم..
مقاله ی "عالم هیچکاک " شهید آوینی رو خوندین شما؟

سید جواد:
سلام.
2000 - Gladiator - Ridley Scott
2000 - O Brother, Where Art Thou - Coen brothers
2003 - Mystic River - Clint Eastwood
2003 - Saraband - Ingmar Bergman
2004 - Crash - Paul Haggis
2004 - Million Dollar Baby - Clint Eastwood
2005 - Kingdom of Heaven - Ridley Scott
2008 - Gran Torino - Clint Eastwood
2008 - The Dark Knight - Christopher Nolan
2008 - The Hurt Locker - Kathryn Bigelow
2009 - Avatar - James Cameron
2011 - The Descendants - Alexander Payne
2012 - Flight - Robert Zemeckis
2013 - 12 Years A Slave - Steve McQueen
2013 - Gravity - Alfonso Cuarón
2013 - Homefront - Gary Fleder
2013 - Last Vegas - Jon Turteltaub
2013 - Now You See Me - Louis Leterrier
2013 - Rush - Ron Howard
2013 - Trance - Danny Boyle
2014 - Whiplash - Damien Chazelle
2014 - The Judge - David Dobkin
2015 - The Martian - Ridley Scott
2015 - The Walk - Robert Zemeckis

اِس ای پنج‌شنبه 2 اردیبهشت 1395 ساعت 03:01

سلام، این متن ما را خواندند جِنابِ فراستی یا خیر؟
یک ماه پیش قرار بود بپرسید! کامت هم گذاشتم در وبلاگشان که منتشر نکردید! چه شد؟

سید جواد:
سلام.
راستش چند وقتی است خودم هم ایشان را ندیده‌ام و اطلاع ندارم. یک ماه پیش که هنوز نخوانده بودند. اشتباه از بنده بود که این خبر را به شما نرساندم و اکنون واقعاً نمی‌دانم که برای ابراز شرمندگی و عرض پوزش باید چه بگویم. عدم انتشار کامنت‌تان در آن زمان نیز نرسیدن بنده به جواب بود که بعد از رسیدن نیز فراموش کردم که کامنت را تأیید کنم.
به هر روی ظاهر امر چنین است که فی‌الحال بنده سه جانبه شرمنده‌ی شما شده‌ام. ان شاء الله عذر بنده را بپذیرید.

حسین پارسایی چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 ساعت 23:57

دوست عزیز,, پیشنهاد بنده رو با جناب فراستی مطرح کردین؟(درآوردن کتاب ده فیلمِ خوب کلاسیک از کارگردانانی که قرار نیست ازشون کتابی دربیاد)

سید جواد:
متأسفانه، هنوز خیر.

حسین پارسایی چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 ساعت 18:06

سلام..
ولادت حضرت علی علیه السلام رو به شما تبریک میگم.
از دوست عزیز_صادق_ هم تشکر میکنم بابت لطفشون و پاسخگویی شون..
(درضمن سیدجان ,, منتظرِ لیست فیلمهای متوسط و خوب بعد 2000 شما هستم.)

سید جواد:
سلام.
بنده نیز ضمن سپاس‌کزاری، متقابلاً این عید بزرگ را به شما تبریک و تهنیت عرض می‌کنم.
به روی چشم. ان شاء الله به زودی لیست را خدمت‌تان ارائه خواهم داد.

صادق چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 ساعت 01:00

در پاسخ به دوست گرامی و فهیم، آقای پارسایی:
بله می شناسم. به نظرم در وادی موسیقی سنتی پژوهش های ارزنده ای انجام داده اند و کم و بیش صاحب نظر اند در این حوزه.
ولی در ورطه کلاسیک نه، پیشنهاد نمی کنم. باورت میشه حسین جان اگه بگم کسی که سرش به تنش بیارزه نیست در وادی کلاسیک؟
به هر روی توصیه می کنم بعد از شناخت تاریخ و سنتها به سراغشان بروید.
حالا اینکه نگاه و رویکرد ایشون چقدر صائبه مبحث دیگریه که متاسفانه اینجا مجالش نیست و زمان مبسوط رو می طلبه.
موفق باشید

حسین پارسایی سه‌شنبه 31 فروردین 1395 ساعت 14:11

سلام.
باهاتون موافقم.
چرا نمیتوان پاسخ قطعی داد؟(این چرا ,,صرفا سوالی ست و نه موضعی)..
به نظرِ شما ,, "چگونگی" دیدن را به "چه" فیلمی دیدن ترجیح دادن ,, بخشی از روندِ "خوب دیدن" نیست؟ در تربیتِ حس و چشمِ سینمایی ,,چقدر اهمیت دارد؟
سوالی هم از دوست عزیز_ صادق_ داشتم :
فردی بنامِ "سید علیرضا میرعلی نقی" میشناسید؟
(منتقدِ موسیقی که چند کتاب معتبر هم نوشته)

سید جواد:
سلام.
نمی‌توان پاسخ قطعی داد چون به فیلمش هم بستگی دارد. من دیدن Rope- که فیلم خیلی خوبی است- را در تلویزیون به دیدن فیلم Crash- که فیلم خوبی است- در سینما ترجیح می‌دهم.

حتماً برای تربیت حس لازم است اما ضروری نیست و به عبارت دیگر شاید در تربیت حس نقش چندانی نداشته باشد، ولی برای متعالی کردن تربیت حس مهم است.

صادق سه‌شنبه 31 فروردین 1395 ساعت 04:30

مالر چطور؟
با آن سمفونی های شگرف و نامتعارفش
ترانه زمین و ...

سید جواد:
حتماً عالی است. بنده نیز به مالر علاقه دارم، ولی جزء ده نفر اولم نیست، هرچند که باز تأکید می‌کنم که عالی است.

وحید دوشنبه 30 فروردین 1395 ساعت 22:40

طوریکه متوجه شدم استاد فراستی هیچ کتاب نقدی که در آن به نقد آثار خارجی پرداخته باشند ندارند، و فکر کنم فقط می توانم آنهایی که در مورد کارگردانهایی بخصوص نظیر کوروسوا ، برگمان ، فلرنی و هیچکاک نوشته شده اند را تهیه کنم

سید جواد بهتر نیست بخاطر لذت بردن از هنر امروز هم دایره علایق خود را کمی گسترش داد و به چارچوب کلاسیک محدود نبود؟ هنر که در دوره ی کلاسیک متوقف نشده است؛ نظر بنده این است که می شود در میان آثار هر دوره ای ، کارهایی شایسته و خوب یافت، چه کلاسیک باشد چه مابعد آن
این مواردی که معرفی کردید را حتما با دقت مطالعه خواهم کرد ، ولی بعید می دانم باعث شوند که هنر و بخصوص سینما را تنها در کلاسیک خلاصه کنم، تنها برای مثال یکسری آثار دهه نود به بعد دیده ایم که به اصطلاح بر روحمان نشسته اند و مطمئنا نخواهم توانست بخاطر در چارچوب کلاسیک نبودن آنها، آنها را فیلمهای قابلی نزد خود ندانم.واگر روزی برسد که اینچنین کنم یقینا به یک ماشین تبدیل شده ام - یک ماشین با برنامه دهی مدل 0 و 1 که ورودی را میگیرد و اگر با معیارهای از پیش تعریف شده ام مطابقت داشت 1 و اگر مطابقت نداشت 0 را خروجی می دهد ! -
اگرچه این را هم می پذیرم و به شما حق می دهم ، چرا که برای منتقد بودن در نهایت می بایست یک متر و معیاری داشت. ولی برای لذت بردنه بی واسطه ، بنظرم به شخصی دگم تبدیل می شوم اگر بخواهم تماما هنر و سلیقه ام را در کلاسیک خلاصه کنم
ممنون از شما سید جواد . امیدوارم وبلاگتان را با نوشتن در مورد آثار همین کارگردان ها که در کامنتهای قبل ذکر کردید بروز رسانی کنید. برای مثال در مورد فیلم هایی مثل بلید رانر که فکر میکنید فیلم خوبی نیست بنویسید

سید جواد:
وحید عزیز، من هنر را به امروزی و دیروزی تقسیم نمی‌‌کنم. هنر یک مفهوم همیشگی است. مدیومی است که توانایی اثرگذاری بر حس را دارد. حس نیز امری ناخودآگاه و فطری است، لذا در طول زمان دستخوش تغییرات ماهوی و اساسی نمی‌شود. بدین ترتیب، هنر نیز مفهومی تغییرناپذیر است. آن چه ما به عنوان کلاسیک و مدرن از آن یاد می‌کنیم، مصادیق آن مفهوم ثابت هستند. حال هر کدام از این مصادیق اگر توانسته باشند مفهوم ثابت هنر را -که اثر گذاری بر حس است- پیاده سازی کرده باشند، می‌توان نام هنر بر آنها گذاشت.
عدم تجربه‌ کردن آثار امروزی ابداً امری پذیرفته و شایسته نیست. اما به شخصه وقتی به تمام آثار گذشته تا امروز با دیدی کلی نگاه می‌کنم، می‌بینم که آثار کلاسیک اساساً در پیاده سازی مفهوم هنر موفق تر بوده‌اند و آثار امروزی عموماً در این امر شکست خورده‌اند. بنابراین من همواره در پی لذت بردن از هنر- فارق از دیروزی و امروزی‌اش- هستم و هر اثری که "هنر" به من تحویل دهد، به میزان قوتش از آن لذت می‌برم، اما چه کنم که آثار کلاسیک آن‌قدر در هنر بودن قوی هستند که آثار امروزی در مقایسه با آنها حرفی برای گفتن ندارند و عموماً اصلاً هنر نیستند. معیار من برای سنجش نیز نه کلاسیک است، نه مدرن. چنانچه عرض شد، این ها همه مصادیق هستند. معیار اصلی هنر فرم است و حس و همین یک معیار در تمام ادوار- از کلاسیک گرفته تا مدرن و پست مدرن- قابل استفاده است. آثار امروزی اغلب در مقابل معیار فرم و حس رفوزه می‌شوند و اساساً نام هنر نمی توان بر آنها گذاشت و لذا "لذت از هنر امروزی" دیگر بی معنی خواهد بود.
این حرف‌ها به این معنی نیست که باید چشم بر آثار امروزی بست چون هیچ اثر خوبی در میان آنها نیست و هیچ هنری نمی‌توان در آنها یافت. خیر. چنانچه عرض شد، فردی که می‌خواهد به تحلیل برسد باید حتماً آثار امروزی را تجربه کند و خوب‌های آنها را- هرچند بسیار اندک- شناسایی کند. بنابراین رویکردی که به موجب آن هر چیز کلاسیک، به دلیل کلاسیک بودنش، پسندیده باشد و در مقابل هرچیز مدرنی، به علت مدرن بودنش، مردود شمرده شود، رویکردی کاملاً غلط، جاهلانه و محکوم به انحطاط و ابتذال است.
با این توضیحات، معتقدم که اساس هنر- لا اقل در حوزه‌ی سینما (آنجا که می‌تواند به هنر برسد)- در آثار کلاسیک به وقوع پیوسته و تا اواخر راه رفته است و آثار امروزی تقریباً چیزی به آن گنجینه‌ی تجربه شده از هنر در دوران کلاسیک اضافه نکرده است، هرچند که فضای امروزی نیز مطلقاً خالی از هنر و آثار خوب نبوده است، اما اغلب این آثار خوب نیز به پای خوب‌ها و حتی گاه متوسط‌های کلاسیک نمی‌رسند.
نتیجه آنکه من به خود الزام نمی‌کنم که باید حتماً از هنر دوره‌ای خاص لذت ببرم یا نبرم. من با یک مفهوم ثابت به نام هنر طرف هستم و با یک معیار ثابت به نام فرم و حس. آثار هر دوره‌ای که با این معیار جور باشد، مرا به لذت خواهد رساند و در این فضا واهمه‌ای ندارم که تمام آثار یک مکتب خاص یا یک دوره‌ی معین را فاقد ارزش هنری بپندارم. این رویکرد به معنای عدم لذت بردن از هنر نیست؛ به معنای تربیت کردن لذت است. لذت تربیت شده نشاطی دو چندان را به انسان اهدا می‌کند. یک نشاط مربوط به لذت بردن از آثار خوب است و نشاطی دیگر مربوط به لذت نبردن از آثار بد است. این مورد دوم، چیزی است که همه کس تجربه‌اش نمی‌کند و نمی‌تواند تجربه‌اش کند مگر لذتش را تربیت کرده باشد. لذت نبردن از آثار بد، لذتی است بسیار شیرین و متعالی و باعث می‌شود که قدر آثار خوب را هرچه بیشتر بدانیم. بنابراین کسی که لذتش را تربیت کرده و نتیجتاً از هر اثری لذت نمی‌برد، هم از لذت نبردنش لذت می‌برد و هم وقتی از اثری لذت می‌برد، نسبت به دیگران قدر آن اثر را بیشتر می‌داند.
بنابر تمام آنچه عرض شد، به عقیده‌ی بنده، برای تربیت کردن حس و لذت اساساً باید هنر کلاسیک را تجربه کرد و آنگاه که پشت کلاسیک ما محکم شد، حالا حتماً باید به سراغ آثار جدید نیز رفت و با تجربه‌ی آنها به سلیقه‌ی صحیح و تحلیل دست یافت.
نکته‌ی جنبی آن است که امکان دارد بپرسید از کجا معلوم می‌شود که حس بنده و لذتم تربیت شده است و حس و لذت فردی دیگر این چنین نیست. این جاست که مفهوم "نقد" و تحلیل رخ می‌نماید. اگرچه "حس" ناخودآگاه است و تجربه‌ی حسی-هنری ما را به لذتی ناخودآگاه می‌رساند، عقل می‌تواند پس از درک پدیده‌ی هنری توسط حس، وارد میدان شود و دلایل به وجود آمدن حسی خاص را بررسی کند و از این طریق حس را تئوریزه نماید. این روند به انسان کمک خواهد کرد که حسش در عین حال که در ناخودآگاه است با فرایندی عقلی، به سوی خودآگاه نیز حرکت کند و منجر به لذتی خودآگاه نیز بشود. این فرایند عقلی همان نقد و تحلیل است و از آنجا که این تحلیل، عقلی است حتماً می‌بایست همراه با برهان و دلیل باشد واگرنه اساساً تحلیل نیست. پس نقد دو ویژگی دارد. اول آنکه همان حس است که تئوریزه شده و دوماً آنکه همواره همراه با استدلال و برهان است. بنابراین اگر بنده از تربیت لذت و حس سخن می‌گویم باید دلایلم را برای خوب بودن یک اثر به لحاظ حسی-هنری در نقد و تحلیلم به شکلی مستدل بیان کنم. لذا مخاطبی که می‌خواهد بداند چه کسی درست می‌گوید و کدام درک حسی درست بوده است (درک بنده یا شخصی دیگر یا اشخاص دیگر) باید به استدلالات ما گوش دهد و محکم‌ترین آنها را برگزیند. لذا از نظر بنده تربیت شده ترین حس و لذت مادامی که توانایی بیان مستدل نداشته باشد، فاقد اعتبار برای مخاطب بوده و در دیدگاه مخاطب تنها در حد یک شعار و ادعا قابل اعتنا خواهد بود.

وحید دوشنبه 30 فروردین 1395 ساعت 10:59

باز هم تشکر .تابحال آن بخش های وبلاگ را ندیده بودم . کتاب لذت نقد فقط حاوی نقدهای فیلمهای ایرانی هست ؟ یا آثار خارجی را هم در بر میگیرد ؟ و اینکه این آثار همگی در بازار موجودند ؟
و یک سوال دیگر که فراموش کردم در ادامه سوال های پایین بپرسم . شماچه نوع موسیقی ای را می پسندید ؟ منظورم سنتی ، کلاسیک ، راک ، پاپ ، رپ و دیگر سبک های موسیقی است و نام چند خواننده یا آهنگساز. و سوال دوم هم از همین جنس است ، به کدام موسیقی ساز متن فیلم علاقه مندید ؟ (البته اگر شخص خاصی را در این زمینه می پسندید ، اگر نه که هیچ)

سید جواد:
ــ کتاب لذت نقد حاوی نقدهای ایرانی، ضدیادداشت ها و مقالات جناب فراستی است.
ــ قطعاً موسیقی کلاسیک را می‌پسندم. ده موزیسین مورد علاقه ام هم به تربیت، به شرح زیر هستند:
1- باخ
2- باخ
3- باخ
4- بتهوون
5- موتسارت
6- برامز
7- بیزه
8- ویوالدی
9- شوبرت
10- شوپن
ــ از میان موسیقی متن سازها هم "برنارد هرمن" را بسیار می‌پسندم.

حسین پارسایی دوشنبه 30 فروردین 1395 ساعت 00:53

با تعریفی که ازشون کردین,میشد ازشون یاد گرفت که ظاهرا میسر نیست.
یک سوال به عنوانِ مقدمه ی احتمالیِ سوالی دیگر:
شما دیدن فیلمی خوب در سالن سینما_نه ویدئو پروژکتور_ رو ترجیح میدین به دیدنِ فیلمی عالی در ابعاد تلویزیونِ معمولی؟
یا بالعکس؟

سید جواد:
هرچند نمی‌توان پاسخ مطلق داد، اولین گزینه را ترجیح می‌دهم.

وحید یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 20:20

خیلی ممنون سید جواد
فقط از نقد منظورتان نقدهای جناب فراستی است دیگر ؟ ممنون میشوم اگر کتابهایی از ایشان در همین زمینه که اشاره کردید معرفی کنید. همینطور کتاب یا مقاله ای که مفصلا در آن به مبحث فرم و محتوا پرداخته شده -اگرموجود هست- (وهمچنین نقدهای کلاسیکهایی که فرمودید)

سید جواد:
منظورم از نقد، نقد های جناب فراستی هم هست ولی نه فقط نقدهای ایشان. نقدهایی که عرض کردم را باید به صورت پراکنده پیدا کنید. البته تعدادی از نقدهای رابین وود و سوزان سانتاگ ترجمه نیز شده است.
کتاب‌های جناب فراستی به همراه توضیحاتی درباره آنها که در وبلاگ ایشان قابل ملاحضه است. کتابهای پیشنهادی ایشان درباره مطالعات سینمایی را نیز می‌توانید از آدرس زیر مشاهده فرمایید:
http://farasati.blogsky.com/1393/03/16/post-105/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D9%86%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D9%88%D8%B2%D9%87-%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7

حسین پارسایی یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 18:03

سایت یا وبلاگی که ندارند ایشون..دارند؟
سوالِ دوم رو خالی گذاشتین ..بلد نبودین یا یادتون رفت؟!

سید جواد:
خیر. سایت و وبلاگ ندارند.
شرمنده. فراموش کردم. خیر. آن کتاب را نخوانده ام.

حسین پارسایی یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 12:50

علی رنجبران؟!!
تا کنون مطلبی از ایشون نخوندم..
و اینکه شما کتابِ "هیچکاک در قاب بیضایی" رو خوندین؟
تشکر..

سید جواد:
علی آقای رنجبران از دوستان بنده و شاگردان درجه یک جناب فراستی است. یک معمار و Businessman و منتقد خوب که معمولاً در محافل و جراید عمومی مطلب ننوشته است، اما در نقد و تحلیل شفاهی بسیار پر شور و خوب عمل می‌کند. مدیر اجرایی کلاسهای "سینمای کلاسیک" کافه نیز آقای رنجبران هستند.

وحید یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 11:59

بلیدرانر ریدلی اسکات، هوش مصنوعی اسپیلبرگ، بی خوابی نولان هم فکر نمیکنم نسبت به آنها نظرتان منفی باشد
ببخشید زیاد سوال میپرسم ، شما آثار نولان را از کوبریک بیشتر می پسندید ؟ کدامیک را کارگردان بهتری می دانید ؟
پیشنهاد میکنم آثار استیو مک کوئین (کارگردان) را هم ببینید و درمورد آنها بنویسید.
سید عزیز شما نگرشتان به آثار سینمایی را برای تعیین خوب ها و بدها از میان آنها چگونه شکل دادید ؟ مقالات یا کتابهای خاصی را مطالعه کردید یا منحصرا از جناب فراستی آموختید ؟
اگر بخواهید برای دیگران برای اینکه نگرشی صحیح به آثار سینمایی داشته باشند، مواردی را برای مطالعه یا دیدن یا شنیدن برشمارید آنها چه هستند ؟

سید جواد:
هر سه اثری که نام بردید به نظرم فیلم‌های بدی هستند.
قطعاً کوبریک فرسنگ ها از نولان جلوتر است با اینکه فیلمساز خوبی هم نیست.
استیو مک کوئین هم گه گاه کمی قابل دیدن و تحمل کردن است مثل 12 سال بردگی.
اساساً از شاگردی جناب فراستی استفاده کرده‌ام. دیدن کلاسیک‌ها و خواندن نقدها و تحلیل‌های گوناگون نیز اگر نبود، اتفاقی برایم نمی‌افتاد. همین موارد را نیز به دیگران توصیه می‌کنم. که روش‌مند ببینند و بخوانند. اساساً کلاسیک ببینند و عموماً نقد بخوانند.

حسین پارسایی یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 10:02

سلام.
جناب فراستی ,,مطلب آقای امیری_در ستایش نکبت_رو خوندند؟
به نظرم بد نیست که اگر این مطلب و تو وبلاگ جناب فراستی منتشر کنید.(البته با هماهنگی با جناب فراستی و آقای امیری)
ریش قرمز رو به تازگی دیدم,حتما فیلم خوبی ست و حتما حرف شما درست است که کوراساوا برای اکران در سینما_لااقل برای شروع_ اصلا مناسب نیست.
میتوانید لطف کنید و بگویید که از کدام منتقدین _داخلی و خارجی_,,در کتاب "کوراساوا_حماسه سرای سینما" مطلب هست؟

سید جواد:
به گمانم مطلب میثم پیش از انتشار به رؤیت جناب فراستی رسیده است. ان شاء الله قصد انتشار آن را در وبلاگ و وبسایت جناب فراستی دارم.
افرادی که در کتاب کوروساوا مطلب دارند:
آکیرا کوروساوا - کازوکو کوروساوا - مارتین اسکورسیزی - آلدو تاسونه - ساتیا جیت رای - آکیرا ایواساکی - دیوید بوردول - یوای چی اومموتا - نوبوهیکو اوبایاشی - شارل تسون - ماکس ته سیه - سیلوی روله - بارتلومی امنگوآل - یو ای جی اومموتا - جیمز گودووین (این مطلب در همین وبلاگ نیز منتشر شده است) - پیتر کاوی - نوئل بورچ - پارکر تایلور - لوک موله - تونی ریچاردسون - دانلد ریچی - جی بلومنتال - پالین کیل - سرژ دنی - ریچارد مارین استرس - راجر ایبرت - میشل استو - ناگیسا اوشیما - گابریل گارسیا مارکز
مسعود فراستی - علی رنجبران - خسرو دهقان - شهرام جعفری نژاد

وحید یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 00:48

خیلی ممنون سید جان. به نظر میرسه فیلمسازانی که آثاری پر سر و صدا و پر بیننده داشتن از نظر شما هم به حق لایق این مقدار توجه بوده اند
فقط جسارته ولی شما ضمن درنظر گرفتن آثار مهجور تر و سینمای اروپا از این کارگردانان نام بردید ؟ یا چندان پیگیر سینمای مستقل و فیلمهای این دست فیلمسازان نیستید ؟

اگر امکانش هست در این وبلاگ در مورد آثاری از سینمای امروز که اشاره کردید می شود بعنوان تک فیلم هایی خوب از آنها یاد کرد ، بنویسید _یا اگر فعلا از وقت یا حوصله شما خارج است چند تایی از آنها را همینجا نام ببرید.

سید جواد:
نظر بنده این نیست که این فیلمسازان به حق لایق این مقدار توجهی که هم اینک به آنها می‌شود، بوده‌اند. همان طور که عرض کردم فیلمسازان نام برده را نمی توان به عنوان "فیلمساز" مطرح نمود. بنده نیز تنها دو-سه اثر از هریک از آنها را می‌پسندم و درخور توجه می‌دانم. (البته ریدلی اسکات را از همه بیشتر می‌پسندم)
اروپایی ها را هم کم و بیش می‌بینم ولی هیچ‌کدام شان را دوست ندارم.
"مریخی" و تا حدودی "جاذبه" از فیلم های قابل توجه جدیدی هستند که بنده در این وبلاگ درباره شان نوشته ام. در اینجا نیز چند فیلمی را که از فیلمسازان نام برده پسدیده‌ام در زیر می‌آورم.
جیمز کامرون: اعماق - ترمیناتور 2 - اوتار
ریدلی اسکات: گلادیاتور - فرمانروایی بهشت - مریخی
استیون اسپیلبرگ: ای. تی. - همیشه - فهرست شیندلر
کرستوفر نولان: شوالیه‌ی تاریکی - (با ارفاق) حیثیت
ضمناً باید "تیم برتون" را به لیست اضافه کنم که به نظرم اگر از همه‌ی اسامی بالا بهتر نباشد، حتماً در رتبه‌ی دوم قرار می‌گیرد. البته باید برای اعلام نظر دقیق تر آثار این فیلمسازان را بار دیگر ببینم چون به طور مثال نظرم تا چندی پیش این بود که"ترمیناتو ر2" فیلم خوبی است، اما وقتی اخیراً آن را دوباره دیدم به این نتیجه رسیدم که کمی هم از متوسط پایین تر است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد