اشاره: این نقد برای «پایگاه نقد داستان» نوشته شده است. شما میتوانید متن داستان را در «اینجا» بخوانید.
پالتویی برای یک دکمه
حالا با خواندن دومین داستان
از تو دوست گرامیام دارم به این نتیجه میرسم که مدیوم بیانی تو اصلاً و اساساً
داستان نیست. گرچه اندکی در توصیف، قابل قبول عمل میکنی، اما اساساً شخصیتی برای
پرداخت و قصهای برای روایت کردن نداری. نیاز درونیات داستاننویسی نیست. به
خیاطی میمانی که برای پالتویی دوخته شده، دکمه انتخاب نمیکند، بلکه وارونه عمل
میکند و ابتدا دکمهای برمیگزیند، سپس برای آن دکمه یک پالتو میدوزد. به عبارت
سادهتر، داستان بر ناخودآگاه تو واقع نمیشود، بلکه ابتدا مضمونی در سر میپرورانی
و سپس به دنبال آن میگردی که آن مضمون را در قالب داستان بریزی. بدین ترتیب،
داستان برای تو اصالت ندارد؛ هدف اصلیات نشر مضامینی است که در سر داری. اما نمیشود
که هم به داستان اصالت نداد و هم در پی نوشتنش بود. این، البته انتخاب آگاهانهی
تو نبوده و نیست. ناخودآگاه وجودت اینگونه است که داستانی نمیاندیشد.
کتاب زیاد خواندهای؛ کتاب غیر داستانی. حالا ذهنت پر است از
مفاهیم و جملات قصار و حکمت و فلسفه و تاریخ و... . اینک طبیعی است که این ورودیهای
انباشت شده در ذهن، در پی یافتن مفرّی به عنوان خروجی باشند. برای منظم کردن تمام
آنچه خواندهای و نیز ارائه دادنش به جامعه، قلم به دست گرفتهای. این خیلی خوب
است، اما اگر ندانی که باید چه قلمی در دستانت باشد، تمام حرفهایت تلف میشود و
مفاهیم ذهنیات هدر میروند. ذهن تو اساساً متفکر است، نه متخیل. جنس قلمت از تبار
تفکر است، نه از تیرهی تخیل. این هیچ اشکالی ندارد که مدیوم تو داستان نیست.
اشکال آن است که به این مسأله آگاه نشوی و یا از آن بگریزی. به نظر من میرسد که
باید بسیار قلم بزنی، اما نه در حوزهی داستان. تو مقالهنویس خوبی خواهی شد اگر
راه خودت را از همین حالا درست انتخاب کنی. اولین قدم هم تمرین نگارش و نثرنویسی
است. در نوشتهی حاضر- و آنچه پیش از این از تو خواندهام- اشکالات
فراوانی، هم به لحاظ زبانی و هم به لحاظ نوشتاری، وجود دارد. مثلاً زمان فعلهایت
هر چند خط یکبار تغییر میکنند یا گاهی از عباراتی استفاده میکنی که از نظر زبانی
اشتباه هستند؛ مثل «در روی چهارپایه نشسته بود»، «برق را خاموش کرد»،
«ساعت کمکم به نیمههای شب میرسید» و...
حتماً به مقولهی زبان و نگارش توجه زیادی کن و حتماً نوشتن
را ادامه بده، اما اگر نظر مرا میخواهی، نوشتن داستان را خیلی پی نگیر. قبلاً، در
همین پایگاه، نقدی نوشتهام با عنوان «مسأله مدیوم». اگر وقت کردی، آن را هم
بخوان. شاید مفید باشد.
پاینده، پوینده و پیروز باشی.